اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

" رضایش " زندگی فقط برای رضای او

اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

" رضایش " زندگی فقط برای رضای او

اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

روز نوشت یک زن از یک تصمیم!
همسر اول هستم‌.سال ۸۲ ازدواج کردم در سن ۲۲ سالگی.لیسانسه هستم و طلبه و خانه دار.۳ فرزند گل دارم.
زندگی رو از زیر صفر شروع کردیم. دست در دست هم گذاشتیم و توکل به خدا کردیم.در مسائل کاری به حمدالله کمک همسر بودم.
کل مهریه ام را همان اویل عقد بخشیدم.
چیزی به نامم نیست.
یک منزل مسکونی و ماشین داریم و به لطف قناعت اوضاع مالی مان روبراه است.
دو سالی در مورد تعدد زوجات تحقیق کردم و اوضاع جوانهای اطرافم رو بررسی کردم.
به همسر پیشنهاد تعدد دادم و اعلام رضایت کردم.
همسر هم بررسی کردند و بعد تصمیم به تعدد گرفتند...

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چند همسری» ثبت شده است

از وقتی زندگی مون وارد تعدد شده بهبود های واضحی داشته 
اولی  زمان  چالش اول بود 😉
دومین بهبود واضح هم همین امروز😀

می دونید از زمان چالش اول سر به سر همسر می زارم گاهی😎
مثلا یه شعر بود براش می خونم: 
مخصوصا دو بیت اخر 😎😎
میدونی دل اسیره
اسیره تا بمیره
میدونی بدون تو
دلم آروم نگیره
میدونی دل تنگ تو
نموده آهنگ تو
ولی بیهوده جوید
بسی بیهوده پوید
به من بگو بی وفا
حالا یار که هستی
خزان عمرم رسید
نو بهار که هستی
....😎😎😎


امروز با هم چتی صحبت می کردیم.
همسرم از محبت من گفت...
خیلی زیبا...

منم از قصورهام گفتم و محبت او  و دوباره اندکی اشاره نا محسوس به چالش و اذیت همسر با کمی خرده شیشه 😎
بعدم یه گیف ناراحتی و گریه آرام.
(همسر گرامی  ما کلا  گیف گریه می بینه فکر می کنه طرف واقعا داره گریه می کنه😂😂😂)

همسر نوشت  نمی خوام  ناراحت باشی و ... . چرا اینجوری حس می کنی و من که گفتم و ... . 
کلا ذهنش مسمومه انگار 😂😂😂 منتظره من یچیز بگم فکر کنه حسودی کردم😂😂

منم براش  مطلب  زیر رو نوشتم.
این مطلب خیلی رو همسرم اثر گذاشت😉😉😉

دوباره گفت همیشه یکاری می کنی که من بفهمم در مورد  تو اشتباه می کردم و خوبی تو رو متوجه بشم. 😎😎😎

خلاصه اینبار هم یه یه نقطه عطف بود تو زندگی مون
همسر گفت واقعا اگر زندگی تعددی رو اینجور که تو می بینی ببینیم دیگه اصلا حسادتی نمی مونه و همش لذت و خوشی هست و کاملا درسته. خیلی دیدت قشنگ بود . ازت ممنونم و ...😊😍


این بود اون مطلب:

عزیزم 
این حس درونیمه
یچیزی تومه
من حرف تو رو پذیرفتم
نمی گم توجیهه
چون تو رو کاملا قبول دارم
حتی اگر بگی ماست سیاهه
قبول می کنم


اینو بدون
یه زن
یا لااقل من 
وقتی یه حسی یا فکری داره
اگر می گه به معشوقش
برای اینه که معشوقش بغلش کنه
بوسش کنه 
بهش بگه اشتباه می کنی
دوست دارم


هرچی هم باز زنه اصرار کنه
مردش بگه نه

پناهش باشه
پشت و پناهش باشه

زنش بفهمه حتی وقتی از دست اون ناراحته باز پناهگاهش همونه و بهش ثابت می کنه که اشتباه کرده...
که همیشه پشتشه


زن پناه گاه می خواد
مرد پناه آورنده
چند نفر می تونن به یه پناهگاه امن رو بیارن
همشون استفاده می برن...
هیچ کدوم ناراحت نمی شن چرا اون یکی هست...
چون نهایت حسی که می خوان و پناه دهی که می خوان رو دریافت می کنن.
و یه پناهگاه باید با تمام وجود به اینها پناه بده و اطمینان کامل بهشون بده که پناهگاه خوبی براشون هست.


من از اینکه تو پناه گاه دیگری باشی ناراحت نمی شم خوشحال هم می شم.
برات عشوه و ناز کنه ناراحت نمی شم خوشحال هم می شم.
تو اونو سیراب کنی ناراحت نمی شم خوشحال هم می شم.
ناراحت نمی شم !! خوشحال می شم!!!
این توانمندی تکیه گاه منو می رسونه!

البته تا زمانی که تکیه گاه منم باشی و من ببینم تکیه گاه و پناهگاهم رو دارم. چیزی از دست ندادم.
همه چیز مثل قبله.
عشقم رو دارم.
به صورت کامل و صد در صد برای خودم.
در حالی که به صورت کامل و صد در صد برای همتا هم هست .

اگر چه همسرم  اونقدر بزرگه که می تونه برای چند نفر همزمان پناهگاه صد در صدی باشه.
در حالی که قلب هر کدوم از اون پناهنده هاش رو صد در صد پر و تسخیر کرده باشه.



این تصویر برای حس درونیمه.
برای اینکه چرا متوجه نشدی یا چرا جوری عمل نکردم که متوجه بشی صد در صد پناهگاه منی ...
دوست نداشتم اون خلا رو توی تو ببینم...
اصلا دوست نداشتم.
دلم خیلی شکست .
نه به خاطر اون حرف...
به خاطر اون خلا.
خیلی ناراحت شدم.
و ناراحت هستم .


ولی این ناراحتی مفیده.
اثر بخشه.
موجب می شه بهم انرژی بده تلاشم رو بکنم تا خلا رو پر  کنم.
ولی ازت خواهش می کنم.
همیشه پشت و پناهم باش به صورت صد در صد.
و 
گاهی زن وقتی از چیزی ناراحت می شه و شوهرش دلیلی براش میاره،
هرچند متقن،
دلش می خواد هزار بار شوهرش تکرار کنه...
تا بشینه تو وجودش...
تا با هزار بار گفتنش بهش ثابت کنه دوسش داره....

دلش می خواد دستش رو بگیره بگه نرو...
اگر اصرار کرد ،دعواش کنه...
اگه نشد ،بزندش...( 😂)
که نرو ...
که من می خوامت...
که تو برای منی ...
نباید بری...
مثل فیلم قرمز باش برام.
نزار برم...
نزار برم...

اینکه التماس عشقت رو بکنی بد نیست ...
کوچک شدن نیست...
بزرگ می شی در قلبش...
می فهمه چقدر دوسش داری...
چقدر  بزرگی که حاضری به خاطرش هر کاری  بکنی...

دوست نداره که کفش هاشو جفت بکنی و بگی برو ...، می خوای بری برو...


حالا که دلت پیش دگر بند شده، کفش های مرا جفت نمودی که برو...

اینجوری  نباشه. 


بلکه با جون و دل و با چنگ و دندون از عشقش مراقبت کنه و بگه نمی زارم بری
مال منی ،سهم منی، عشق منی...
نمی زارم بری....


دوستت دارم عزیزم.
عشوه گری های همتا برام لذت بخشه تا وقتی تو رو دارم.
می دونم یکی دیگه هم هست به عشقم برسه و دوسش داشته باشه و بهش محبت کنه.

تو پناه ما باش.
پناه هر دوی ما.
خوشحال می  شم ببینم پناهگاهم اونقدر بزرگ و توان مند و قوامه که می تونه همزمان پناهگاه چند نفر باشه.
خدا رو شکر می کنم و به عشق اول و آخرم افتخار می کنم.

