اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

" رضایش " زندگی فقط برای رضای او

اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

" رضایش " زندگی فقط برای رضای او

اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

روز نوشت یک زن از یک تصمیم!
همسر اول هستم‌.سال ۸۲ ازدواج کردم در سن ۲۲ سالگی.لیسانسه هستم و طلبه و خانه دار.۳ فرزند گل دارم.
زندگی رو از زیر صفر شروع کردیم. دست در دست هم گذاشتیم و توکل به خدا کردیم.در مسائل کاری به حمدالله کمک همسر بودم.
کل مهریه ام را همان اویل عقد بخشیدم.
چیزی به نامم نیست.
یک منزل مسکونی و ماشین داریم و به لطف قناعت اوضاع مالی مان روبراه است.
دو سالی در مورد تعدد زوجات تحقیق کردم و اوضاع جوانهای اطرافم رو بررسی کردم.
به همسر پیشنهاد تعدد دادم و اعلام رضایت کردم.
همسر هم بررسی کردند و بعد تصمیم به تعدد گرفتند...

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «همتا» ثبت شده است

از وقتی زندگی مون وارد تعدد شده بهبود های واضحی داشته 
اولی  زمان  چالش اول بود 😉
دومین بهبود واضح هم همین امروز😀

می دونید از زمان چالش اول سر به سر همسر می زارم گاهی😎
مثلا یه شعر بود براش می خونم: 
مخصوصا دو بیت اخر 😎😎
میدونی دل اسیره
اسیره تا بمیره
میدونی بدون تو
دلم آروم نگیره
میدونی دل تنگ تو
نموده آهنگ تو
ولی بیهوده جوید
بسی بیهوده پوید
به من بگو بی وفا
حالا یار که هستی
خزان عمرم رسید
نو بهار که هستی
....😎😎😎


امروز با هم چتی صحبت می کردیم.
همسرم از محبت من گفت...
خیلی زیبا...

منم از قصورهام گفتم و محبت او  و دوباره اندکی اشاره نا محسوس به چالش و اذیت همسر با کمی خرده شیشه 😎
بعدم یه گیف ناراحتی و گریه آرام.
(همسر گرامی  ما کلا  گیف گریه می بینه فکر می کنه طرف واقعا داره گریه می کنه😂😂😂)

همسر نوشت  نمی خوام  ناراحت باشی و ... . چرا اینجوری حس می کنی و من که گفتم و ... . 
کلا ذهنش مسمومه انگار 😂😂😂 منتظره من یچیز بگم فکر کنه حسودی کردم😂😂

منم براش  مطلب  زیر رو نوشتم.
این مطلب خیلی رو همسرم اثر گذاشت😉😉😉

دوباره گفت همیشه یکاری می کنی که من بفهمم در مورد  تو اشتباه می کردم و خوبی تو رو متوجه بشم. 😎😎😎

خلاصه اینبار هم یه یه نقطه عطف بود تو زندگی مون
همسر گفت واقعا اگر زندگی تعددی رو اینجور که تو می بینی ببینیم دیگه اصلا حسادتی نمی مونه و همش لذت و خوشی هست و کاملا درسته. خیلی دیدت قشنگ بود . ازت ممنونم و ...😊😍


این بود اون مطلب:

عزیزم 
این حس درونیمه
یچیزی تومه
من حرف تو رو پذیرفتم
نمی گم توجیهه
چون تو رو کاملا قبول دارم
حتی اگر بگی ماست سیاهه
قبول می کنم


اینو بدون
یه زن
یا لااقل من 
وقتی یه حسی یا فکری داره
اگر می گه به معشوقش
برای اینه که معشوقش بغلش کنه
بوسش کنه 
بهش بگه اشتباه می کنی
دوست دارم


هرچی هم باز زنه اصرار کنه
مردش بگه نه

پناهش باشه
پشت و پناهش باشه

زنش بفهمه حتی وقتی از دست اون ناراحته باز پناهگاهش همونه و بهش ثابت می کنه که اشتباه کرده...
که همیشه پشتشه


زن پناه گاه می خواد
مرد پناه آورنده
چند نفر می تونن به یه پناهگاه امن رو بیارن
همشون استفاده می برن...
هیچ کدوم ناراحت نمی شن چرا اون یکی هست...
چون نهایت حسی که می خوان و پناه دهی که می خوان رو دریافت می کنن.
و یه پناهگاه باید با تمام وجود به اینها پناه بده و اطمینان کامل بهشون بده که پناهگاه خوبی براشون هست.


من از اینکه تو پناه گاه دیگری باشی ناراحت نمی شم خوشحال هم می شم.
برات عشوه و ناز کنه ناراحت نمی شم خوشحال هم می شم.
تو اونو سیراب کنی ناراحت نمی شم خوشحال هم می شم.
ناراحت نمی شم !! خوشحال می شم!!!
این توانمندی تکیه گاه منو می رسونه!

