اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

" رضایش " زندگی فقط برای رضای او

اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

" رضایش " زندگی فقط برای رضای او

اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

روز نوشت یک زن از یک تصمیم!
همسر اول هستم‌.سال ۸۲ ازدواج کردم در سن ۲۲ سالگی.لیسانسه هستم و طلبه و خانه دار.۳ فرزند گل دارم.
زندگی رو از زیر صفر شروع کردیم. دست در دست هم گذاشتیم و توکل به خدا کردیم.در مسائل کاری به حمدالله کمک همسر بودم.
کل مهریه ام را همان اویل عقد بخشیدم.
چیزی به نامم نیست.
یک منزل مسکونی و ماشین داریم و به لطف قناعت اوضاع مالی مان روبراه است.
دو سالی در مورد تعدد زوجات تحقیق کردم و اوضاع جوانهای اطرافم رو بررسی کردم.
به همسر پیشنهاد تعدد دادم و اعلام رضایت کردم.
همسر هم بررسی کردند و بعد تصمیم به تعدد گرفتند...

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۲۵ مطلب با موضوع «چگونگی دید به زندگی زناشویی» ثبت شده است

انسان زرنگ

۰۶
فروردين
سلام
در بحث پذیرش تعدد و همسر خوب بودن ، همیشه می گم باید مثل همسران ائمه و پیامبران بود، و در جواب افرادی که می گن همسر ما مثل پیامبران و ائمه نیست می گم تو مثل حصدت آسیه باش . تا در کل بشی یه زن با لیاقت و بهشتی. زنی که ملائک بهت افتخار می کنن...
دوستی می گفت تو این دوره زمانه نمی شه و الان زنها یاغی شدن و ...
 
 
 
ببینید
اگر ما کلا بخوایم ، فارغ از دین، زمونه رو ببینیم و بر طبق زمان عمل کنیم، جدای اینکه هیچ رفتاری ثبات نخواهد داشت، هیچ رفتاری هم در هر منطقه یکسان نخواهد بود
این نسبیت اخلاق و رفتار رو بوجود میاره که کاملا  بر ضد  جوامع  بشری هست
 
تو همین اجتماع که به قول شما زنان یاغی هستند
منم می شناسم زنانی مطیع
 
بعلاوه کافیه بریم تو جنوب کشور مثلا اونجا هم همینه
 
هر چه طرف ادعای روشنفکری و مدرنیته اش بیشتره از اوصول زندگی دورتره
 
 
در کل الرجال قوامون علی النساء
در کل زن باید مطیع  شوهر باشه
با این کار قلب شوهر رو تسخیر می کنه
مرد می خواد حاکم و مالک بر جسم و رفتار زن باشه و زن مالک  قلب مرد. اینکه مردش دوسش داشته باشه. این جز با اطاعت از مرد میسر نیست...
 
 
حالا یه زن نگاه کنه به اطرافش و خود  خواهانه رفتار کنه یا نگاه کنه به آموزشهای  اصولی انسانی و درایت،  و درست رفتار کنه
 
 
و جدای از همه اینها
اگر ذره ای به دنیا دقت کنیم واقعا می  بینیم این دنیا بازیچه اس
به هیچ چیزی اش نمی شه دل بست
به هیچ چیزیش نمی شه اعتماد کرد
زودتر از تصور ، روزها می رن
بچه بزرگ می شه می ره
ما پیر می شیم
بدون اینکه هنوز باور کرده باشیم که پا تو سن گذاشتیم می بینیم درد ها سراغمون اومدن
تو مترو ... بهمون می  گن شما بفرمایید بشینید و جاشون رو به ما می دن
 
و قبل از اینکه بفهمیم چی شده
می بینیم با یه درد ساده یه مریضی  لا علاج اومده سراغمون یا بی خبر ، از خواب چشم باز کردیم و دیدم تو یه عالم دیگه ای ایم...
 
 
اون شوهر و بچه ای که براش میمردیم برای تنهایی خودش داره گریه می کنه 
اون پول و خونه و طلایی که دلمون به داشتنش خوش بود رو ازمون جدا کردن حتی بدون یه لباس خوب، با یه پارچه سفید، بدون تخت و جای نرم وگرم ، بدون روشنایی تو قبریم...
 
 
اون وقت پی به ماهیت واقعی زمان می بریم‌...
اونوقت می فهمیم که به اندازه یه چشم به هم زدن پا روی دلمون نذاشتیم و سختی ها رو تحمل نکردیم تا الان راحت باشیم...
 
 
 
انسان زرنگ کسیه که به فکر زندگی ابدیش باشه و به هیچ چیز دل نبنده
هیچ چیز
 
فقط و فقط و فقط  دلبسته خدا و پیامبر ائمه  اطهار باشه و خودش رو و خواستهای خودش رو فدای خواست خدا بکنه تا لذت واقعی  رو بچشه و آسایش واقعی و ابدی رو داشته باشه
  • همسر اول
 
دوستان در مورد ازدواج تعددی و خانم دوم ، اینکه از چیزی گذشته و .. تو گروه بحث داشتیم. بهتر دیدم اینجا هم مطالبی رو بذارم. ببخشید اگر چندان ویرایش شده نیست.
 
یه زن تو ازدواج تک همسری ممکنه تحصیلات بالایی داشته باشه و با یه آدم  سیکل ازدواج کنه، یا پول دار باشه و با یه آدم  بی پول
از چیزی گذشته؟ نه . کسی که مجبورش نکرده. خودش اینو انتخاب کرده جون منفعتی داشته. مثل کمال زیبایی عشق.‌..
 
خانم دوم هم با دید باز این نوع زندگی رو انتخاب می کنه
چون نفعی براش داره
مثلا حتی عده ای مثل همتای خانم اینک حتی همزمان خواستگار  مجرد هم دارن اما متاهل رو انتخاب می کنن ؟ از چیزی شون گذشتن؟  نه . پس چرا؟ چون منفعتشون رو در این می بینن
حالا یکی بخاطر ثروت یکی تجربه و کمالات مرد یکی تحصیلات یکی پسندیدن و یکی هم برای اینکه از تجرد بهتره
به هر حال نفعی می بینن
 
اونی که از چیزی گذشته یا از دست داده خانم اوله که نوع زندگی اش تغییر پیدا می کنه و نوع زندگی قبلیش از دست می ره و ثبات زندگیش بهم می ریزه. 
 
 
 
اینکه بگیم خانم دوم خیلی چیزها رو از اول مثل خانم اول هم نداشته اشتباهه
 
شرایط ورود به زندگی متاهلی در این دو متفاوته و با دید باز هر کدوم انتخاب کردن
خانم اول معمولا زندگی سختی رو سپری کرده و بعد از اندکی تمکن مالی مرد دنبال تعدد می ره. این هم از چیزهایی هست که خانم اول داشته و خانم دوم نداره .
خانم اول با یه پسر بی تجربه زندگی کرده و در طی سالها تحمل اخلاق ... و تلاش ، شوهرش تبدیل به یه مرد باتجربه با تونایی مدیریت چند  زن شده  و این از چیزهایی هست که زن دوم نداره و زن اول داشته.
بماند خیلی از مسایل مشکلات با خانواده ها و ...
 
 
اگر ما بخوایم زندگی رو تک همسری ببینیم و تعدد رو با اون قیاس کنیم
اگر بخوایم زندگی همتا ها رو با هم قیاس کنیم کلا اشتباه بزرگی مرتکب شدیم...
قیاس کاری هست که شیطان کرد...
قیاس آدم   رو از مسیر اصلی دور می کنه
 
می دونید
من تا الان وبلاگ خانم دوم ندیدم
تو گروه ها هم معمولا وقتی تعدد می کنن لفت می دن
 
چون می رن دنبال زندگی شون.
زندگی متاهلی...
چالشی هم معمولا بجز ساختن زندگی متاهلی شون ندارن . حال به سبک تعدد...
 
 
خانمهای اول می نویسن 
چون تجربه دراین زمینه اش متفاوته
چون دچار  تغییری می شن که معمولا نمی خوان ؛ و باید خودشون رو بسازن و تلاش هاشون نوشته  می شه...

 

یکی از دوستان می گفتند
)ولی باید حرفهای زن دومی ها رو هم شنید.
گاهی لازمه خودمون رو جای اونا بذاریم.
 
اونا هم لازمه خودشون رو جای زن اولی بذارن.
اینجوری زندگی خیلی بهتر پیش میره.
یه جور درک متقابل به وجود میاد.
 
 
با این وجود معتقدم که ۸۰ درصد مسوولیت  زندگی تعددی به دوش مرد می افته.
برای همینه که میگم زندگی با همتاها توی یک خونه کار درستی نیست. همتا عروس مون حساب نمیشه! دخترمون هم نیست که بگیم از خودمونه و باید قاطی باشه.
 
همتا یه زن برای مرد هست. تا زمانی که حس نکنه زن زندگی برای مردش هست، عملا درست ایفای نقش نمی کنه.
توی خونه ی زن اولی ها هم بیاد، بیشتر شبیه خواهر در بهترین حالت و در بدترین حالت شبیه کنیز یا پادوی زن اول میشه. عملا کرامتش زیر سوال میره.
 
 
فکر می کنم بهترین حالت زندگی اینه که دو واحد مجزا در یک اپارتمان باشن. اینجوری هر کدوم شون نقش مدیریتی داخل خونه ی خودش رو به عهده می گیره.
کسی هم شاهد خوشی و یا ناخوشی زندگی زناشویی شون نمیشه و عملا دخالتی هم به وجود نمیاد.
 
 بچه ها هم چند تربیتی بار نمیان. هر کدوم شون در عین حفظ خواهر برادری شون، تحت تربیت مادر و پدرشون بزرگ میشن. مرد هم شبها پیش زنانش هست عملا.)
 
 

 

 
ببین
اینکه باید خودمون رو جای همدیگه بزاریم ربطی به بحث نداره ولی کاملا درسته منم همیشه می گم
 
اینم که باید حرف خانم دوم رو شنید ، بله. ولی خودشون معمولا نمی خوان .  البته این برای یه زندگی تعددی سالمه . برای وقتی که افراد تقوا پیشه می کنن..
 
