اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

" رضایش " زندگی فقط برای رضای او

اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

" رضایش " زندگی فقط برای رضای او

اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

روز نوشت یک زن از یک تصمیم!
همسر اول هستم‌.سال ۸۲ ازدواج کردم در سن ۲۲ سالگی.لیسانسه هستم و طلبه و خانه دار.۳ فرزند گل دارم.
زندگی رو از زیر صفر شروع کردیم. دست در دست هم گذاشتیم و توکل به خدا کردیم.در مسائل کاری به حمدالله کمک همسر بودم.
کل مهریه ام را همان اویل عقد بخشیدم.
چیزی به نامم نیست.
یک منزل مسکونی و ماشین داریم و به لطف قناعت اوضاع مالی مان روبراه است.
دو سالی در مورد تعدد زوجات تحقیق کردم و اوضاع جوانهای اطرافم رو بررسی کردم.
به همسر پیشنهاد تعدد دادم و اعلام رضایت کردم.
همسر هم بررسی کردند و بعد تصمیم به تعدد گرفتند...

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

یا علی گفتیم و عشق آغاز شد

پنجشنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۲۵ ق.ظ
یا علی گفتیم و عشق آغاز  شد

امشب گفت یچیزی بگم ؟ دارم حس می کنم دوسش دارم.
خندیدم.
ولی تو دلم فرو ریخت!
اومدم یه سمت دیگه نشستم.
می خواستند چت کنن...
اومدم یه سمت دیگه نشستم.
به خودم گفتم چرا ناراحت شدی؟مگه قرار بود غیر این  باشه؟  بایدم دوسش داشته باشه.
آروم شدم.
رفتم پایین.
یه خورده با دوستم حرف زدم.
همین امروز بهش ماجرا رو گفتم.
خیلی تعجب کرد!
گفت خیلی صبر می خواد...
با بچه ها پایین  بودم. 
اومدم  بالا ،بعد از دو سه ساعت  هنوز دارن چت می کنن. حس بدی نداشتم.
شوهرم گفت دیگه ماجرا وارد فاز جدید شد☺
گفتم دوسش داشتن و ...؟
گفت آر😀
بهش گفتم دوسم داری


(مثل سری قبل دلم نریخت
اما گفتم دیگه تموم شد.)

گفته بهم اطمینان بده پیشم می مونی همیشه و رهام نمی کنی

.
.
.
از من دست یاعلی و قول خواست. می خوایت جوابش رو بده.
گفت اکه الان بهش تائید بدم دیگه تمومه ها،  دلش نشکنه ها...
گفتم باشه.
گفت . درست قشنگ. 


گفتم دیشب بهت گفتم مرد باید کاری نکنه زن حساسیتش برانگیخته بشه بد برخورد کردی . گفتی به من چه . من حوصله ندارم دم به دقیقه سر کنی تو جونم بگی از این ناراحت شدم از اون ناراحت شدم...
منم اون موقع با خودم گفتم "اگر به خاطر خدا کار می کنی بدون هیچ کسی کمکت نیست برای کاهش رذیله های اخلاقی و حساسیتها ، فقط خودت می تونی به خودت کمک کنی و خدا . پس  خدایا کمکم کن و منو برای خودت پاک کن"

و اونوقت گفتم که حتی اگر زندگی ام ،آبروم ،تلاش چندین ساله ام، آینده ام، از بین بره برام مهم نیست! من با خدا معامله  کردم!
پس بدون من هستم!
گفت متاسفم! می دونم اشتباه کردم! اما می خوام تو هم مثل دیشب که صبر کردی و الان بهم گفتی تا کاملا منم بپذیرم  ، مثل همه روزهای گذشته، بازهم همینجوری باشی و اگر اشتباه کردم و ... با صبرت کمکم کنی.

دست یا علی بهش دادم و گفتم باشه☺
من پشتتم😚
با خدا معامله کردم😀
اما شما هم کمکم کنید تا من بتونم با احساسات بدم مبارزه کنم و سربلند بیرون بیام.😊
چند سال اول سختترین دورانه.😐
گفت باشه.
منم گفتم یاعلی.😍😍
الهی خوشبخت بشن.😍😍😍

فردا می خوام با والدینم حرف  بزنم.😟😟
دعا کنید همه چیز به خیر بگذره. خیلی نگرانم😐
 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۸/۰۳/۲۳
  • ۱۲۹ نمایش
  • همسر اول

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی