اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

" رضایش " زندگی فقط برای رضای او

اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

" رضایش " زندگی فقط برای رضای او

اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

روز نوشت یک زن از یک تصمیم!
همسر اول هستم‌.سال ۸۲ ازدواج کردم در سن ۲۲ سالگی.لیسانسه هستم و طلبه و خانه دار.۳ فرزند گل دارم.
زندگی رو از زیر صفر شروع کردیم. دست در دست هم گذاشتیم و توکل به خدا کردیم.در مسائل کاری به حمدالله کمک همسر بودم.
کل مهریه ام را همان اویل عقد بخشیدم.
چیزی به نامم نیست.
یک منزل مسکونی و ماشین داریم و به لطف قناعت اوضاع مالی مان روبراه است.
دو سالی در مورد تعدد زوجات تحقیق کردم و اوضاع جوانهای اطرافم رو بررسی کردم.
به همسر پیشنهاد تعدد دادم و اعلام رضایت کردم.
همسر هم بررسی کردند و بعد تصمیم به تعدد گرفتند...

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

سیر زندگی

۲۹
تیر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۹ تیر ۰۴ ، ۱۷:۳۷
  • ۴۶ نمایش
  • همسر اول
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۷ تیر ۰۴ ، ۱۷:۲۶
  • ۴۰ نمایش
  • همسر اول
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۷ تیر ۰۴ ، ۱۷:۲۶
  • ۳۵ نمایش
  • همسر اول
 
امروز می خوام براتون یه ماجرای واقعی رو تعریف بکنم
یه ماجرای خیلی جالب
که توش کاملا مدیریت خدا و مکر خدا رو قشنگ می شه دید
 
یه خانم به اسم مستعار شیرین   ،  به همکار داشت که علی الظاهر خیلی با خانم خوب بوده و بهش حتی ابجی می گفته ما صداش می کنیم شهره ،.
شیرین تو زندگیش مشکلاتی داشته که راه حل رو تعدد می دیده ، مثل اینکه بچه نداشتن و ازدواجشون با همسرش از خانواده همسر مخفی بود. چون اونها  سالها پیش مخالفت کرده بودند.
 
و به همسر پیشنهاد می ده که شهره رو به عنوان خانم دوم بگیره . 
خانم دومی که در چشم خانواده خودش و خانواده همسر خانم اول به شمار می رفته و خانم اول زندگی مخفیانه رو ادامه می داده...
 
 
اما این روند چطور پیش رفت
در دوران نامزدی  شیرین متوجه شد که شهره از قبل با همسرش ارتباط داشته و اونها ایشون رو سوق دادند به این مسیر. ... اما خوب چیزی نمی گه
شهره در این دوران نامزدی، برای عقد،  شرط می زاره که باید شیرین رو اقا طلاق بده و بعدا اگر خواست صیعه اش بکنه
 
و دختری که تاحالا در خانه مجردی زندگی می کرده ، الان اظهار می کنه باید بعد از دواج حق قسم رو ۳ شب برای اون بجا بیاره و یک شب برای شیرین چون می ترسه...
 
و تو این مدت مدام جلوی شیرین حرفهایی می زده و جلوی شوهر جور دیگه وانمود می کرده و اگر شیرین به شوهر می گفته که شهره این چنین گفته، شهره کلا منکر می شده و می گفته بزار عقده اش رو خالی کنه عزیزم و ..‌ 
بماند که مشاوری که خود شهره پیدا کرده بود، بعد از مشاوره بهشون گفت که شهره قصدش تخریب زندگی و ..‌ هست . 
 
تا اینکه فایل ضبط شده ی اداره اثبات می کنه که حرفهای شیرین راست بوده. 
 
مرد با شهره برای بار دوم بهم می زنه
و این بار شهره  و پدرش میاد و اطهار می کنه بارداره و برگه ازمایش هم می ده 
اگر چه مرد تعجب می کنه چطور مکنه همچین چیزی وقتیی...
با این ترفند مرد پای سفره عقد می شینه و بعد از خوانده شدن خطبه عقد متوجه می شه شهره نه تنها باردار نیست بلکه دوشیزه هم هست.
 
اما خوب
عقد خوانده شده بود و برای باطل کردن اون باید مهریه سنگینی پرداخت می شد و بعد از مدتی با گریه ها و اظهار علاقه و ... ی شهره، مرد تصمیم می گیره زندگی رو با ایشون ادامه بده
 
شیرین هم رضایت دادگاهی داده و بابت بیماریی که برای شهره پیش میاد برای ازدواج کلی خدمت و ...می کنه
 
 
بنا بود حق قسم یک شب در میان باشد
اما سفر به شهر همسر به عنوان ماه عسل، و بارداری زود هنگام  شهره همه چیز رو عوض می کنه
 
شهره اظهار می کنه که حتی دیدن و اسم شیرین بهش اضطراب وارد می کنه و برای بارداریش بده.
 
با برگشت از سفر ، خانه شهره عوض می شه تا شیرین ادرسی نداشته باشه و خط تلفن ها پاسخ داده نمی شه. مرد هم می گه که نباید با من دیده بشی چون کسی نمی دونه شهره زن دومه و براش بده. 
شیرین صبوری می کنه
 
 
ماه ها می گذره
و مرد حق قسم رو هم بجا نمی اورده!
شیرین تنها ادامه می داده به امید اینکه بعد از بارداری همه چیز به خیر تموم می شه، در روزهایی که با خودش تصور می کرد "یعنی بچه همتا به من چی می گه،به من می گه مادر؟" متوجه می شه که همتا برای استراحت به خونه والدینش برده می شه ، بخاطر لکه بینی ، و همسرش میاد دیدنش، چون همتا پیش والدینشه ، 
در حالی که همه چیز  رو برای ورود شوهرش بعد از ماه ها اماده کرده بوده ، می بینه همسرش اومد ، در حالی که وارد خونه نمی شه می گه( پدر همتا دم در پایینه و قراره با من بیاد بریم خونه و من فقط ۱۰ دقیقه فرصت دارم که تو رو ببینم و بعد برم خونه )
و دقیقا بعد از ۱۰ دقیقه رفت
شهره اجازه نداده بود در حالی که حتی وقتی خودش نیست همسر با شیرین باشه و پدرش رو هم همراه او فرستاده بود.
 
و شیرین باز صبر کرد. می گفت عیب نداره همسرم دلش خیلی بچه می خواد. ان شاءالله خدا  دلش رو شاد کنه و ...
 
فردای همین شب اما اتفاق عجیبی افتاد. شهره بستری شد، خونریزی زیاد. بچه سقط شد!
 
و شهره گفت این همش از ناله و نفرین شیرین بوده و اون موجب شده این اتفاق بیافته باید طلاقش بدی
 
شوهر با ناراحتی و دلخوری اومد پیش شیرین. دعوا . که چرا ناله و نفرین کردی و طلاق ... شیرین می گه هرگز اینطور نبوده و اروزی دیدن اون کوچولو رو داشته و جهت اثبات پیامهاشو که با اطرافیان داشته نشون می ده و برای مرد روشن می شه .
 
مرد تصمیم می گیره که هر دو رو داشته باشه ، برای کمتر از یک هفته شیرین یه شب در میان همسر رو می بینه ، اگر چه با تماس و گریه و اعتراض شهره همراه بوده،  ولی همسر باید برای سفر چند ماهه کاری به خارج از کشور می رفته ...
شهره یک هفته است سقط کرده
علی الظاهر شوهر تنها می خواسته بره
ولی به شیدین می گه تو مشکلی نداری با شهره برم؟ و شیرین می بینه به هر حال اگر شوهرش تنها نباشه و زنش همراهش باشه بهتره و می گه نه. اون دو با هم می رند. 
 
و باز شیرین متوجه می شه کارهای ویزا و ... سفر هر دوشون از قبل انجام شده بوده ... 
 
باز دوری
 
اگر چه شیرین توصیه می کرده که بعد از سقط بلافاصله باردار نشید خطر داره ، اما همسر اظهار داشت که خود شهره اصرار داره 
و بلافاصله بعد از سقط، به اصرار شهره ،
 
 بارداری! اون هم دوقلو!
 
و باز ماه ها می گذره
تو این یک سال و خرده ای فقط همون یکی دو شب که تو دوران سقط شهره بود همسر اومد پیش شیرین و دیگر هیچ.
 
بعد از ماهها
و ارتباط تلفتی و چت کنترل شده و محدود
بعد از حدود ۶ ماه از بارداری
خونریزی
ختم بارداری
 
 
 
فقط یاد ایه و مکرو مکرالله والله خیر الماکرین می افتم
و مدیریت خدا رو می بینم 
و یاد داستان ساخت مسجد جمکران 
که امام زمان عج به حسن مثله می فرمایند به  اون فردی که زمین رو غصب کرده بود بگو خداوند فرزندانت رو ازت گرفت ، تا متوجه بشی که اشتباه کردی و نفهمیدی....
 