دوستت دارم سرورم
عشق من
همدم و همسر من






داشتن این دید مثل پستی که در مورد داستان تک فرزند و پست بعد از اون نوشتم به زنان و مردانی که می خوان وارد زندگی تعددی بشن ،در هر جایگاهی، کمک می کنه که بتونن سالم فکر کنن و زندگی کنن.



همسرم امروز می گفت خیلی زن خوبی دارم کاش همه جوونها زن خوبی مثل زن من داشته باشن.

خیلی حس خوبی دارم
دلم برای همتای عزیزم تنگه
قرار بیاد همدیگر رو ببینیم
هفته آینده
دلم تنگه براش دلم می خواد زودتر بیاد😍

تازه 

دو روزه ما رو گذاشته تو آمپاس 😏 می گه می خوام یچیزی بهت بگم.یسری نکات و  ... . هی می گه شب ،  دوباره صبح ، منم همش منتظر که کی شکر می ریزه از لبانش😊😊😊😊
  • همسر اول

تک فرزند!

۲۱
خرداد


یکی بود یکی نبود
غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود
روزی بود و روزگاری
در شهری بزرگ خانواده ها با هم دیگه زندگی می کردند
سالیان سال بود  که طبق رسم و رسوم ، هر خانواده یک بچه داشت.
بچه ها بزرگ می شدن و ازدواج می کردند و باز همین روش ادامه داشت. 
همه از  این زندگی راضی بودند انگار . کسی به چیز دیگاه ای فکر نمی کرد. همه جا همینجور بود. حتی اجدادشون هم همینجور زندگی می کردند. محله ها تلویزیون .... همه و همه
حتی فکر نوع دیگه ای از زندگی تو مخیله شون نمی گنجید.

خیلی خیلی کم مواردی بود که چند تا بچه داشتن و اونها خیلی اوضاع بدی داشتن...
تا اینکه یه روز یه بچه به فکر فرو رفت!
دید عجیبه! چرا جمعیت شهرشون و تعداد خانواده ها کم شده!
چرا تو خانواده ها شادی نیست؟!
همه دنبال کار و کار
دیگه صدای خنده بچه ها و بازی اونها نمی یاد.
تصمیم گرفت بر خلاف جریان آب شنا کنه.
شروع کرد به مطالعه و تحقیق
دید در سالیان دور خانواده ها چندین فرزند داشتند!
اونها هیچ مشکلی نداشتن و همه با هم خوب بودند!
اما کسی اینو نمی پذیرفت. می گفتن این محاله. یا این مال فرهنگ اون زمانه و به فرهنگ ما نمی خوره. ماها غیرت داریم. نمی تونیم ببینیم والدینمون یه بچه دیگه داشته باشن..
باز هم تحقیق کرد.
دید اگر حداقل برخی خانواده ها چند بچه بیارند مشکل جامعه و خودشون حل می شه!
دید یه زمانی فامیل هایی تحت عنوان خاله و عمو و دایی و عمه وجود داشته!
عجب!

تصمیم گرفت این موضوع رو به والدینش  بگه و از اونها بخواد که اونها هم بچه بیارند!

والدینش هم به فکر فرو رفتند. تحقیق و بررسی کردند. دیدند کار خیلی خوبیه!
اما یه اتفاقی افتاد؛

وقتی همسایه  ها و بچه هاشون فهمیدند ؛
به این مامان و بابا گفتن چطور دلتون میاد همچین کاری بکنید؟
چطور می تونید روی بچه تون یه بچه دیگه بیارین؟
چقدر شما بی رحمین؟
چطور دلتون میاد؟
چطور می تونید به خاطر هوس خودتون بچه تون رو بدبخت کنید؟
اصلا به اون طفل معصوم فکر کردید؟
اون که یه عمر بچه پاک و معصوم شما بوده و براتون بچگی کرده؟
اینه جواب محبتاش؟
.....