البته تا زمانی که تکیه گاه منم باشی و من ببینم تکیه گاه و پناهگاهم رو دارم. چیزی از دست ندادم.
همه چیز مثل قبله.
عشقم رو دارم.
به صورت کامل و صد در صد برای خودم.
در حالی که به صورت کامل و صد در صد برای همتا هم هست .

اگر چه همسرم  اونقدر بزرگه که می تونه برای چند نفر همزمان پناهگاه صد در صدی باشه.
در حالی که قلب هر کدوم از اون پناهنده هاش رو صد در صد پر و تسخیر کرده باشه.



این تصویر برای حس درونیمه.
برای اینکه چرا متوجه نشدی یا چرا جوری عمل نکردم که متوجه بشی صد در صد پناهگاه منی ...
دوست نداشتم اون خلا رو توی تو ببینم...
اصلا دوست نداشتم.
دلم خیلی شکست .
نه به خاطر اون حرف...
به خاطر اون خلا.
خیلی ناراحت شدم.
و ناراحت هستم .


ولی این ناراحتی مفیده.
اثر بخشه.
موجب می شه بهم انرژی بده تلاشم رو بکنم تا خلا رو پر  کنم.
ولی ازت خواهش می کنم.
همیشه پشت و پناهم باش به صورت صد در صد.
و 
گاهی زن وقتی از چیزی ناراحت می شه و شوهرش دلیلی براش میاره،
هرچند متقن،
دلش می خواد هزار بار شوهرش تکرار کنه...
تا بشینه تو وجودش...
تا با هزار بار گفتنش بهش ثابت کنه دوسش داره....

دلش می خواد دستش رو بگیره بگه نرو...
اگر اصرار کرد ،دعواش کنه...
اگه نشد ،بزندش...( 😂)
که نرو ...
که من می خوامت...
که تو برای منی ...
نباید بری...
مثل فیلم قرمز باش برام.
نزار برم...
نزار برم...

اینکه التماس عشقت رو بکنی بد نیست ...
کوچک شدن نیست...
بزرگ می شی در قلبش...
می فهمه چقدر دوسش داری...
چقدر  بزرگی که حاضری به خاطرش هر کاری  بکنی...

دوست نداره که کفش هاشو جفت بکنی و بگی برو ...، می خوای بری برو...


حالا که دلت پیش دگر بند شده، کفش های مرا جفت نمودی که برو...

اینجوری  نباشه. 


بلکه با جون و دل و با چنگ و دندون از عشقش مراقبت کنه و بگه نمی زارم بری
مال منی ،سهم منی، عشق منی...
نمی زارم بری....


دوستت دارم عزیزم.
عشوه گری های همتا برام لذت بخشه تا وقتی تو رو دارم.
می دونم یکی دیگه هم هست به عشقم برسه و دوسش داشته باشه و بهش محبت کنه.

تو پناه ما باش.
پناه هر دوی ما.
خوشحال می  شم ببینم پناهگاهم اونقدر بزرگ و توان مند و قوامه که می تونه همزمان پناهگاه چند نفر باشه.
خدا رو شکر می کنم و به عشق اول و آخرم افتخار می کنم.

دوستت دارم سرورم
عشق من
همدم و همسر من






داشتن این دید مثل پستی که در مورد داستان تک فرزند و پست بعد از اون نوشتم به زنان و مردانی که می خوان وارد زندگی تعددی بشن ،در هر جایگاهی، کمک می کنه که بتونن سالم فکر کنن و زندگی کنن.



همسرم امروز می گفت خیلی زن خوبی دارم کاش همه جوونها زن خوبی مثل زن من داشته باشن.

خیلی حس خوبی دارم
دلم برای همتای عزیزم تنگه
قرار بیاد همدیگر رو ببینیم
هفته آینده
دلم تنگه براش دلم می خواد زودتر بیاد😍

تازه 

دو روزه ما رو گذاشته تو آمپاس 😏 می گه می خوام یچیزی بهت بگم.یسری نکات و  ... . هی می گه شب ،  دوباره صبح ، منم همش منتظر که کی شکر می ریزه از لبانش😊😊😊😊
  • همسر اول

شنیده بودم تو زندگی های تعددی موفق ، همتاها با هم مشکل ندارند و مشکل بیشتر با شوهر هست.

و شنیده بودم اوایل ازدواج مرد به سمت همسر دوم بنابر جدید بودن و ... تمایل بشتری داره
بنابراین خودم رو برای این موارد آماده کرده بودم.