 
ولی وقتی همتا ها بخوان سر ناسازگاری بزارن و دنیا و بر اخرت ترجیح بدن حرف هر کدوم شنیدنی می شه
 
خیلی  اوقات خانم دوم
حیلی اوقات خانم اول
 
 
من در مورد خانمهای دومی که متعه می شن و یا خانم دومی که بدون اطلاع خانم اول زندگی شروع می کنه هم حرفی ندارم. اونا خودشون  رو خیلی مشخص تو یه رابطه خطرناک و با انتهای نافرجام می زارن در بیشتر موارد. مگر اینکه خانم اول بعد از فهمیدن تقوا پیشه کنه، وگرنه اغلب خانم اول متاسفانه زندگی خانم دوم رو خراب می کنه. متعه هم که هیچ... دیدم خانمی بعد ۱۰ سال در عین ناباوری اقا رهاش کرده ...
 
اما در مورد خانمهای عقد دائم پای صحبت هر کدوم می شه نشست.
خانمهای دومی که بهشون ظلم شده ، طلاق داده شده یا خانم اول که بهش ظلم شده و رها شده یا طلاق داده شده بعد از سالها زندگی و با بچه ...
 
اما در مورد زندگی تو یه خونه نظرتون اشتباهه. 
به نظرم تجربه  اش رو ندارید و از تصوراتتون می گید که زندگی تو یه خون
 
ه خوب نیست.
 
نظر افرادی که تجربه موفق داشتن جویا شید
 
 
 
خود ما جدا هم بودیم و خودمون با هم بودن رو بیشتر دوست داشتیم
خود همتا دوست داشت با هم باشیم
ما تو دو طبقه بودیم
اما وقتی تو یه خونه ای و هر دو خودمون رو زن زندگی و مادر بچه ها بدونیم ، با هم کارها رو می کنیم و مشکلی نیست
با هم تصمیم می گیریم و با هم گردش می ریم
 
شاید دعواها رو متوجه بشیم
اما اگر خانمها تقوا داشته باشن تو دعوای هم دخالت نمی کنن
می تونن راهنمایی و کمک کنن
هر دو درکشون می رسه دعوا برای همه هست طبیعیه
 
 
از دیگر مزیتهاش هم  تشکیل یک خانواده است. همه با هم می شن یک خانواده. همیشه پدر در کنار فرزندان و همسرانه و اگر یکی خسته باشه دیگری کمکه‌.
 
 
 این رو بدون اگر هر زنی زندگی اش سخت باشه هرگز با هم بودن ادامه پیدا نمی کنه برای اینکه هر زنی باشه می تونه بگه نمی خوام یا با اختلافات زندگی رو می کنن جهنم و هیچ کدوم از همتا ها و مرد اینو نمی خوان و پس زندگی رو جدا می کنن
 
 
بعد هم تو زندگی تو یه خانواده هست که بچه ها عین خواهر برادر بار میان و مادری کردن دیگری رو در حق خودشون می بینن نه تو خونه جدا، که می فهمن زندگی ما جداست و شاید حسادت هم بکنن که بابا  چرا برای اونا اینجوری و اونا رو برد فلان جاو ...
من دیدم یکی از این نوع خانواده ها می گفت وقتی از بچه ها می پرسن کدوم مادر خودته می گن یعنی چی هر دو مادرمون هستن
 
 
از طرفی آدم وقتی مجرده فکر می کنه همش نیاز به حریم شخصیه
 
ولی وقتی متاهل بشی
می بینی زندگی چیز دیگه است و کار و تلاش و رشد ...
وقتهای شخصی هم اتاق خواب
البته تو خونه کنار هم بودن گفتن و خندیدن و فیلم نگاه کردن و .... هست 
ولی جریان زندگی با تصورات ادم در زمان مجردی فرق داره...
  • همسر اول
سخنی با خانمهای تعددی با تقوا، 
خیلی از دوستان ازم راهکار می خوان ، برای قرب به خدا، برای اینکه احساس بدی به همتا نداشته باشن و ... 
منم اونچه بلدم رو بهشون می گم
فکر کردم اینجا هم بنویسم برای سایرین مفید باشه:
 
 
همیشه باید اخلاص داشت و همه کارها رو به خاطر رضای خدا کرد. هر چه اخلاص بیشتر باشه رنجش و رذائل اخلاقی و مشکلات کمتره.
 
یکی از راهای قرب به خدا ، اگر اشتباه نکنم به فرموده  آقای  دولابی، مرنج و مرنجان  هست
خوب مرنجانش شاید بشه گفت راحته
دست خود آدمه
ولی مرنجش سخته
سخته آدم  از دست کسی نرنجه
 
ولی وقتی آدم  خودش رو اصلا چیزی نبینه
چیزی حساب نکنه
دیگه ناراحت نمی شه
وقتی خودش رو پایین تر از همه موجودات عالم ببینه دیگه ناراحت نمی شه
 
از طرفی آدم  اگر همه کارهاشو کاملا بخاطر رضای خدا انجام بده ، باز هرگز از دست بنده های خدا ناراحت نمی شه
ازشون توقعی هم نمی کنه 
توقع احترام، ارزش قائل  بودن، اطلاع دادن...
 
 
فقط با خدا عشق می کنه و خدا رو می خواد
 
 
 
آدم باید همه کارهاشو فقط به خاطر خدا انجام بده
از طرفی اشتباهات دیگران رو ببخشه تا خدا هم اشتباهات  اونو ببخشه
یادش باشه خودش رو چیزی نبینه و از کسی نرنجه
یادش باشهشوهرش بهترین شفیع اون تو روز قیامته ، بنابراین هم از دستش نرنجه و هم زود ببخشدش و هم مرتب بهش محبت کنه ، بخاطر خدا، برای اینکه بهترین شفیعشه
یادمون هم باشه تعدد حق مرده، می تونه بره زن بگیره، شرعا و حتی قانونا هم رضایت زن اول اصلا ملاک نیست، بنابراین اگر رفت بدون اطلاع زن اول زن گرفت ، از حقی که خدا براش قرار داده استفاده کرده و اطلاع رسانی وظیفه اش نبوده. وظیفه زن هم پذیرش این موضوع و حتی عدم کراهت نسبت به این موضوعه تا آدم  رشد کنه و به حقیقت ایمان برسه(ایه ۶۵ سوره نساء)
 
و یادمون باشه خدای مهربونی که ما رو خلق کرده و همه چیز رو بهتر از ما می دونه . مرد رو به زن قوام دونسته و حرف شنوی و اطاعتش رو بر زن لازم دونسته. وقتی زن اینو بدونه شوهرش رو بازخواست نمی کنه و تو دلش حتی چون چرا نمی یاره....
پس اگر جایی ناراحت شدیم و اون ناراحت شدن به خاطر خودمون بود نه خدا، بدونیم یجای کارمون می لنگه و سعی کنیم اصلاح کنیم...
 
باید خیلی یاد مرگ کنیم
یاد آخرت ، یادمون باشه خیلی زود باید در درگاه خدا حاضر شیم و جواب اعمال و افکار مون رو بدیم. باید بدونیم حتی مطمئن نیستیم قدم از قدم بتونیم برداریم. همین شوهر و پول و زندگی و خونه و لوازم که الان ممکنه حرصشون رو بخوریم ، چند روز دیگه برای یکی دیگه است و داره ازش استفاده می کنه و یاد ما هم شاید اصلا نباشه و ما باید زیر خروارها خاک بخوابیم و جواب اونها رو پس بدیم. جواب پولی که حرصش رو خوردیم و مال و منالی و لوازمی و شوهری که شاید الان در نبود ما با یکی دیگه خوشه و ما سعی نی کردیم محبتش رو ، خودش رو برای خودمون حفظ کنیم و نتونستیم . شوهری که روز قیامت از هم فرار می کنیم و یاد ظلم و ستمها مون می افتیم.خیلی  خوبه که از الان دل نبندیم ، برای خانواده مون برای شوهرمون در راستای رضای خدا جون بدیم و هر کاری بکنیم اما دل نبندیم و فقط خدا رو ببینیم و بخوایم و بدونیم عمرمون خیلی کوتاه هست و در مقابل زندگی ابدی اون دنیا هیچه .هیچ .
 
یکی دیگه از راهکارهایی که خودم انجام می دم و خیلی خوبه، نمی دونم به شما گفتم یا نه، یسری نوشته است که خیلی موثره برام و تو اتاقم چسبوندم که همش جلوی چشمم باشه. یسری و دعا و جملات مفید که منو به یاد خودم و عاقبتم و خدا بیاندازه.
و تصویر اسکرین لاک گوشی و هوم اسکرین گوشی ام.
 
اونها رو هم تصاویر مرتبط وتاثیر گذار گذاشتم. مثلا این ها. گناهان زبان خیلی زیادن. زبان قلیل الجسم وکثیر الاثمم هست. جسم کوچک و گناه بسیار. به قول یه پیرزنی فندک گوشتی.فندکی که خیلی راحت آتش میزنه به کل اعمالمون . باید خیلی مراقب باشیم و با این زبان واذیت  و آزار همتا و شوهر و ... نکنیم.
  • همسر اول
 
دیروز تو یکی از گروه ها در مورد مزایای تعدد و هم خونگی صحبت شد
دیروز یه نمونه از روزهای تعامل بین من و همتا و نشون دهنده مزایای تعدد موفق بود.
شب قبل بچه کوچکیم  تا دیروقت بیدار بود و نمی خوابید و تو خواب هم خیلی اذیت کرد و من اصلا نتونستم بخوابم. ظهر با خیال راحت خوابیدم . همتا زحمت نگهداری بچه رو کشید و خیالم راحت بود که به همسر و بچه می رسن . بعد هم که بیدار شدم همسر و همتا و دوتا بچه ها رفتن دستجرد گردش ، منم نرفتم علت اصلی این بود که همسر و همتا تنها باشن و من مزاحم نباشم . وعلت دوم اینکه خیاطی بکنم و شام رو آماده  کنم و... . بماند که چرخ خراب شد و نتونستم خیاطی کنم، اما کارهای منزل رو انجام دادم و وقتی عزیزانم از تفریح برگشتن ،  خوشحال بودم که خوشحالن و روحیه مضاعف داشتن. 
این یه نمونه از تعامل تو زندگی تعددی موفق هست. وقتی من کار دارم ، خسته ام ... همتا کمک حالم می شه ، و وقتی هم همتا خسته است من سعی می کنم کمکش باشم. 
البته مزیت هم صحبتی و درددل هم هست که معمولا آقایون حوصله شنیدن  حرفها و تعریفهای خانمها رو ندارن. 
 