به بچه گفتند:
چطور اجازه می دی باهات همچین کاری بکنن؟
باید جلوشون بایستی!
بس که بی عرضه  ای!
اگر بلد بودی یه بچه خوب و مهربون باشی و درست بچگی ‌کنی هیچ وقت این بلا سرت نمی اومد!
من اگه جای تو بودم یه بلایی سرشون می آوردم که...

این همه خانواده ای که بچه آوردن ندیدی چه بد بخت شدن !

حداقل بگو یه خونه جدا براش بگیرن تو نبینیش!
اگر ببینی که اونو بغل می کنن می بوسن دیونه می شی! به این فکر کردی؟
واقعا می تونی وجودش رو تحمل کنی؟!
چطور می تونی محبت والدینت رو با یکی دیگه شریک بشی؟
برات متاسفم!!
هیچ کسی نمی تونه چنین دیوانگی بکنه وخودش رو بدبخت کنه !
هرکی این کار رو کرده پشیمون شده. دیوانه ای!
فکر اینو کردی اگر چنین کاری بکنی همه ماها، همه ، باهات قطع رابطه می کنیم؟ 
برات مهم نیست؟
هیچ کس دیگه برات ارزش قائل نمی شه!
دیوانه آدم که خودش با دست خودش ، خودش رو بدبخت نمی کنه ، نهایت باید والدینت خودشون بچه بیارن و تو بپذیری و یجوری باهاش کنار بیای. نه اینکه خودت بهشون بگی برات بچه بیارن!!

به این فکر کردی اگر والدینت بچه بیارن و بعد مشکلاتش رو ببینن ممکنه بهت بگن تو اینجوری کردی! تو گفتی بچه بیاریم!!
می دونی اینجوری والدینت محبتشون بهت نصف می شه؟! تازه در بهترین شرایط!
تو این دوره زمونه فکر خرجش رو کردی؟ همه تو یکیش موندن! از خرج تو باید بزنن به اون برسن!

چرا بجای این کارا به والدین های دیگه که بچه ندارن نمی گی بچه بیارن؟ چرا کمک خرجشون نمی شی تا بچه بیارن؟

بچه گفت : من این کار رو می کنم . بهشون می گم. کمک هم می کنم. ولی این تاثیری تو رشد منفی جمعیت نداره. باید همه بیشتر از یکی بچه بیارن. 
در ضمن من تحقیق کردم دیدم اینجوری نبوده !
اتفاقا می شه خیلی خوب و خوش کنار هم زندگی کنن! می شه همدیگرو دوست داشته باشن.

گفتند : دیوونه فکر کردی!!!
اینو الان می گی!!
وقتی ببینی یه بچه دیگه وجود داره که والدینت بهش می رسن و دوسش دارن دیوونه می شی!
این حرف ها که خواهر و برادر خوبه  و باهم زندگی می کنید الکیه! 
فکرش رو بکن مثلا ۲ سال اول حداقل همه توجهشون به اونه. شب شیر می خواد روز پوشک می خواد...
اصلا والدینت رو نمی بینی!
خیلی اشتباه  می کنی!


اما والدین و بچه ،با هم خیلی صحبت کردند.
 دیدن داشتن خواهر برادر خیلی خوبه
بچه ها می تونن باهم بازیکنن 
گردش برن
درسهاشونو انجام بدن
وقتی بزرگ شدن فامیلی داری برای رفت اومد
درد و دل می کنن و افسردگی نمی گیرن
والدین  هم بچه های بیشتری دارن و زندگی شون گرم تر و پر هیجان تره و و و 
....