خوب حالا همسر عزیز ما که اصلا حال حتی پیامک نوشتن هم نداشت می شینه چندین ساعت پشت سر هم تایپ میکنه😂

قبلا هم به خودش و هم همتا گفته بودم که اصلا ناراحت نمی شم و اینکه می بینم می خندید، خوشحال هم می شم .
دوست دارم به هم نزدیک شن. 
مثلا همون ابتدا به همتا گفتم اسم همسر رو کامل صدا کن دوست داره.

خلاصه
از وقتی محرم کردن دیگه در جریان چتهاشون نیستم و پیش همسر نمی شینم نمی خونم ... 
اما امشب از ساعت ۱۰:۳۰ تا تزدیک ۳ صبح داشتند چت می کردند. 
اوایل همسر اخماش تو هم و هی تایپ می کرد...
گفتم چی شده 
گفت هیچی اعصابم رو خرد کرده چیزی نگو ، توپیدم بهش و ...
بعد از مدتی دیدم روند ادامه داره 
به همتا پیام دادم چه خبره😂 چقدر تایپ می کنه 😂
گفت روسری ام رو نپسندیده و ... 

من هم از روحیات و سلیقه همسر گفتم و اینکه روحیه حساس داره و چکار کنه و ...
بعدم گفت همسر رو دوست داره و ناراحته  که ناراحت شده. گفت تو هم بشین کنارش بخون. 
 گفتم نخوندم از زمان محرمیت ...گفت از نظر من اشکالی نداره و گفت  دعا کن

بعد هم گفتم براتون صلوات می فرستم...


تو این مدت اگر کنار همسر می نشستم . باوجود اینکه سرم تو گوشی خودم بود همسر گوشی رو کج می کرد و حالت بدی می گرفت

منم بلند شدم رفتم توی اتاق و روی مبل دیگه و ...
براشون صلوات فرستادم که مشکلشون حل شه

بعد دیدم داره می خنده همسر و مرتب تایپ میکنه و ...و صحبتشون تموم شد.


دید ناراحتم
منم چیزی نگفتم

گفت طول کشیده ناراحتی؟ 
گفتم نه.

 خواستم چتها رو بخونم. گفتم همتا اجازه داده.
گفت همتا نباید اجازه بده من باید اجازه بدم الانم می دم.

چتها رو خوندم
خیلی ناراحت شدم. خیلی خیلی خیلی خیلی . عصبانی بودم.

ولی نه از اون چیزی که شما ها فکر می کنید.

همسرگفت  پشیمون شدی ...
گفتم نه 

همسر خوابید
نماز خوندم و استخاره کردم...
استخاره کردم که ول کنم ماجرا  رو . دیگه قید ثواب و ..‌ رو بزنم. بزارم هر کاری خواست بکنه . ادامه بده یا نه. من پشتش نباشم فقط . فقط به خاطر رفتار همسر. اگر چه دلم به خاطر همتا می سوخت. حالا می گم چرا.


همسر رو بیدار کردم برای نماز صبح

علی رقم اینکه استخاره تا حدی ارومم کرده بود.
...
ولی متلک انداختم به همسر
گفت چرا اینجوری می گی 
گفتم ببخشید 
با روی خوش

نشسته بودم روی مبل 
بعد از اینکه نمازش رو خوند اومد پیشم گفت چرا اینجوری می گی به خاطر اینکه چت طول کشید خوب ما هم اولا اینقدر صحبت می کردیم و ...

آرام بودم خیلی آرامش داشتم
گفتم نه
خواست که بگم

منم گفتم:

مگه من نگفته بودم که وقتی میبینم با هم خوشید لذت می برم؟
چرا به من می گی دارم می توپم بهش و ... که من برم مرتب براتون صلوات بفرستم و ... بعد می بینم شما باهم خوب بودید! برای چی الکی اینجوری گفتی که من باهات صادق باشم و نگرانت باشم بعد تو اینجوری رفتار کنی؟
بعد برای چی آخر صحبتاتون گفتی من ناراحت می شم؟
مگه من چیزی گفتم؟
چرا دروغ نسبت می دی به من؟



گفت یعنی تو از چتهای ما خوشحال می شی؟
گفتم آره مگه تا حالا نگفتم؟!

گفت تو داشتی برای ما صلوات می فرستادی؟
گفتم اره . برای اینکه روابطتون خوب شه!

گفت من که باورم نمی شه
براش چتهایی که به همتا داده بودم و راهکارهایی که دادم و صلوات و ... رو خوندم

هی می گفت یعنی چی
من که درک نمی کنم
قسم بخور
گفتم تو که می دونی من قسم خوردن بدم میاد

اصلا اهمیتی نداره که باور کتی یا نه
ولی بدون اونقدر دلم رو شکوندی که من با شما اینقدر صادقم و ارزوی خوشحالی و خوشبختی تون رو دارم و شما اینجوری  منو می پیچونی.‌... خوب شما که هر شب و روز چت می کنید چند ساعت طول می کشه هر بار.  من هیچ وقت اخم هم نکردم.!
 چرا اینجوری رفتار کردی؟
اونقدر دلم شکست که حتی گریه ام نمی تونستم بکنم!
سر نمازم وقتی تو قنوت مرتب می خوندم الهی و ربی من لی غیرک گریه کردم فقط 

بعد هم استخاره کردم برای موندنم پشتت. که بازم پشتت بمونم یا نه.