دیگه اینکه اگر برای مساله ای یکی بره بیرون ، اون یکی به امور منزل می رسه.
مثلا پری روز برای کار اداری باید می رفتیم کاشان. من و همسر و بچه کوچیکم باهم رفتیم. البته همتا خیلی گفت بچه رو بزاریم پیشش اما بچه های کوچیک دیدین که عاشق بیرون رفتن هستن، ما هم بریدمش، البته خیالمون راحت بود که همتا خونه است و وقتی بچه ها از مدرسه بیان ، پیششونه و دیگه دغدغه اونها رو نداشتیم.
امیدوارم همه زندگی های تعددی موفق باشن و از مزایای اون بهره مند بشه. البته تعدد زوجات خیرهای زیادی داره که به همش اشاره نشده
  • همسر اول
 
شانزده آذر تولدم بود. آخر شب بچه و همتا برنامه چیده بودن برام تولد خودمونی گرفتن. دخترم رفته بود برام کادو خریده بود و پسرم و همتا هم تزئینات درست کردند. خیلی خوب بود اولین تولد کنار هم. امیدوارم همه افراد تعددی کنار هم خوش باشن.
دیروز تو بهشت زهرا یه قبر دیدم. خانم . دقیقا متولد روز تولد من بود. با هم به دنیا اومده بودیم. اما فرصت اون تموم شده بود و من چقدر خوشبخت بودم که هنوز فرصت داشتم. نشسته بودم سر قبرش. با خودم می گفتم شاید الان داره گریه می کنه و داد می زنه که خدا با ما با هم به دنیا اومدیم چرا به من فرصت ندادی و به اون دادی ؟ چرا جای ما عوض نبود؟ کاش من الان زنده بودم....
شاید می شد من جای اون بودم. اگر بودم الان چی می خواستم؟ یک لحظه فرصت؟ نیکی؟ خوش اخلاقی؟ رضایت همسر؟ محبت به همتا؟ ... این دنیا اصلا ارزش نداره، اصلا....
پریروز اصفهان  خیلی خوب وخیلی کوتاه بود. قرار شد یبار دیگه بدون بچه ها سر صبر بریم. رفتیم گلستان شهدا. سر مزار زینب کمایی . خیلی گشتیم پیدا کردیم. متاسفانه شماره قطعه و... ندارن. وقتی روبروی  مزارش می ایستیم یه سوله سبز روبرومون هست. خیلیخوب بود. مزار یوشع ابن نوح ... سر مزار بانو امین صاحب اولین تفسیر بانوی مسلمان و مجتهده رفتیم. برگشتنی هم رفتیم مجتمع رناک . نزدیک کاشان. واقعا زیبا  بود . چشمه و درخت بید مجنون و آب نما و ...‌ با خودم می گفتم بهشت چجوریه و خدا نکنه که آخرت  رو به دنیا بفروشیم....
و یه حدیث خوندم
دیدم برای ما هم که کنار همیم باز حسادت اینقدر مخفی ممکنه بینمون باشه. یا حتی دور باشیم از هم و باز مشمول این حدیث بشیم. از خدا می خوام نجاتمون بده. خدا ما اینجوری باشیم. خدا حفظمون کنه:
 
 
 
⭕️ تفسیر عیاشی نقل میکند از سلیمان بن عبد الله که گفت: در خدمت امام کاظم موسی بن جعفر (علیهما السلام) نشسته بودم که زنی را به محضر ایشان آوردند که صورتش به عقب برگشته بود [و به همان حالت خشک شده ثابت مانده بود].
 
 
⭕️ پس حضرت امام کاظم (علیه السلام) [برای شفای آن زن] دست راست خود را روی پیشانی آن زن گذاشت و دست چپ خود را به پشت سرش، سپس صورت او را از طرف راست فشار دادند [و چرخاندند] و این آیه را تلاوت فرمودند:
💫 «إِنَ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» (رعد، ۱۱)
- { خداوند سرنوشت هیچ قوم (و مردمی) را تغییر نمی دهد مگر آن که آنان آن چه را در خودشان است تغییر دهند! }
 
- پس [جهتِ سر و] صورت آن زن به حالت اولش برگشت [و صاف شد]. 
- سپس حضرت خطاب به زن فرمودند:
 
💫بر حذر باش که مبادا چنین کاری را دوباره انجام دهی!!
 
⭕ حاضرین عرض کردند: ای فرزند رسول خدا، مگر او چه کرده بوده [که به چنین عقوبتی دچار شد و شما وی را از تکرار آن کار برحذر داشتید] ؟ 
 
- حضرت فرمودند: کار گناه او پوشیده و مستور است [و من از آن پرده برنمی‌دارم]، مگر اینکه خودش بخواهد آن را بازگو کند.
 
- حاضرین از خود آن زن پرسیدند، و او جواب داد: 
💫"من یک همشوی (هوو) دارم [که همه در یک خانه زندگی می‌کنیم]، [کار گناهم این بود که یک وقتی] برخاستم مشغول خواندن نماز [واجب] شدم، [درحین نماز] با خودم خیال کردم که الآن شوهرم پیش او هست، [به دنبال این خیالات از سر حسادت و غیرت زنانه، همان وسط نماز] صورتم را چرخاندم به عقب که آنها را ببینم، ولی هوو خانم را دیدم که تنها نشسته و اصلا شوهرم پیش او نیست، که آنجا در همان حالت سرم ثابت ماند [بر اثر این سرکشی در شکستن نماز بخاطر غیرت و حسادت زنانه بیجا].
- صورتش آن‌گونه به عقب خشک و ثابت مانده بود [بخاطر عقوبت گناهش نسبت به شکستن نماز و غیرت بر شوهر و حسادتش به هوو] ! 😰😱
 
🌐 منبع: تفسیر عیاشی: 2 / 205 ح 18، بحارالأنوار: 6 / 56، ح 3، تفسیر برهان: 2 / 284 ح 3، المستدرک: 5 / 408 ح 2.
 
 
دیروز اون دوستمون رفته برای جلوگیری از طلاق شاید آخرین تلاش هاش رو بکنه‌ . بلکه همتاش دست از ممانعت و لجبازی بر داره. براش دعا می کنم موفق بشه و خدا دل همتاش رو آروم کنه و به شوهرش اقتدار بده. براش دعا کنیم خدا بهترین ها رو براش رقم بزنه
  • همسر اول
 
روال زندگی مون این شده که روزها همه باهم هستیم. من که دوست دارم. اینجوری گردش و تفریحاتمون با همه. 
همیشه دلم می خواست تو زندگی تعددی با همتاهام عین خواهر باشیم. بچه هامون عین عین بچه های خودمون و زندگی جدا نداشته باشیم ؛ با هم بگیم و بخندیم و ... . البته همیشه می گفتم این ایده ال هست و ممکنه پیش نیاد. برای همین در کنار تلاش برای ساختن ایده آل ها باید راضی بود به رضای خدا. خدا رو شکر برای ما خوب پیش می ره.
می دونید، این مدت خیل اوضاع زندگی برخی از دوستانم از ایده آل هاشون دور شده. برای همین اینو می گم .امیدوارم خدا براشون بهترین ها رو رقم بزنه‌.
 یکی از دوستان از فرقه های اقلیت که شیعه شده با یک آقایی به صورت تعددی ازدواج کردند ، که خانم اول متاسقانه بعد از چند سال زندگی اینها رو به طلاق کشوند. خانمی که خودش می گفته همسرم بره زن بگیره... اما انگار فقط حرف بوده. متاسفانه جواب تلفن رو هم نمی ده و حاضر به صحبت نیست. نمی دونم اون خانم فکر روز قیامت و لحظه حضورش تو پیشگاه  خداوند  و مقابل حضرت فاطمه  زهرا و زینب و ائمه رو کرده یا نه؟ که چطور تونسته مقابل خدا و حکمش بایسته و طلاق یکی دیگه رو رقم بزنه. یا شوهرش که به بهانه های واهی طلاق می خواد بده. بهانه ای مثل اینکه من نمی تونم بین دو خانه رفت و آمد کنم و خانم اول هم حاضر نیست خونه نزدیک هم داشته باشید.... . 
خانم دیگه ای شوهرش بهش می گه من صیغه  کردم و قصد تعدد داره.خانم خیلی خوبیه. خیلی ازش خوشم اومد. علی رقم سخت بودن مساله براش سعی کرده بود خدا پسندانه رفتار کنه. اگر چه فشار به حدی روش بود که براش مشکلاتی درست شد. مثلا همتاش رو دعوت کرد خونش ، خونشون رفت ! اما در اثر فشار مشکلات عصبی براش بوجود اومد. با وجود این باز پیشنهاد محرمیت مجدد بعد از باطل شدن محرمیت قبلی، به همسر داد. خانمی که با وجود همه این فشارها می گفت من کی باشم که بخوام بگن نه ، اگر چه برام خیلی سخته. آرزو می کنم خدا دلش رو آروم کنه. همتاش هم دختر خوبیه و هوای ایشون رو داره و می گه من نیومدم زندگی ات رو خراب کنم ، فقط یه سرپناه می خوام....
از این جور موارد زیادن . چند مورد هم هستن که خانم اولن و دنبال همتان. یک مورد هم  بود  برای تعدد جهادی  که خانم اول با رضایت خودش مهرش رو محضری بخشیده و رضایت دادگاهی داده تا کار برای ورود همتا راحتتر باشه. بماند که حالا که اطرافیان و والدینشون فهمیدن چقدر اذیت کردند...
 