وقتی بچه اینو به دوستانش می گفت
می گفتن دیوونه خودتو بدبخت نکن!
مگه می شه آدم حسودی نکنه ؟! آدم ناخودآگاه  حسودی می کنه!
حسودی تو ذات  ماست!
اگر چند تا بچه چیز خوبی بود خدا تو ذات ما حسادت نمی ذاشت و بعد بگه با این حس مبارزه کنید! پس کلا چند تا بچه آوردن اشتباهه.
فلان دوستمون رو دیدی ؟ والدینش یواشکی یه بچه دیگه آوردند ! وقتی فهمید خیلی اعصابش خرد شد ، شب تا صبح کارش گریه بود!
اخر سر هم ول کرد خونشون رو رفت .نتونست تحمل کنه!
یا یکی دیگه من می شناسم خود بچهه گفت یه بچه دیگه بیارن مامانش اینا . اما وقتی بچه آوردن  نتونست تحمل کنه. گفت ببریدش بزاریدش پرورشگاه.من نمی تونم تحمل کنم!
تازه اصلا فکر تو یه خونه زندگی کردن رو نکن!
اصلا نمی تونی تحمل کنی و ببینی والدینت بهش محبت می کنن. بگو حداقل اگر مجبور شدی یه جای  جدا برای اون بگیرن که گاهی والدینت پیش  اون باشن و گاهی پیش تو . اینجوری لااقل کمتر حرص می خوری!
بچه گفت اینجوری که بدتره!
اینجوری مدت زمانی که والدینم پیش منن نصف می شه !
اما اگر تو یه خونه باشیم هم من ، هم اون ، همیشه والدینمون کنارمونن. تازه با خود اون بچه هم می تونم بازی کنم و دوست باشیم!
گفتند: هههه آره ! دوست می شید ! محاله! ناراحت نمی شی ببینی دوسش دارند؟ ببینی بغلش می کنن؟ ببینی بهش می رسن؟
بچه گفت خوب مگه می خوان از محبت من کم کنن یا از رسیدگی به من؟ هم منو دوس دارن هم اونو . هم به من می رسن هم به اون . هم برای من لباس می خرن هم اون. بر حسب نیازهامون!
گفتند مطمئن باش چند سال اول حداقل اینجوری نیست. اون جدیده . تازگی داره . والدینت همش به اون توجه می کنن!
بچه گفت خوب چند سال اول اون بچه نیاز به توجه بیشتر داره. خود منم تو اون زمان نقطه عطف توجه والدینم بودم. تازه من تو این همه سال مورد توجه والدینم بودم اما اون بچه طفلکی که از لحظه اومدنش یکی مثل من پیششه!
گفتن مگه می شه والدینی بتونن دو تا بچه رو دوست داشته باشن همزمان! نمی شه. تو قلب آدم جای یک عشق و علاقه است !!!
گفتن خرجش چی؟ دیگه نمی تونن مثل قدیم برات خرج  کنن!
بچه گفت خوب اولا روزی هر کس رو خدا می ده. تو قران اومده. اون بچه هم روزیش رو با خودش میاره. اما به فرض هم همینجور بشه . بجاش خواهر برادر دارم. بجاش مشکل جامعه  کمی حل می شه. بجاش والدینم یه بچه دیگه هم دارن.اگر همه اینکار رو بکنن دیگه مشکل جامعه حله.
می گن وقتی نیاز به افزایش جمعیت باشه واجب کفایی هست بچه آوردن .
گفتن خوب چرا تو؟ بزار بقیه این کار رو کنن!
بچه گفت خوب چون من به این دید رسیدم!
گفتن آخرش خودتو بد بخت می کنی! 

بچه قصه ما داشته ها و تحقیقاتش رو جمع بندی کرد:

در کل تک فرزندی کار درستی نیست بویژه الان که جمعیت شهرمون رشدش منفیه و بچه ها هیچ فامیلی ندارن و تنهان
اما معدود خانواده هایی که بچه آوردن چند دسته اند:
۱. خانواده هایی که یواشکی و بدور از چشم بچه شون بچه آوردن و بعد بچه یدفعه فهمیده! خیلی صدمه دیده ! همش می گفتن : "همه حرفهای والدینم الکی بود ، دوست دارم ها الکی بود."

۲. حالتی که والدین تصمیم گرفتن بچه بیارن و بعد بچه خودشون رو قانع کردن و بچه هم به سختی قبول کرد. 
 
۳. حالتی که بچه متوجه شده باید یه نفر دیگه به جمع خانواده شون اضافه  بشه و به والدینش گفت  و اونها هم خیلی خوشحال شدن و تصمیم گرفتن یه بچه بیارن. 