دقیقا جوابم رو گرفتم 
صفحه ۳۱۷ قران اومد

خوب است کسی که نیت خوبی دارد نباید از مسائل و مشکلات بترسد با توکل به خدا اقدام کنید
آیه نجات موسی و شکافته شدن دریا
کاملا مرتبط با اوضاع من

اگر نیتم خیره نباید بترسم و ...

به نذرمم فکر کردم . همین زجر ها تقدیم به امام زمان عج . 

مرتب سرش رو گرفته بود و می گفت درک نمی کنم . یعنی چی . یعنی تو داشتی برای ما صلوات می فرستادی؟ یعنی تو ناراحت نمی شی؟

گفتم تو  تو ذهنت یچیزی ساختی که مثلا زن اول باید ناراحت باشه از صحبتهای همتا و ... بعد همش داری بر طبق اون منو مورد قضاوت قرار می دی
گفت اره دقیقا همینجوره

گفتم چند روز پیش هم که همینجانشسنته بودیم داشتم نکته ای رو میگفنتم تو گفتی ببخشید وسط حرفت که داشتی می گفتی من فکر کردم می خوای بگی فلان بعد دیدم نه حرفت خیلی خوب بود. ببخشید.

گفت آخه جور دیگه ای اصلا درک نمی کنم.
چطور ممکنه تو الان ناراحت نباشی خوشحالم باشی !عجیبه!
مگه می شه 
گفتم اره
گفت من نمی فهمم توجیهش چیه
گفتم چون تو از محبت من که نمی خوای بزنی بدی به اون
محبت هر کدوم سر جاشه
 وقتی ادم یه بچه میاره و بعد از چند سال یه بچه دیگه ایا بچه اول وقتی می بینه بچه کوچیکه رو می بوسی ناراحت می شه؟
گفت نه
گفتم خوب اینم همونه
بچه می گه منو دوست دارن اونم دوست دارن هر کدوم به یه شکلی . 
اما اگر ببینه بر می  گردی به بچه اول می گی دارم بچه دوم رو دعوا می کنم بعد پشتت رو بکنی بهش و بچه دوم رو بغل کنی ببوسی ، خیلی ناراحت می  شه

تو اینکار رو کردی!

من هی نگران برای شما دعا کنم در حالی که.‌..

بهم گفت تو ناراحت می شی اونو دوست داشته باشم ؟گفتم اصلا و ابدا


گفت من درک نمی کنم !
توچطور ناراحت نیستی!
چطور خوشحال  می شی!
داشتی صلوات می فرستادی! 
گفت پس چطور اون موقع بهم متلک انداختی گفتم خیلی عصبانی بودم‌ تازه آرام تر شده بودم. اما باز ناراحت بودم که باهام اینجوری رفتار کردی . منی که اینقدر باهات صادقم. متلک انداختم که دیدی اشتباه کردم و بالافاصله معذرت  خواستم


گفت من درک نمی کنم .


تا الان باهات اونجوری رفتار می کردم که گفتی...
اینکه توقع حسادت و ... ازت داشتم.
هنوزم باورم نمی شه!
ولی سعی می کنم دیگه اینجوری فکر نکنم.
گفتم مهم نیست!
گذر زمان همه چیز رو حل می کنه!

وگرنه اگر قرار به فهمیدن شما بود ، باید اون موقع که بهت چنین پیشنهادی دادم و دنبال مورد خوب متناسب با سلیقه و خواست شما بودم و ... متوجه می شدی.
الانم باور نمی کنی.
گذر زمان همه چیز  رو درست می کنه. ..


گفت احساس می کنم دارم به اون نزدیک می شم و تو ازم داری دور می شی . این طوره ؟
گفتم نه
گفت این چی که دارم به اون نزدیک می شم ولی تو رو از خودم طرد می کنم و دور می کنم؟
گفتم آره
یخورده ناراحت بود
خیلی هم خوابش  می اومد  طفلک.

بهش گفتم بخواب حالت خوب نیست



خوابید

و من بیدارم هنوز 
حهت بررسی
جهت ....


خدایا کمکم کن
به حق بزرگیت
امتحان بزرگیه
خدایا خواسته بودم جزء ۳۱۳ نفر باشم
شاید راه پاک سازی و خالص سازیم اینه
خدایی منو پاک کن برای خودت


و من یتوکل علی الله فهو حسبه 
  • همسر اول