به هر حال همیشه زندگی اونجور که می خوایم پیش نمی ره . برای همه این عزیزان دیدم... اما مهم اینه که همیشه توکلمون به خدا باشه و کاری رو انجام بدیم که مورد رضایت خداوند هست و مطمئن باشیم خداوند برامون بهترین ها رو رقم می زنه اگر چه در ظاهر خوشایندمون نباشه. و باید تلاش کنیم از امتحانات  سربلند بیرون بیایم که عسی ان تکروه شیء و هو خیر لکم و عسی ان تحب شیء و هو شر لکم  
و نیز یادمون نره که طبق احادیث ، بزرگترین جهاد ، جهاد اکبر ، مبارزه با نفس است ، برای زنان بزرگترین مبارزه با نفس مقابله با حسادت و پذیرش  همتا (هوو ) است. 
از اینها که بگذریم یه کتاب معرفی می خوام بکنم. دومین کتاب هست که تو وبلاگ می گم. کتاب خیلی خوبیه. 
شبکه افق برنامه ای پخش کرد به نام من میترا نیستم. 
مستندی از زندگی یک شهید ۱۴ ساله . سال ۶۱. حالم رو دگرگون کرد. کتابش رو خریدم و خوندم. کتاب کوچک و ارزان  ولی ارزشمندیه. پیشنهاد می کنم بخونید با عنوان (زیر درخت کاج) نوشته معصومه رامهرمزی نشر شاهد  واقعا عالی بود. چقدر باهاش اشک ریختم . زینب کجا و من کجا... چقدر این جمله زینب قشنگ بود، "خانه ام را ساختم ، اینجا جای من نیست. باید بروم باید بروم" با خودم می گم منم در حال ساخت خانه آخرتم هستم ، من خانه ام رو چطور ساختم... ؟ 
چقدر چهره زینب معصوم هست. چقدر زنده است . دلم می خواهد برم زودتر ببینمش. از همسر خواستم بریم گلزار شهدای اصفهان سر مزارش. الان اصفهانیم. خدا بخواد فردا می ریم  دیدنش...
  • همسر اول

تولد همسر

۱۰
آبان
 
تولد همسر بود و با همتا رفتیم کادو خریدیم. سعی کردیم همسر چیزی متوجه نشه و سوپرایزش کنیم 
با غذاهایی که دوست داره و کیک تولد و ...
خدا رو شکر همه چیز به خوبی برگذار شد و برای همسر دلنشین بود. اولین جشن تولد همسر با دو همسر😁
 
ان شاء الله ۱۲۰ ساله بشه و سایه پر لطف و محبتش بالای سرمون باشه برای تمام لحظات عمرمون
همتا عم به سلامتی زندگی مستقلش رو شروع کرد.
 
 
با خیلی از دوستان تعددی صحبت می کنم ؛ یکی از دوستان حرفهای خیلی خوبی می زد که به درد همه مون می خوره
می زارم اینجا همه بهره ببریم؛ 
 
 
 
یک دوست:
((شیطان تا اخرین لحظه عمر ادم هم نمیذاره ما به راه درست قدم برداریم و هر آن و هر لحظه میخواد منحرف کنه مارو .هر دفعه از یک مسیر از یک بعد نگاه مارو به مسایل بد میکنه.امید وارم که خدا و اهل بیت دست مارو بگیرن بیشتر از این ما خودمونو جدا نکنیم ازشون. بنظرم بهترین چیزی که میتونه ادمو راضی و خشنود کنه اینه که 
انسان در هر شرایطی ببینه وظیفه ش چیه .الان بهترین عملی که میتونه انجام بده چیه .متمرکز باشه روی عمل خودش و رضایت خالقش .متمرکز باشه روی مخالفت و تربیت نفس خودش .اون موقع دیگه رفتار بقیه رو نمیبینه اصلا، که بخواد براش اهمیت داشته باشه و بخواد به رفتار بقیه فکر کنه یا ناراحت بشه.مثلا خیلی وقتا من با خودم میگم من فقط خودم صد باشم ،یعنی رفتار و اخلاقم به بالاترین حدی که میتونم خوب باشم باشه ،دیگه چه اهمیتی داره بقیه چطور باشن...
در مورد تعدد با خودم گفتم منکه این موضوع رو پذیرفتم با افکار  بد دارم باز برمیگردم سر خونه اول،باید بذارم کنار این چیزارو ... سپردم دست خدا .حتما هرچی صلاح و مصلحت خداست انجام میشه .دیگه فکرشو نمیکنم حتی وقتی میاد تو ذهنم سریع فکرمو عوض میکنم 
اینم از نیرنگ های نفس هست .به عالمی گفتم که دست خودمون نیست وقتی حملات نفسانی میاد و خود به خود رخ می ده و ...... گفتن نه اینطور نیست که دست خودمون نباشه ،اراده انسان دست خودشه ،نفس اراده ای نداره از خودش و فقط وسوسه میکنه...خیلی خیلی مهمه که هر لحظه به یاد خدا باشیم و عمیقا حضور خدارو حس کنیم در تک تک لحظات . ما با هر حرکت و امتحان ، لحظه به لحظه میتونیم یک قدم به خدا نزدیک تر بشیم یا خدای نکرده از خدا دور بشیم.
 این مسایل و مشکلات که واسه ما پیش میاد ،خود همین ها، هر لحظه میتونه واسه ما امتحان باشه ؛حتی دعوای همتا و شوهرش برای من میتونه امتحان باشه چون همون لحظه شیطون حمله میکنه تا دید منو نسبت به همتا عوض کنه ؛همون لحظه کل افکار منو بهم بریزه و حالمو خراب کنه و نتیجه ش میشه با همسرم خوب رفتار نکنم...))
 
صحبتهای دوستم خیلی شیرین بود. فکر کردم تو وبلاگم به اشتراک بزارم تا برای بقیه هم ان شاءالله مفید باشه. امیدوارم خدا براشون بهترین ها رو رقم بزنه . 
 در کل باید گفت مراقب باشیم اعمالمون رو حبط نکنیم. آدم  یموقع یکارهای خوبی  می کنه بعد با یه عمل بد ، یه غیبت  قضاوت تهمت سوءظن  .... اعمالش رو حبط می کنه. بعد تو اون دنیا می بینه حتی مثلا تو دنیا بر حق بوده ، مورد ظلم واقع شده بوده، اما با این غیبت همه رو از دست داده... جاشون عوض شده، حالا این مظلومه باید بره جهنم و اعمال   خوبش رفته برای ظالم ‌... چون مورد ظلم بدتری قرار گرفته شاید ...
بهتره فقط خدا  برای آدم مهم باشه و درد و رنج ها برای آدم حتی  شیرین باشه.
حالا منم حال خیلی خوبی دارم . سجده شکر رفتم. دیدم وسیع شده. قران گوش می دم و آرام می شم . خدا رو شکر
  • همسر اول

به همتا پیام دادم. ایشونم گفتم منم دوست نداشتم چنین صحبتهایی پیش بیاد . منم خواستم دیگه هر مشکلی داشتن به من ربط ندن. از هم عذر خواهی کردیم و وقتی اومرم خونه بغلش کردم.
چند روز پیش هم برادر همتا لوازم همتا رو آورد تا زندگی مستقل دلخواهش رو شروع کنه.


تو این مدت خیلی از خانمها باهم صحبت کردند، خانمهای اولی که رنج کشیده بودند ، خانمهای دومی که رنج کشیده بودند ، خانمهایی که جدا شده بودند به خاطر تعدد و دختران مجرد و تنها...
برایند بررسی ها و راهکار ها رو برای وفق پیدا کردن با زندگی تعددی اینجا می گم که به نظرم به درد همه افرادی که تو این زندگی هستند می خوره.
البته این برای زمانی هست که همتا ها با هم مشکلی ندارن.

تعدد خوبه . گاهی موجب به خود اومدن ما می شه .بویژه  خانم اول ،متوجه نقص ها و ایرادها می شه . بعد باید در صدد رفع اون بر بیایم.نباید دچار یاس بشیم. خوب درسته خانم جدید ، ممکنه جوانتر باشه ، هیکل بهتری داشته باشه، جدید باشه، با توجه به مدت زیادی که شوهر نداشته روش باز باشه و اماده هزار و یک عشوه و ... ، از طرفی مشغولیت بچه و ... نداره، از طرفی مسئولیت و نگرانی برای زندگی و ساخت اون رو نداره چون  معمولا زندگی ساخته شده است و به جایی رسیده ، برای همین با فراغ خاطر کل وقتش رو صرف شوهر کنه، اما باید برای رهایی از غم و یاس و مشکلات این موارد رو در نظر گرفت:
معمولا این جدید بودن و ... برای مرد یکی دو سال اوله. از نظر  هیکل و زمان آزاد هم تا زمان بچه  دار شدن . که خوب با توجه به سن بالای ازدواج و شرایط جامعه و ... اصولا زود بچه دار می شن . از طرفی این روزها برای خانم اول هم بوده و به جای اینکه روزهای اول ازدواجِ همتا رو با الانِ خودش مقایسه کنه بهتره با روزهای اولِ خودش مقایسه کنه. از طرفی بهتره به خودش یادآوری کنه که طرف مقابل هم یه زنه، نیازمند محبت و ....  و مدتهای زیادی محروم بوده. در حالی که خودش از این نعمت بهره مند بوده، این خوبه که حالا قدری از خود گذشتگی و عدم حساسیت داشته باشه و بزاره همتا هم به خواسته هاش برسه .
از طرفی خیلی اوقات وقتی خانم اول یا دوم از شوهر بی محبتی و بی میلی می بینه و می بینه به طرف مقابل میل بیشتری داره ، دلش می شکنه و دلسرد می شه . دیگه دلش نمی خواد بره طرف مردش و محبت داشته باشه. شادیش رو از دست می ده. حتی اگر در ظاهر سعی کنه خودشو شاد نشون بده وقتی مرد میاد طرفش ناخود آگاه  دوباره ناراحتی توی رفتارش بروز پیدا می کنه و موجب طرد شدن مرد می شه. این حالت توی زندگی تک همسری هم هست. زن وقتی ناراحته دوست داره مرد بهش توجه کنه ، محبت بیشتر کنه ولی ذات مرد جوریه که نمی تونه طرف زن ناراحت بره و محبت کنه. ناخوداگاه دوری می کنه و اعصابش بهم می ریزه. و اینجوری یه رابطه معکوس بوجود میاد. اگر چه خیلی خیلی سخته اما زن باید سعی کنه ناراحتی رو از خودش دور کنه و به خودش برسه و شاد باشه؛  یه زن خوب برای شوهرش باشه. به خودش برسه و در صدد بهبود روابط باشه وگرنه خودش ضرر می کنه...
از طرفی گاهی  مردها واقعا بی انصاف و ناجوانمردانه یکی از خانمها رو مورد ظلم عاطفی قرار می دن. اگر چه عدالت فقهی برقراره ؛ اما خانم وقتی می بینه خوشی و بگو بخند و روابط و سفر و آرامش مرد با طرف مقابله واقعا دلش می شکنه. بعد گاهی حتی این خانم روی خودش کار می کنه ولی مرد به دیگری محبت داره و این عشق و علاقه چشمش رو کور کرده یا با این خانم فقط از روی احساس دین و وظیفه مونده و یا .... . به هر حال اینجا هم این خانم در نهایت و بعد از اینکه تلاشش رو کرد و به نتیجه ای نرسید بهتره در حالی  که به بهترین وجه،  به وظایف زنانگی خودش می پردازه تا در پیشگاه خداوند گناه کار نباشه ، فکر کنه شوهرش شهید شده ، از دست داده یا معتاده یا توی زندان و ..‌ و خودش رو با زندگی دو روز دنیا و بچه ها ... سرگرم کنه و در واقع دل بکنه تا با موفقیت به زندگی ابدی برسه. البته گفتم این برای شرایط خیلی خیلی نادر هست و اگر خانم کمی صبر داشته باشه و به دستورات الهی کاملا عمل کنه قطعا مردش هم متوجه اون می شه و زندگیش درست می شه.
گاهی زنها تو این شرایط هم مطالبه گر می شن و با عصبانیت و داد و بی داد و هر ترفندی می خوان مرد رو به سمت خودشون جذب کنن که کاملا نتیجه عکس می ده.
از طرفی بهتره از این دنیا به قدر رفع نیاز فقط بخوایم ، گاهی خانم نیاز هاش برطرف می شه ، یا خانم اول مثل قبل از تعدد نیازهاش برطرف می شه ، اما چون خودش رو با همتاش مقایسه می کنه توقعش بی دلیل بالا می ره. یا گاهی روی مشکلات زندگی که قبلا هم داشته حساس می شه ...
در کل دنیا دو روزه. بهتره رضای خدا رو در نظر بگیریم و جوری رفتار کنیم در مقابل خدا رو سفید باشیم. سعی کنیم روحیه بزرگ داشته باشیم ، دنیا دو روزه و می گذره و سراسر دنیا آزمایش  و امتحانه. شاید یکی از راحتترین آزمایشات زندگی تعددی باشه ، راحتتر از مرگ فرزند و همسر و عزیز و یا بیماری و سختی های این چنینی. 
از طرفی انسان زمانی به رشد می رسه که  از اونچه بهش حب داره دل بکنه و فقط به خدا دل ببنده.
از طرف دیگه خوبه آدم به این دید برسه که خودتی و خودت. نباید از کسی یا حتی شوهرت توقع داشته باشی. چون آدم اینجور 