تو همه اینها ، شکست زندگی و جدا شدن بچه اول یا دوم یا با سختی زندگی کردن در جای جدا وجود داره.
معمولا در حالت اول آسیبها بیشترن.معمولا بچه ها در این حالت حس بدی بهم دارن و حسادت بیشتره.
گاهی هم پیش میاد که با خوبی زندگی  کنن . گاهی در دو جا و گاهی در یک جا . این حالت در دو مورد دوم بیشتره. 
در حالت دوم و سوم بیشتر رخ می ده. در این حالت معمولا بچه ها با هم مشکلی ندارند و اگر حساسیتهایی باشه به خاطر رفتار نامناسب والدینه.
در حالت سوم گاهی کمک والدین به رفع حساسیتها کمتره چون می گن خودت خواستی باید بررسی می کردی اما از طرفی تونایی مقابله با مشکلات و پذیرش بچه دیگه و خوبتر بودن با هم تو این حالت بیشتره.

علی رقم همه اینها
اون می دونست کلیت این راه درسته
اما کمی ترس داشت
توکل کرده بود به خدا
اما می گفت اگر بچه بعدی بچه خوبی نباشه
اذیتم کنه چی؟
این یه تغییر برای یه عمره
خدایا دارم درست رفتار می کنم؟
خدا یا اگه اذیتم کنه که من نمی تونم بهش بگم از خونه برو چون گناه داره. دیگه اینجا خونه اونم می شه.
خودمم که هرگز نمی رم چون می دونم اینکار اشتباهه.
پس  چی  می شه؟ !!!
خدایا یکاری کن که اون بچه هم آدم  خوبی باشه! 

اون تو‌کل به خدا کرد
تمام تلاشش رو کرد که حس حسادتی نداشته باشه
از خدا کمک خواست
و خداوند کمکش کرد
قلبش انگار پاک شده بود
پاک از حسادت و مملو از محبت
خوشحال بود یکی دیگه می خواد به جمعشون اضافه بشه و داره کاری می کنه که خدا دوست داره
میدونست خدا کمکش می کنه
هدف اصلیش رضایت  خدا بود
چون پیامبر که محبوب خدا هست فرمودن که من به زیادی امتم افتخار میکنم
تصمیمشون رو گرفتن
یکی قرار بود به جمعشون اضافه بشه. ...

با خودش می گفت : " خدایا می دونم این کاری که من می کنم هیچه. می دونم اصلا همین الان تو بسیاری از نقاط جهان ، خانواده ها چند فرزند دارند و این طبیعیه. می دونم والدین اصلا به اجازه بچه اول فکر نمی کنن چون بچه اول از همون ابتدا خودش می دونه که قراره بچه جدید هم وارد این زندگی بشه و اگر قرار باشه بچه دیگه ای بیاد این یه موهبته و اون  خوشحال و راضی هست از این وضع ، می دونم اصلا کار من چیزی نیست ، اما ای کسی که کارهای کوچیک رو هم قبول می کنی این کم رو از من بپذیر "
  • همسر اول

انتخاب همسر

۱۹
خرداد

یکی از مسائل مهم تو هر ازدواجی ، انتخاب مورد مناسبه.

موردی که هم کف باشه،  اخلاق و ایمان داشته باشه...

موردی که ان شاء الله زندگی باهاش موجب عاقبت به خیری بشه و قرب الی الله 

پیدا کردن مورد مناسب تو ازدواج تعددی اهمیت خیلی بیشتری پیدا می کنه

بحث هماهنگی بین همسران و بچه ها هم بوجود میاد


برای همین انتخاب خیلی مهم می شه.

مدتیه با یه خانم خوب و عزیزم صحبت داشتیم

به نظر خانم خوب و عاقل و با ایمانی میان.

من که دوسش دارم

امیدوارم آنچه خیره اتفاق بیافته و بتونیم تو این راه موفق بشیم.

فعلا باید مکالمه و ملاقات حضوری داشته باشن تا ببین همدیگر رو می پسندن یا نه.

