سیر زندگی
- ۲۹ تیر ۰۴ ، ۱۷:۳۷
- ۴۶ نمایش
سلام دوستان
خیلی وقته نیومدم
خیلی خیلی سرم شلوغ بود، کار و ...، شاید براتون برخی وقایع مهم این مدت رو نوشتم...
اول از همه بگم کیس اخری که گفتم ، صیغه شد با ینفر به نیت صیغه موندن صرف. ، و از طرفی ایشون خیلی رفتارشون بد بوده و اون مرد متوجه این می شه و بهم می زنه.
البته ایشون و خانواده اش که در جریان این صیغه بودن دختر شون بودن سعی کرده بودن هر طور شده کاری کنن این دو با هم ازدواج کنن و به این نیت صیغه کرده بودن ،اما خدا خواست و دستشون رو شد
مثل اینکه مرد و خانواده اش مکالمه ای رو بشنون که مادره داره صحبت می کنه که باید یکاری بکنیم که دیگه سمت خانم اول نره و .... و چندین رفتار دیگه ،از خود رو به مریضی زدن و تا ...
خلاصه که خدا رو هزار هزار مرتبه شکر....
و اما تو این مدت با خانمهایی جهت تعدد صحبت کردیم و هر کدوم یجوری
مثلا یکی تو همون خواستگاری بیان می کنه بعد از مرگ شما چی به من می رسه و چقدر ارث می برم! و بعد از اشنایی و اینکه می گه من دیگه کجا می تونم مثل شما پیدا کنم ، و وقتی خانواده اش به خاطر مسایل مالی نگرانن ، تکیه کلامش اینه که نگران نباش درستش می کنم، اما در نهایت دلیل جواب رد دادنش هم همینه .
برام جالبه که کدوم خانمی تو ازدواجش صحبت مرگ همسر رو می کنه اونم وقتی سن خودش بالاست! و با یه عالمه مریضی که مادر خودش می گه ایشون با این همه مریضی توانی زندگی متاهلی رو اصلا نداره، اگر اینقدر فکر می کنن شوهرشون قراره زود بمیره چرا پس ازدواج می کنن!
حال دلم خوب نیست
خیلی خرابه
خیلی
با دوستی خیلی قدیمی ، صحبت می کردم ، خیلی دختر مهربون و خوبی بوده و ان شاءالله که هست ، اما الان .... دلم رو خیلی به درد اورده... اه خدایا .... امامون رو برسون.... منکر همه چیز شده .... منکر خدا و قیامت ... می گه اصلا اعتقاد نداره...
چون یه چند سال پیش قرار بود با پسری ازدواج کنه ، بعد از سالها.... و چند روز قبل از عروسی ، بهم خورد ....
خیلی خواستم که دوباره برگرده ، اما برنگشت ، و منکر خدا شد!
و یکی دیگه مهاجرت داره می کنه که از ایران بره
و یکی دیگه....
خدایا عاقبت همه مون رو بخیر کن
خدایا
خدای مهربونم
تو به این بنده هات از همه ما ادمها مهربون تر و دلسوز تری
اون که تو بچگی مادرش رو از دست داده و چندین سال پیش نامادری و پدرش رو ، اون که چندین ساله تو این جامعه داره تنها و با سختی زندگی می کنه و همسری هم نداره، این همه سال دلش می خواست مردی رو داشته باشه که تکیه گاهش باشه و نشد ، خدایا تو مهربانتری ... خدایا می دونم حتما حکمتی داره... ولی خواهشا رحم کن ، به ضعف ایمان ماها رحم کن ، امتحانی ازمون نگیر که رد شیم ، خدایا ، خدای من عاقبتمون رو بخیر کن ، یکاری کن تو هر شرایطی تو از ما راضی باشی و ما از تو...
خدایا مولامون رو برسون
به حق خون ریخته شده امام حسین ع
به حق دستان کوچک حضرت علی اصغر
به حق حضرت رقیه
به حق دستان بریده سقای کربلا
به حق حضرت زینب س و اسرای کربلا
به حق مظلومیت و سختی هایی که همه ائمه ما و پیامبرمون کشیدن
به حق پهلوی شکسته سرور بانوان دو عالم
خدایا به بزرگی خودت
باقی مدت غیبت مولامون ، آقا امام زمان عج رو برما ببخش و ظهورشون رو برسون ،
خدا جونم، خدای مهربونم ، خدای من ، خواهش می کنم ظهور اقا رو برسون
ظهورشون رو هر چه سریع تر برسون و ما رو جزو اصحاب و یاران خاصشون قرار بده ، به حق صلوات بر محمد و ال محمد
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
می دونید، در رابطه با نظر والدینم ، همون جور که گفته بودم ، اونا با اصل تعدد مخالفت نکردند
الانم مخالف نیستند
مادرم اکرچه می گفت ، اونم بعد از اون حواشی ، که نکن و ضرر می زنی به زندگیت ،
ولی الانم که با هم در ارتباطیم ، مرتب می گند که تعدد در اصل کار بدی نیست ، چه اشکال داره ، اما نکن ، چون ادم خوب و مناسب پیدا نمی کنی ، چون خانم دوم هرگز مثل خانم اول نمی شه و خانم دوم نمی یاد برای ساختن زندگی
منم می گم نه اینطور نیست ، حتما ادم خوب هم پیدا می شه
بعلاوه چه بشه و چه نشه ، باید ادم کار درست رو انجام بده
اونا هیچ وقت هم نگفتن که دنبال مورد نرو و یا نگو ، اتفاقا فامیل و خودشون هربار تماس می گرفتیم و دیدار حضور داشتیم در مورد تعدد و همتا و ... خودشون صحبت رو شروع می کردند و می کنند.