مواقع اطرافیان رو هم از دست می ده و توی بحران اجتماعی قرار می گیره . فقط خدا کنه آدم خدا رو داشته باشه که با رفتنش اگر اطرافیانی که رهاش کردن ،  حتی از مرگش ناراحت نشدن ، خدا از رجوعش خوش حال بشه.

البته در کل خوبه مرد ، مرد باشه . 
خوبه مرد هوای زن اول رو داشته باشه البته از سر عشق نه ترحم چون زن اول در حال از دست دادن زندگیی که داشته هست و زن دوم در حال بدست آوردن  زندگی و موقعیت این دو خیلی فرق داره. (بسیاری از اوقات دیده شده خانم دومی که خانم اول رو مورد انتقاد قرار می داده زمانی که همسرش سومی رو گرفته نتونسته تحمل کنه و کسی که قبول نداشته خانم اول داره زندگی رو از دست می ده و در شرایط بحرانیه ، الان که خودش در شرایط  بحرانی قرار گرفته عکس العملی بسیار ناشایست و بد نشون می ده . ) به هر موقعیت خانم اول و دوم فرق داره.از خیلی لحاظ مثل هدف ادامه زندگی  مثل انرژی برای ساخت زندگی  مثل پیری شدن و از دست دادن انرژی که چون  زن اول جونیی اش رو پای زندگی اش گذاشته. (البته مثلا خانم دوم هم اوقات تنهایی کمتری از اول با شوهرش داره، اگر چه با آگاهی وارد اینگونه زندگی شده.)
مرد باید این شرایط رو درک کنه و کمک کنه زن این دوران رو به سلامت  سپری کنه

هر چی باشه بحرانه
اگر چه رضایت و پذیرش زن اول موجب می شه سریع تر از بحران بیرون  بیاد و به فرصت تبدیلش کنه اما به هر حال زندگی تعددی سختی های خودش رو داره. جهت به سلامت گذراندن این دوران بهتره خانم (اول یا دوم... )خودش رو مشغول کنه با کتاب و کلاس  و ورزش و قران. از طرفی اگر بدونی رشده اگر بدونی خدا راضیه ، این سختی ها برات شیرین می شه . مثل حضرت زینب که فرمودند ما رئیت الا جمیلا. البته ایشون مطمئن بودن بر حق هستن و درست ، کتاش ما هم درست باشیم و مطمئن  بودیم که اعمالمون بر حق هست . اونوقت با جون و دل هر سختیمی‌کنم  رو می خریدیم و خوشحال بودیم از داشتنش . وقتی مطمئن  باشیم خدا باو  تحمل سختی ها داره به رومون لبخندً۷  می زنه.... مثل اون آقایی که رفت پیش امام و از بیماریش شکایت کرد و بعد با صحبتهای امام دیدش عوض شد و بیماریش رو به به بقیه نشون می داد و می گفت این یادگاری و لطف خداست... . به نظر من با ترحم و من چقدر بدبختم محبت نخرید. برای خودتون ارزش قائل باشید . هیچکس توی دنیا به فکر شما نیست. خودتون به فکر باشید. به فکر آخرتتون
 و هرگز فراموش نکنید که (تو نیکی می کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز ) . و نیز داریم در مشکلات توصیه شده : وستعینوا بالصبر و الصلوه . حتی اگر صبر و تحمل ندارید خودتون رو شبیه صابران جلوه بدید ائمه فرموده اند هیچ فردی خودش رو شبیه عده ای نمی کنه مگر اینکه آرام آرام شبیه آن قوم می شه .
به هر حال فراموش نکنیم امتحان همتا داشتن و زندگی تعددی خیلی راحتتر از بسیاری از امتحانات مثل  نداشتن بچه وشدن  بیماری و مرگ عزیزانه که از طرفی قابل تبدیلآم     شدن به یک فرصت طلایی هم هست.

  • همسر اول
این ماجرای زندگی یکی از دوستان هست. زندگی اش خیلی جالبه. پیشنهاد می کنم همه بخونید و ببینید چطور روند زندگی شون خدا روشکر تغییر کرد و الان حتی راضی به تعدد شدن. 
ایشونم الان مثل ما دنبال همتا هستن‌ . ان شاءالله خداوند یه همتا عالی مثل خودشون روزیشون کنه.
 
 
 
 
 
من قبل از ازدواجم خیلی مسلمان نبودم
بدحجاب و گاهی بی حجاب بودم.
خانواده مذهبی هم نداشتم که بخوان راهنماییم کنن
مادرم چادری هستن اما مثل زنان قدیمی در حد نماز و قرآن و چادر.اطلاعات دیگه ای نداشتن که به من بدن
پدرم هم در نوجوانی و جوانی قاری قرآن بودن و جزو کسانیکه در اواخر رژیم پهلوی مثل خیلی از مردم طرفدار امام بودن وتو این زمینه فعالیت میکردن اما بعد از فوت امام آروم آروم عقایدشون برگشت و به یک ضد نظام ضد اسلام تبدیل شد که صبح تا شب ورشکستگی کارخونه و همه زندگیش رو به آخوند جماعت ربط بده و دری وری بگه 😔😔😔
منم تا حدی مثل پدرم داشتم میشدم
اما از سر یه اتفاق خیلی خیلی بدی که خودم باعثش بودم ورق زندگیم برگشت و وقتی اوج ناراحتی و استیصال کلا نماز رو هم کنار گذاشته بودم به پیرمردی که دوست خانوادگیم بود مراجعه کردم چون میدونستم فرد مذهبی هست
ایشون صحافی داشتن
وقتی حال و روحیه ام رو بهش گفتم بهم گفت امروز پسر جوانی اینجا بود که اعجوبه ای بود بذار باهش صحبت کنم اگه اجازه داد شمارش رو بهت بدم و باهاش حرف بزن بنظرم اون می‌تونه کمکت کنه
خلاصه شماره اون آقا رو بمن داد و من بهش پیامک دادم
ایشون فردای اون روز با اصرار تمام خواستار دیدن من شدن
من ترسیدم و قبول نکردم و به اون پیرمرد گفتم.ایشون خیلی ناراحت شد ولی وقتی اصرار اون پسر رو دید بمن گفت یه جای عمومی باهاش قرار بذار ببین چی میگه
منم تو امامزاده طاهر کرج ( اونموقع ساکن کرج بودم) قرار گذاشتم و این پسر رو دیدم.چندتا کتاب برام آورده بود و بهم گفت وقتی آقای امینی(همون پیرمرد صحاف) درباره شما بمن گفت من شب خواب عجیبی دیدم.گفت ما توی یک جایی برای ظهور آقا فعالیت میکنیم و من دیشب خواب دیدم ۳خانم روبمن معرفی میکنن که تو این مسیر خیلی به ما کمک میکنن من فقط میخواستم ببینم شما جزو اون سه خانم هستی یا نه؟
گفتم بوذم؟ گفت نه
یه مقدار هم درباره حجاب و ظاهر بد من گفت که بهتره روی پوششم کار کنم که چون خیلی مسئله ی مهمیه😁
فک کنید من با یه مانتوی تنگ تا زیر باسن و موهای رنگ کرده ی بیرون رفته بودم امامزاده دیدن یه پسر فوق مذهبی که برای اذن ورود به حرم اون امامزاده چشم به آسمون میدوخت
یه مقدار هم درباره تاثیر روح مومنین بر روی افراد گفت و توصیه کرد کارهایی که روی کاغذ برام نوشته رو حتما انجام بدم و کتابها رو بخونم
منم خوشحال اومدم خونه
غروب شد و من حالی بسیار بد، بسیار بد پیدا کردم
انگار در درون من دو نفر درحال جنگ بودن.همش به حرفهایش فکر میکردم.بهم گفته بود اگه میخوای برای امام زمان فعالیت کنی ممکنه لازم باشه حتی قید خانوادت رو بزنی.قیدخیلی چیزارو
من از طرفی بسیار مشتاق شده بودم و از طرفی نمیتونستم
یک عمر ته عبادتم نمازی بدون توجه بود و دو صفحه قرآن خوندن و بعد نماز هم منتظر بودم چشمم به عالم غیب باز بشه😂
آنقدر حالم بد شده بود که دوباره به اون پسر پیام دادم و گفتم من خیلی حالم بده انگار تو دلم جنگ شده .
گفت اصلا انتظار نداشتم به این زودی دچار چنین حالتی بشید.خیلی عالیه.نبرد حق و باطل داره اتفاق می‌افته.تا صبح هرکدوم پیروز بشن همون راه رو میرید.
انگار روح مومن اون پسر روی من عجیب اثر گذاشته بود
همش میگفتم اگه این راه رو انتخاب کنم باید محجبه بشم چادری بشم تو فامیل مسخره ام میکنن بگم چی شده که اینجوری شدم سخته نمیتونم و...
بعد میگفتم ولش کن همینجوری هستم مگه چیکار میکنم ولی اگه همینجوری بمیرم چی دارم؟؟؟
خلاصه مثل دیوونه ها تو اتاقم راه میرفتم و با خودم حرف میزدم
آخر شب گفتم خدایا من یه عمر اینطوری زندگی کردم ولی همیشه دلم سمت آدمهای مومن بوده و همیشه چادر دوست داشتم ولی روم نمیشد سرم کنم من تو و راهت رو انتخاب میکنم خودت کمکم کن
و بعد آرامشی عجیب... و بعد خواب...
 