تا خدا چی بخواد

التماس دعا

  • همسر اول

چندین وقته دارم بررسی اش می کنم.

موردهای دور و برم زیاد بودن
منو به فکر فرو می بردن
اینکه الان شرایطشون چجوریه
روحیه اشون
مشکلاتشون

دلم می گرفت 
من می تونستم جای اونها باشم!


من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم
اصول کافی ج ۲ ص ۱۶۴

چکار باید می کردم
براش راهکار ارائه می دادند راهکارهایی که بقیه زنها می گفتن. اما فقط در حد حرف بود. راهکارشون محال بود عملی بشه. محال!

خوب راهکار دیگه ای هم بود
ولی سخت بود... سخت


نیاز به ...
نیاز به ...
نیاز به خالص سازی داشت
باید پاک می شدم
خدا باید پاکم می کرد تا بتونم عملیش کنم.
انگار اتفاق افتاد ...
آرام آرام انگار آماده شدم
اما هیچ کسی نمی دونست 
حتی همسرم....
تحقیق و بررسی
تحقیق و بررسی
تحقیق و بررسی

.
.
.



دیگه آماده بودم

به همسرم گفتم

گفتم به خاطر مشکلات دخترهای سن بالا ، دخترهایی که حتی اگر همه مجردها ازدواج کنن باز حداقل یک میلیون نفر بدون شوهر می مونن،  برای اینکه تو گناه و فسادی که تو جامعه داره زیاد می شه شریک نباشیم ، برای ... برای... برای... بهتر نیست کاری کنیم؟ وظیفه ای نداریم؟ بهتر نیست تعدد کنی؟

مخالفت کرد
گفت من که از زندگی ام راضی ام
عاشق تو و بچه هام
برای چی دردسر درست کنم برای خودم
دلایلم رو گفتم
گفت بی خیال شو تورو خدا


ولی تو فکر فرو رفت

بعد هم بررسی کرد و تحقیق

دید تنها راه همینه
برای کمک به یک همنوع ، به یک مومنه 

گفت جدی می گی
گفتم آره 
گفت ناراحت نمی شی؟
گفتم نه
گفت حرف فامیل دوست آشنا رفتاراشون و ... 
گفتم اگر آدم کاری رو به خاطر خدا انجام بده دیگه این چیزا مهم نیست
سختی هاشو به جون می خره
بزار یه چیزی تو پیشگاه خدا داشته باشیم
بزار ینفر دیگه لذت خانواده و بچه رو بچشه و به گناه نیافته

.
.
.


گفتم ان شاء الله یه خانم خوب پیدا می کنیم. حتی با هم تو یه خونه زندگی می کنیم. 



بعضی  ها گفتند چطور می تونی تحمل کنی
فکرشم سخته
اینها حرف  دشمنای اسلامه
 اون خانمها تقوا پیشه کنن
به ما چه
گفتم اگر اونها به گناه بیافتن ماهم شریکیم
گفتم محبت تقسیم نمی شه. پدری که چند بچه داره محبتش تقسیم نمی شه بین بچه ها
گفتم چرا توایران اینجوریه؟ جاهای دیگه نیست ... حسادت مصداق کفره

گفتم اگر شوهرم بخواد چنین کاری کنه پشتشم
و مطمئنم چون نیتمون خیره خدا کمکمون می کنه


تصمیم رو گرفتیم

هنوز کسی نمی دونه بجز بچه ها
خدا رو شکر وقتی برای اونها توضیح  دادم پذیرفتند



آدم باید از آنچه دوست داره انفاق کنه تا به قرب برسه


خدایا رضا برضاک یا الله
از ما این قلیل رو بپذیر 
و کمکمون کن از شر شیطان در امان باشیم

.
.
.


داریم دنبال یه خانم خوب می گردیم تا باهم زندگی رو به روشی جدید شروع کنیم
الهی موجب رشد همگی مون بشه
خدایا خودت همه چیز رو درست کن.

دوستت دارم خدای من.


  • همسر اول