الحمدالله که تا الانم همیشه والدینم می گن ازم راضی هستند
اما در مورد اینکه والدین بگن تو دنبال مورد نرو ، بزار شوهرت خودش پیدا کنه ، در صورتی که وظیفه زن چیه ؟
تا جایی گه من پرسیدم و می دونم ، اگر نهایت والدین ناراصی باشن ، دختر باید با همسر بگه خودت دنبال مورد بگرد و خودش کمک نکنه ، و حق مخالفت باز نداره
سلام عزاداریهاتون قبول
و خیلی التماس دعا
می گم می خوام کامنت گذاری رو برای این پست باز کنم ، نظرتون چیه؟
اونهایی که نظری، سوالی، پیشنهادی دارن بگن
ان شاءالله همه مجردها ازدواج کنن و خوشبخت شن و همه به خوبی خوشی در کنار هم زندگی کنن ، چه تعددی و چه تک همسری
الحمدالله بالاخره بعد از این مدت ، پاسخ قطعی مورد بنفشه مشخص شد.
تا الان ایشون اظهار می کرد که دوست داره وارد تعدد و زندگی با ما بشه و هر چه طول بکشه تا خانواده اش راضی بشن مهم نیست و با شخص دیگه ای ازدواج نمی کنه، ولی از طرفی هم توی این مدت خبری نبود و خانواده اش راضی نبودند.
منم که باهاش جز واسطه عزیزم راه ارتباطی دیگه ای نداشتم ، و از اونجا که واسطه توسط والدین ایشون مورد لطف قرار گرفته بود تصمیم گرفته بودم که فعلا چیزی نپرسم تا واسطه هم اذیت نشه تا خود کیس بنفشه اعلام کنه.
تا این که با توجه به خوابی که دیده شد و کلمه تقدیر توی خواب و اینکه تقدیر به اختیار ادمه و ... به واسطه گفتم خبری بگیره
که اگر قصدش تعدده کاری بکنه و از والدینش بخواهد که حداقل به خواستگاری بریم و یا تعدد رو بپذیرند و حرفها رو بشنوند(مثل کلیپ مثل خواهر فصل دو که براش فرستادم) که ایشون پاسخ داده بود که دیگه قصد ورود به تعدد نداره و توانایی لازم برای این ازمون سخت رو نداره.
خدا رو شکر دیگه برای ما پاسخ قطعی مشخص شد
الحمدالله ایشون هم خواستگارانی داره توی همین مدت ، ان شاءالله زودتر ازدواج کنه و خوشبخت بشه و دلش شاد باشه.
راستی این بحث که تو لینک زیر هست بسیار عالیییه . دوستان همه گوش بدین . اینکه چرا تعدد زوجات و ایا مطابق فطرت زن هست و ... بخوبی توضیح داده شده.
https://www.aparat.com/v/rhHBR
نمی دونم چرا اکثر تعدد زوجات های خارج از ایران و خارج از فرهنگ ایران و اسلام حتی ، کل خانواده زیر یک سقف هستند و با هم خوشن !
اینقدر روحیه فمنیستی بین زنان نیست و نمی خوان مالک و مدیر زندگی و خانه و اشپزخانه و ... باشن!
مدیریت رو دادن دست مرد و مرد مدیر زندگیه و زندگی و خانه رو اداره می کنه و خانمها خواهرانه در کتار هم هستند....
چقدر دلم می خواست بنفشه اینجا بود، باهم می رفتیم خرید ، گردش ، پارک ، تفریح مهمانی ،عروسی....
با هم امور منزل رو مدیریت می کردیم ، با هم کارهای فرهنگی می کردیم ، با هم بچه ها رو تربیت می کردیم
با هم محیط امن و پر از ارامشی برای همسر درست می کردیم ، محیطی که موجب رشد معنوی و دنیوی اخروی همه مون بشه
همدیگرو بیدار می کردیم برای نماز شب و سعی می کردیم که در بهبود اخلاقی رفتاری هم موثر باشیم و انتقاد سازنده می کردیم و اخرت همدیگه برامون مهم بود و دوست داشتیم کاری کنیم که همه مون بریم بهشت و اونجا هم همنشین هم باشیم
چقدر دلم می خواست تو سختی ها و خوشی های زندگی در کنار هم بودیم ، باهم می خندیدیم و کتاب می خوندیم و خرید می رفتیم
غذا می پختیم و بهم کمک می کردیم تو کارهای خونه و یادگیری غذاهای سنتی شهرمون
کمک می کردیم تو رفع دغدغه های همسر و آرامش یافتنش
و چقدر همسر خوشحال می شد که همسرانی شاد با بچه های قد و نیم قد و زندگی پر از ارامش داشت....
کاش ارزوم به بهترین وجه به حقیقت بپیونده...
" مثل خوابی از تقدیر ..."