دو هفته گذشت
من مانتو بلند میپوشیدم و هد میزدم که موهام معلوم نباشه و آرایش هم نمی‌کردم
یک شب خواب عجیبی دیدم
خواب دیدم تو یه بیابون هستم و یه قبر به بزرگی یک فرش ۶متری هست و به بلندی ۳متر
پشتش چهار قبر کوچیک خاک گرفته با فانوس‌های خاک گرفته و بعدش تا چشم مار می‌کنه قبر و فانوس
بمن میگن اگه میخوای مشکلت حل بشه باید بری خونه اون خانمی که ته قبرستون هست
میرم اونجا و ۱۲ پله رو پامیذارم و وارد حیاطی میشم که یک خانم سیاهپوش داره کار می‌کنه .بارون می باره ولی بارون خون آلود و روغنی.اون خانم بمن میگه اگه پسرم زنده بود این بارون رو روی کمرم میمالوند تا خوب بشم.میگم میخواهید من براتون بزنم؟ میگه تو نه
من میفهمم چون خیلی آدم خوبی نبودم اجازه نمیده من بهش دست بزنم
 
از خواب بیدار میشم و تا برسم سرکارم یواش یواش همه زاویه های خوابم یادم میاد
برای دوستم تعریف میکنم
دوستم بهم میگه وای مهدیه چقدر جالبه تو فقط دو هفته است که داری رعایت میکنی ولی انگار ۱۲ تا امام فهمیدن و دارن کمکت میکنن
این دوست من اصلا مذهبی نبود و بدتر از خود من بود
ولی انگار خدا این جمله رو توی دهنش گذاشت تا بمن بگه و من بفهمم عه آره راست میگه ما ۱۲ تا امام داریم
من تا اونموقع هیچ‌ حس خاصی به ایمه نداشتم فقط و فقط عاشق پیامبر بودم و یه مسجد رو بخاطر عشق به پیامبرم چراغونی کرده بودم تو دوران دانشجوییم.
نیت داشتم اینکار رو بکنم ولی فراموش کردم.هم اتاقیم خواب دید و گفت مهدیه خواب دیدم مسجد نزدیک دانشگاه رو داری چراغونی میکنی
من درباره نیتم اصلا به کسی چیزی نگفته بودم
پول دستم نبود و گذاشتم ماه بعد که حقوق تدریسم رو گرفتم.اما تو اتاق روبروییمون دختری بود که یک روز بدو اومد تو اتاقمون و گفت مهدیه خواب دیدم رفتی رو گنبد مسجد و داری لامپ می‌بندی
انگار باید اینکار رو میکردم
با پول کمی که داشتم رفتم یه الکتریکی و دیدم پول کم دارم.اقاهه گفت واسه چی میخوای گفتم واسه تولد با مبعث(الان یادم نیست) می‌خوام مسجد رو چراغونی کنم.گفت بقیه اش رو خودم میدم که شریک ثوابتون باشم
ریسه رو گرفتم و با خادم مسجد رفتم روی گنبد مسجد و باهم ریسه رو بستیم
شبش خواب دیدم یه ماهی تو آب بود که از آب افتاد بیرون ولی یکی اومد نجاتش داد و دوباره گذاشتش تو آب😭😭😭😭😭 و اون ماهی خودم بودم😭😭😭😭😭😭
 
 
از سرکار که اومدم خونه گفتم خدایا اگه ایمه حق هستن عشقشون رو تو دلم بذار
و عجیب خدا صدای منو می‌شنید......
 
گذشت تا ماه رجب شد
اولین ماه رجبی که من با جدیت سعی کردم تمام اعمالش رو از روی مفاتیح انجام بدم
گذشت و ماه مبارک رمضان رسید
یه شب به خدا گفتم
خدایا اگر قراره ازدواج کنم مردی سر راهم بذار که من رو بتو نزدیک کنه.خودت می‌دونی چقدر کم اراده ام.دیگه دلم نمیخواد به گذشته ام برگردم.ولی تنهایی اراده اش رو ندارم.خودت منو بهتر میشناسی...
همسرم هم انگار تو اون ماه رمضان شب‌هایی که حاج منصور میرفتن از خدا چنین چیزی میخوان
بعداز ماه مبارک من و همسرم تو یه سایت باهم آشنا شدیم از سر نقد یک کتاب و ایشون از تفکر من خوشش اومد و همدیگه رو دیدیم و پسندیدیم
رسیدیم به مشکل و غول بزرگ زندگیمون که رضایت پدرم بود.پدرمن سختگیر بود و اگه میفهمید ما از قبل باهم آشنا بودیم دردسر میشد.از طرفی پدرم از مردهای مذهبی متنفر بود و بعید بود بذاره با یکی که قیافه اش شبیه یک طلبه بود ازدواج کنم
مونده بودیم چیکار کنیم
یه روز همسرم اومد دنبال من که منو برسونه تهران که برم سرکار، خواهرش هم باهاش بود.من به زور خواهرم رو راضی کردم که تو هم بیا باهم بریم هم راحت میری سرکار هم بیا ببینش نظر بده
همین سوار ماشین شدیم یهو خواهرم گفت عه معصومه تویی؟؟
نگو خواهرشوهرم دوست قدیم خواهرم بود و بعد سالها همدیگه رو دیدن
خواهرم واسطه شد و درکمال آرامش خواستگاری ما انجام شد و پدرم آنچنان از همسرم خوشش اومد که بمن گفت یه وقت یه حرفی نزنی که این پسره بپره این پسر خوبیه😁
 بعد رسیدیم به غول بعدی بنام مهریه که پدر من کمتر از ۵۰۰ تا سکه قبول نمیکرد😒
به همسرم گفتم بابا از چک و چونه زدن سر مهریه بدش میاد اگه میخوای به نتیجه برسی خودت تنها بیا خونه ما با پدرم حرف بزن
این در حالی بود که خواهر من در سن ۳۲ سالگی بعد رد کردن حدود ۲۰-۳۰ تا خواستگار بلاخره به یکی جواب مثبت داده بود و پدر من سر اینکه خواهرم بجای ۵۰۰ سکه با همسرش سر ۴۰۰ سکه توافق کرده بحدی شاکی شده بود که میخواست کلا ازدواجشون رو بهم بزنه و یه جنگ تو خونمون براه افتاده بود 
منم با شناختی که از پدرم داشتم میدونستم اگه خانوادگی بیان واسه مهریه چونه بزنن اصلا پدرم قبول نمیکنه
جالب اینجا بود که پدرم می‌گفت ۵۰۰ تا و همسرم می‌گفت ۱۴ تا
اختلاف بحدی زیاد بود که هیچ جوری توافق حاصل نمیشد😁
یه شب همسرم اومد و بعد کلی این پا و اون پا کردن گفت راستش مهریه...
پدرم همه حرفهایش رو گوش داد و گفت خب حالا ۱۱۴ تا به نیت سوره های قرآن
یا ۳۰ تا به نیت جزءهای قرآن
همسرم که رفت بابام بمن گفت نظر خودت چیه؟
گفتم من این مرد رو بخاطر ایمانش قبول کردم شما بگی ۱۰۰۰ تا میگم چشم.بگی یکی میگم چشم
گفت خودتون دوتا برید باهم توافق کنید بمن اعلام کنید
من😳😳😳😳😳 بودم😂😂😂
به همسرم گفتم و ایشونم گفت به احترام حرف پدرت ۳۰ تا به نیت ۳۰ جزء قرآن
وقتی این رو به پدرم گفتم بابام آنچنان احساس غرور کرد که سر اون ۴۰۰ تا سکه مهریه خواهرم نکرد
😁😁😁😁
همسر من بمن گفته بود کارمند هست 
ولی بعد عقد فهمیدیم شرکت برای خودشه مثلا میخواست من بخاطر مقام و پول زنش نشم😝
خلاصه ما ازدواج کردیم و من تا ۶ماه بعدش همچنان مانتویی بودم ولی حجابم کامل بود
عید شد و همسرم پروژه راهیان نور داشت و من بسیار بسیار مشتاق رفتن به این بهشت بودم و درخواست دادم که منم باهاش برم.
بهم گفت اونجا باید چادر سر کنی چون من مجبورم تو پادگان ها و مقرها برم و بازدید کنم
همسر من شرکت پژوهشی آماری دارن و برای سرکشی به پروژه مجبور به مجوز گرفتن از ستادها و پادگان‌ها بودن
خلاصه من چادر به سر رفتم جنوب و با کلی عشق برگشتم
ما جشن عروسی نگرفته بودیم چون می‌خواستیم خونه بخریم دیگه پول برای جشن نداشتیم ولی همسرم برای یه ماموریت که ترکیه میخواستن برن منو برای ماه عسل به ترکیه برد و بعد رفتیم سر زندکیمون.من ازونجا برای خودم یه مانتو خریده بودم که عید تنم کردم
مانتو کرم زنگ جذب بلند بسیار شیک
چون با ماشین بودیم و روسری بلند هم سر میکردم جایی از بدنم رو کسی نمی‌دید
همین رسیدیم خونه پدرشوهرم ، پدرشوهرم بهم گفت مهدیه بابا مسافرت بهت ساخته تپل شدی
من آنقدر حالم خراب شد ازین حرف.با خودم گفت پدرشوهر محرمم هست بقیه هم دیدن یعنی؟؟؟؟
اون زمان من به شوهرم پیشنهاد بچه داده بودم
مدام با خودم میگفتم مامانم چادری بود من اون شده بودم من اگه مانتویی باشم بچم چی میشه؟ من باید الگوی خوب باشم.این شد که تصمیم گرفتم چادری بشم
یکی دوماه هم بود که اقدام میکردیم ولی من باردار نمی‌شدم
به خدا گفتم من برای رضایت تو و اینکه الگوی خوبی برای بچم باشم چادری میشم تو هم بمن به بچه سالم و صالح بده
من ۲۱ فروردین ۹۱ برای اولین بار با حجاب کامل شدم و چادر بسر کردم. ۲۰ فروردین ۹۲ دخترم به دنیا اومد😭
 
سر پسرم باردار بودم که بخاطر اینکه شرکت همسرم تهران بود و رفت و آمد براش سخت بود به تهران نقل مکان کردیم
پسرم هم زمستان ۹۴ دنیا اومد.
بعد دنیا اومدن پسرم همش این فکر تو ذهنم بود که خدا منو از کجا به کجا آورد.
همسرم مرد با ایمان و خداترسی بود.بسیار مهربان و خوش اخلاق.هروقت حس میکرد ممکنه ازش ناراحت شده باشم آخر شب ازم حلالیت می‌گرفت و می‌گفت حلالم کن اگه توحلالم نکنی اون دنیا یه لنگه پا باید وایسم جواب بدم
تو کل فامیلمون چنین آدمی سراغ نداشتم.
همش با خودم میگفتم چطور شکر چنین نعمت و رحمتی رو بجا بیارم که شایسته اش باشه؟
همیشه بعد نمازم بخاطر چنین همسری سجده شکر میذاشتم اما راضیم نمی‌کرد
یه روز بعد نماز ظهر داشتم قرآن میخوندم.رسیدم به آیه ۹۲ سوره آل عمران
آل عمران
لَن تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُوا مِن شَیْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ
ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ [ ﺣﻘﻴﻘﺖِ ] ﻧﻴﻜﻲ [ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻛﺎﻣﻞ ] ﻧﻤﻰ  ﺭﺳﻴﺪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻛﻨﻴﺪ ; ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﻫﺮ ﭼﻴﺰﻱ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻣﻰ  ﻛﻨﻴﺪ [ ﺧﻮﺏ ﻳﺎ ﺑﺪ ، ﻛﻢ ﻳﺎ ﺯﻳﺎﺩ ، ﺑﻪ ﺍﺧﻠﺎﺹ ﻳﺎ ﺭﻳﺎ ]ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﺍﻧﺎﺳﺖ .(٩٢) 
 
یهو دلم لرزید.انگار خدا با این آیه جواب سوالم رو داده بود.انگار داشت بهم می‌گفت من بهت دادم تا تو راه من انفاق کنی.حال این تو و این میدان ببینم چقدر پای حرفت هستی
 
وای خدا
یعنی من باید شوهرم رو انفاق کنم تا شکر این نعمت بشه؟؟؟ 
گفتم نه بابا حالا یه حسه
ولی ولم نمی‌کرد.
همش هم گریه میکردم.انگار از همون موقع شوهرم رو انفاق کرده بودم و دیگه مال من نبود.همش یه گوشه کنار مینشستم گریه میکردم و به خدا میگفتم اینجوری؟؟؟ اینجوری باید شکرش کنم؟؟؟ نامردی نیست؟؟؟ 
آنقدر این الهام برای من واقعی بود که هرجور خواستم ازش خلاص بشم نشد.
منم مثل تمام زنهای مخالف تعدد بودم.اصلا نمیتونستم بپذیرم که همسرم بره زن دیگه ای بگیره. 
خلاصه باخودم گفتم بذا ببینم اصلا این تعدد چجوریه شاید یه راه دررو داشته باشه
افتادم به تحقیق.خوندن.پرسیدن.گفتگو
یکی دو نفر رو میشناختم که شوهرشون زن دوم گرفته بود.یکیشون خیلی شاکی بود و کلی پیر شده بود سر این موضوع و بچه هاشم از باباشون متنفر بودن
یکی دیگه زن دوم بود و می‌گفت چون زن دوم بودم از اول سکوت کردم و هرچی زن اول گفت گوش کردم.زن اول هم بد نبود.بچه هاشونم آروم بودن و احترام خاصی واسه پدر قایل بودن
باخودم فکر کردم چرا زنهای اول حس شکست و قربانی شدن دارن و زنهای دوم حس برنده شدن؟؟؟ این دوتا که توی یک شرایط هستن؟ زن اول چی رو از دست داده که زن دوم بدست اورده؟ شوهر که میگه هردوشون رو دوست داره! هرچی واسه این میخره واسه اونم میخره. یک شب اینجاست و یک شب اونجا.شرایط کاملا برابر.پس چرا زن دوم شاکی نیست؟ و چرا زن اول شاکیه؟
اینجا بود که فهمیدم همه چی از فکر خود ماست.میشه وقتی زن اول هستی، زن دوم باشی با حس برنده شدن با حس سکوت در مقابل زن دیگه که به همین اندازه حق داره
تازه من سالها تنها همسر بودم و همه ی شبها مال من بود ولی زن دوم هیچوقت چنین چیزی نداشته و طفلک ازین موهبت محروم بوده پس اون باید حسادت کنه و بیشتر بخواد نه من
ازونجایی هم که همسر من بخاطر شغلش زیاد مسافرت می‌رفت و یا کارش زیاد بود و شبها دیر میومد من سرم رو گرم کلاس تدبر در قرآن و استاد مطهری و قالیبافی و بافتنی و قلاب بافی و خیاطی و.... کرده بودم. حتی گاهی وقت کم میاوردم و‌دعا میکردم امشب خدا کنه دیر بیاد مشقم ناقص نمونه😁
گفتم خب شب‌هایی که نیست به این کارهام میرسم
وقتی هم که آمار دختران مجرد قطعی و زنان بیوه و مطلقه رو دیدم و همینطور تعداد زیاد دخترانی که تو فامیل خودمون سنشون داشت بالا می‌رفت و هنوز ازدواج نکرده بودن فهمیدم معنی انفاق همسرم یعنی چی؟؟؟
احادیث و روایات و تفسیر هم میخوندم
اولین درس تدبر در قرآن مون سوره ناس بود.هر سوره ای یک بعد طهارتی داره که باید روی خودمون کار میکردیم.موضوع طهارتی سوره ناس هم حسد بود.استاد گفت تا ترم ۳ وقت دارید حسد رو توی خودتون از بین ببرید.ترم ۳چیزی به نام حسد نباید تو شما وجود داشته باشه که بخواهید بهش بپردازید
با چندتا خانم دیگه هم که همسر دوم شده بودن یا خودشون برای همسرانشون زن گرفته بودن آشنا شدم تو فضای مجازی و دیدم وقتی خودم پا پیش بذارم و پیش قدم بشم قابل هضم تر هست تا اینکه یهو قرار باشه چنین اتفاقی بیافته
با خودم میگفتم اگه من این خوشبختی رو که دارم با کسی دیگه شریک بشم انگار خوشبختی خودم رو هدیه دادم به کسی دیگه و این یعنی انفاق اونچه که از همه چیز بیشتر دوستش دارم
و دقیقا همون انفاق هست چون با این بخشش چیزی از خوشبختی من کم نخواهد شد که هیچ برکتش باعث
بیشتر شدنش هم میشه
ولی هنوز برام سخت بودپذیرشش
یک روز تو یه روایت ماجرای خواستگاری پیامبر از ام سلمه رو خوندم.همونجا به خدا گفتم خدایا اگه اینکار درست و بحق هست غیرت زنانه رو از روی من بردار 
 
که هم عذاب نکشم و هم باعث آزار همسرم نشم.
از فردای اون روز هرگز احساس نگرانی و ناراحتی نداشتم ازین بابت.کاملا احساس آرامش میکردم و هیچ ترسی ازینکه همسرم زن دیگه ای بگیره نداشتم.
بعد ۹ماه فکر کردن و تحقیق کردن تصمیم رو گرفتم و به همسرم گفتم
همسرم اول جدی نگرفت فکر کرد حالا جو گرفته منو و یه چیزی دارم میگم
ولی دو هفته بعد بهش گفتم کسی رو پیدا نکردی؟
گفت چه قرصی خوردی؟؟؟ سرت به جایی نخورده؟؟؟
یک شب بهم گفت راستش خوب شد که خودت بهم پیشنهاد دادی من مدتیه یکی رو میخوام ولی روم نمیشد بهت بگم.به اون طرف هم گفتم ولی نظر تو برای هردومون مهم بود
من با خوشحالی گفتم خب خداروشکر پس خودت یکی رو پیدا کردی
چشماش گرد شده بود.گفت من فقط میخواستم ببینم اگه چنین چیزی بهت بگم حسادت نمیکنی؟ ناراحت نمیشی؟؟ تازه خوشحالم شدی؟؟؟ چه قرصی واقعا خوردی؟؟؟
چند وقت بعدش دوباره خوابی دیدم.خواب دیدم دارم میرم مشهد و تو راه یه جایی میخوایم بریم دسشویی بعد میبینم تو حرمیم و دخترم رو بردم دسشویی.میبینم تمام توالت‌های حرم تو اتاق خونه ما تخلیه میشه و همه جا کثیفه
به همسرم میگم نگاه کن چی شده خونمون
از یکی که تعبیر خواب میدونست پرسیدم بهم گفت شما قصد انجام کاری داری که آنقدر براتون خیر و برکت داره و اونقدر براتون خوبه که حد نداره.ایمه هم راضی هستن به اینکارتون
من اونجا بهم ثابت شد که پیشنهادی که به همسرم دادم بجا و بحق بوده و انگار یه جورایی انفاق من مورد قبول واقع شده هرچند که هنوز همسرم اقدامی نکردم
ولی انگار من امتحان خودم رو پس داده بودم با پذیرش چیزی که خدا سرراهم گذاشته بود
همسرم هنوز همسری اختیار نکردن.حتی چند مورد بهشون معرفی کردم
یه روز برام یه هدیه خرید و ازم تشکر کرد و گفت شدی زنِ خوب پیش خدا.این کار مسئولیت سنگینی داره واسه من و خیلی مهمه کی قراره تو زندگیمون بیاد.باید یکی باشه کم کفو و هم 
شأن تو و کسی که از سر استیصال چنین مسیله ای رو قبول نکرده باشه بلکه مثل خود تو با تحقیق و تسلیم دربرابر خدا قبول کرده باشه.اگه چنین کسی پیدا شد و به دلم نشست اینکار رو میکنم اگر نه دوست ندارم دوره بیافتی برای زن دادن من!
و جالب اینجاست که از زمانیکه من به همسرم پیشنهاد دادم ، انگار همسرم دوباره عاشقم شده مثل روزهای نامزدی و اوایل ازدواجمون بهم ابراز علاقه می‌کنه و همش میگه زنِ خوب!
همش باخودم میگم کاش همون سال اول ازدواجمون بهش پیشنهاد میدادم😄
الان سر سومین فرزندم باردار هستم و هممون بیصبرانه منتظر ورود یه فرشته کوچولوی دیگه هستیم که ان‌شاءالله قسمت تمام زنها و دختران بشه
  • همسر اول
 
تو پست قبلی بنابر درخواست خیلی ها بعضی از موارد مشکلات تعدد رو نوشته بودم، مشکلاتی که دوستان تعددی برام باز گو کرده بودند و راه حلها و ..... 
مثلا اینکه بین دو زن تعامل باشه و زن اول تجربیاتش رو در مورد همسر به دومی بگه و دومی بچه ها رو تو شب زن اول نگه داره.... . اگر چه من خودم تجربیاتم رو در اختیار همتا قرار می دم ولی هرگز نمی تونم بخوام بچه ها رو نگه داره. یادمه یبار که بچه  رو که نمی خوابید،برد پایین باهاش بازی کنه تا من که حالم خوش نبود بخوابم، به همسر گفتم بره بچه بیاره تا بخوابونمش ، صحیح نیست همتا طفلی ساعت  دو و سه شب بیدار باشه.... همتا هم فرداش گفت می زاشتی پیشم باشه .باهم اخت می شدیم،ناراحت شدم.  گفتم دلم نیومد اون موقع شب بیدار بمونی به خاطر بچه....
 
اما الان بعضی دوستان باز پیامهایی می دادن و مثلا می گفتن زن اول بدجنسه و زن دوم مظلوم و مرد قوام نداره و.... . یادمه با یکی شون که صحبت می کردم ، اخر سر بهش گفتم اینجا ها اشتباه کردی و خودش هم پذیرفت ، در صورتی که اول مشکل رو از شوهر و زن اول می  دونست ... 
بعضی از پاسخ هایی که داده بودیم رو اینجا جمع بندی می کنم. به درد بعضی ها شاید بخوره. 
 
به نظرم هر کس  اولا می  تونه فقط در مورد زندگی خودش نظر بده.نمی شه گفت زن های اول اینجوری یا دوم اونجوری اند.اما باید مراقب بود یک طرفه به قاضی نریم که خدا شاهد اعمال ما و قضاوتها و حرفهامون هست و بابتش مسئولیم و وای اگر دل کسی بشکنه
 
ما تو زندگی کسی نیستیم.صحبتها رو هم از یک طرف می شنویم.ممکنه اون کسی که فکر می کنیم چقدر مظلومه اتفاقا خودش ظالم باشه و خدا اینو می دونه
پس  مراقب حرفها و قضاوتهامون باشیم و یکطرفه به قاضی نریم
 
 
گاهی این مسائلی که تو تعدد اتفاق میفته بیشترش برمیگرده به بی مدیریتی شوهر، مردی که واقعا نتونه جلوی اشتباه همسرانش بایسته،چه اول چه دوم هیچ فرقی نمیکنه،اصلا حق نداره وارد تعدد بشه چون زندگی چند نفرو بهم میزنه.خانم هایی هم که وارد تعدد میشن واقعا باید به دور از حسادت باشن و تو این زمینه رو خودشون کار کنن.و همه چیز این قضیه رو پذیرفته باشن وگرنه زندگی میشه پر از تلاطم.
عده ای می گن اگر مرد قوام باشه مشکلی پیش نمی یاد. محاله‌.
ببینید قوام یعنی چی ؟ اگر زنی بدجنسی می  کنه و مرد جلوش رو می گیره و از پسش بر نمی یاد قوام نیست؟
مثلا مثل ائمه و پیامبرانی که زن بد داشتند، استغفرالله قوام نبودند  ؟؟؟
 
باید کل اعضای خانواده برای خدا کار کنن. گاهی هم مرد قوام هست. جلوی اشتباهات زن رو می گیره بدون اینکه همتاش در جریان مشکلاتشون باشه، ولی زن ، مثلا همون زنی که مرد قوام می خواست، الان که خودش مشکل داره و قوامیت مرد  در مقابل خودش بکار می ره، ناراحت می شه . بجای اینکه مشکلاتش رو حل کنه مثلا ربط می ده به همتا یا اینکه مردم قوام نیست همتا حسادت کرده. یا اینکه اصلا مشکل ندارم. در نتیجه مشکلاتش رو رفع نمی کنه و مشکل گسترده تر می شه. در حالی که شاید همتا روحش از این مسائل خبر نداشته باشه
هر کسی که وارد تعدد می شه "چه مرد  چه زن اول چه زن دوم" همه باید شرایط تعدد رو بپذیرن .و بپذیرن که اون میزان قطعا درصدیش براورده می شه.این واقعیت زندگی هست.یعنی ممکنه میزان ابراز محبت مرد ۵۰ درصد بشه و از این میزان باز کلش براورده نشه. چون زندگی کلی جنبه های دیگه داره و اطرافیانمون  انسانن و نه ماشین.
 
از طرفی هم این رو باید دونست که چند سال اول هر زندگی مشترکی سخترین سالهاست . باید با اخلاق و روحیات هم و خود زندگی زناشویی و تاهل عادت کرد. اینکه دیگه مجرد نیستیم و فرق داره... توقع نداشته باشیم از اول همه چیز گل و بلبل باشه.برای ساختن زندگی باید تلاش کرد.نباید قیاس کرد. نه با همتا نه  با زندگی  دیگران.و از همه مهمتر باید برای رضای خدا زندگی کرد و هر زنی به خودش بگه وظیفه من خوب شوهر داری کردنه.پس اگر با رفتارم کاری بکنم شوهرم ناراحت بشه گناه کردم و خدا ازم ناراضی می شه و نمازم قبول نیست...  باید در هر مساله ای خدا رو در نظر گرفت و یادمون باشه دنیا محل گذره و به زودی باید جواب ریز و درشت کارهامون رو پس بدیم.دچار قیاس نشیم. و وقتی وارد زندگی تعددی بشیم که اون رو با همه شرایطش که برامون پیش اومده خوب بسنجیم.
مثل کمتر بودن وقت همسر برای ما
مثل معایب و مزیتهای تو یک خونه یا جدا بودن
مثل  میزان عدالت واجبه
مثل محدودیتهای کلی ازدواج نسبت به تاهل مانند اینکه دیگه صاحب اختیارمون مرده و تصمیم گیرنده اونه. یا محدود شدن ارتباط ما با دوستان و یا بیرون از منزل...
مثل از خود گذشتگی و ایثار و کار و وظایف
 
 
زن دوم از اونجایی که وارد یک خانواده  جدید می شه که اخلاق و روحیاتشون شکل گرفته و باید خودش رو با اونها وفق بده ممکنه براش سخت باشه. از طرفی ممکنه خودش رو با همتا مقایسه کنه و بگه چرا من خودم رو با اون وفق بدم اون با من خودش رو تغییر بده. در صورتی که باید بدونه با یک خانواده باید خودش رو وفق بده ، نه همتا ، و این قیاس رو شیطان تو دل ادم می اندازه. همتا هم خودش رو با همسر و خانواده وفق داده. بعد اگر مشکلی از این عدم تطابق پیش بیاد چون همتا مشکلی نداره ، مشکلات رو به همتا ربط می ده. در صورتی که باید دید گسترده داشت. باید هنگام ورود به تعدد در نظر گرفت که من وارد خانواده ای می شم که قطعا تفاوتهایی داریم و این من هستم که با اونها و شرایط زندگی شون وفق پیدا کنم....
 
گاهی مرد می خواد بره سراغ خانم دوم و سوم. خانم دومی بود می گفت خانم اول می خواد همونجور که روی سر خودش همتا اومده روی سر من همتا بیاره تا منو اذیت کنه! خوب این فکر کاملا اشتباهه. خانم دوم از همون اول همتا داره!! از طرفی اگر خانم اول چنین کاری بکنه به خودش ضرر زده و شوهرش رو بیشتر از دست داده . این فکر اصلا منطقی نیست. در ضمن تعدد کار مرده و مشکلاتش برای مرد. مرد اینقدر ساده نیست با یه حرف خانمش بره زن بگیره و خودش رو اذیت کنه.
گاهی مردانی هستند که به خاطر خدا و شرایط جامعه کلا می رن سراغ تعدد. برای وظیفه ای که حس می کنن دارند. مثل همسر من. همسرم از اول به همتا گفت ۴ تا ممکن است بر طبق شرایط زن بگیرند، همتا هم گفتند من کی هستم که بخوام با حکم خدا مقابله کنم و مشکلی ندارم. حالا هم گاهی می گویند موردی با فلان شرایط براشون پیدا کنم. پس تعدد خواست و میل مرده به هر دلیل . چه خواست ذاتی و درونی چه به خاطر خدا و کمک به دیگران
 
 
با دید باز بریم جلو تا بعد اذیت نشیم
  • همسر اول