 
کاش شهره متوجه اشتباهاتش می شد و رفتارش تغییر می کرد و در کنار هم به خوشی و با عدالت زندگی می کردن و شوهر بخاطر رضایت یک زن یا بخاطر حفظ کردن بچه ها ، معصیت خدا رو نمی کرد ، بلکه بجای اینکه خودش بخواد تدبیر کنه و بچه هاش رو حفظ کنه ، اونها رو میسپرد دست خدا و با اقتدار احکام الهی رو اجرا می کرد....
 
 
اما در نهایت
ازمایش خاص ، مشکل در ناسازگاری شون رو نشون داد شهره و شوهر شیرین جدا شدند...
و 
الله مع الصابرین ، والله یحب الصابرین ....
 
براشون دعا کنید...
  • همسر اول

همسر دوم

۱۸
شهریور

سلام دوستان

 

خیلی وقته نیومدم

خیلی خیلی سرم شلوغ بود، کار و ...، شاید براتون برخی وقایع مهم این مدت رو نوشتم...

اول از همه بگم کیس  اخری که گفتم ، صیغه شد با ینفر به نیت صیغه موندن صرف. ، و از طرفی ایشون خیلی  رفتارشون بد بوده و اون مرد متوجه این می شه و بهم می زنه.

 

البته ایشون و خانواده اش که در جریان این صیغه بودن دختر شون بودن سعی کرده بودن هر طور شده کاری کنن این دو با هم ازدواج کنن و به این نیت صیغه کرده بودن ،اما خدا خواست و دستشون رو شد

 

مثل اینکه مرد و خانواده اش مکالمه ای رو بشنون  که مادره داره صحبت می کنه که باید یکاری بکنیم که دیگه سمت خانم اول نره و ....  و چندین رفتار دیگه ،از خود رو به مریضی زدن و تا ...

 

 

خلاصه که خدا رو هزار هزار مرتبه شکر....

 

 

 

 

و اما تو این مدت با خانمهایی جهت تعدد صحبت کردیم و هر کدوم یجوری

مثلا یکی تو همون خواستگاری بیان می کنه بعد از مرگ شما چی به من می رسه و چقدر ارث می برم! و بعد از اشنایی و اینکه می گه من دیگه کجا می تونم مثل شما پیدا کنم ، و وقتی خانواده اش به خاطر مسایل مالی نگرانن ، تکیه کلامش اینه که نگران نباش درستش می کنم، اما در نهایت دلیل جواب رد دادنش هم همینه . 

 

 

برام جالبه که کدوم خانمی تو ازدواجش صحبت مرگ همسر رو می کنه اونم وقتی سن خودش بالاست! و با یه عالمه مریضی که مادر خودش می گه ایشون با این همه مریضی توانی زندگی متاهلی رو اصلا نداره،  اگر اینقدر فکر می کنن شوهرشون قراره زود بمیره چرا پس ازدواج می کنن!

  • همسر اول

حال دلم خوب نیست

۲۴
فروردين

حال دلم خوب نیست

 

خیلی خرابه

خیلی

 

 

با دوستی خیلی قدیمی ، صحبت می کردم ، خیلی دختر مهربون و خوبی بوده و ان شاءالله که هست ، اما الان .... دلم رو خیلی به درد اورده... اه خدایا .... امامون رو برسون.... منکر همه چیز شده .... منکر خدا و قیامت ... می گه اصلا اعتقاد نداره...

 

چون یه چند سال پیش قرار بود با پسری ازدواج کنه ، بعد از سالها.... و چند روز قبل از عروسی ، بهم خورد ....

خیلی خواستم که  دوباره برگرده ، اما برنگشت ، و منکر خدا شد!

 

 

و یکی دیگه مهاجرت داره می کنه که از ایران بره

 

 

و یکی دیگه....

 

 

 

خدایا عاقبت همه مون رو بخیر کن

خدایا 

خدای مهربونم

تو به این بنده هات از همه ما ادمها مهربون تر و دلسوز تری

اون که تو بچگی مادرش رو از دست داده و  چندین سال پیش نامادری و پدرش رو ، اون که چندین ساله تو این جامعه داره تنها و با سختی زندگی می کنه و همسری هم نداره، این همه سال دلش می خواست مردی رو داشته باشه که تکیه گاهش باشه و نشد ، خدایا تو مهربانتری ... خدایا می دونم حتما حکمتی داره... ولی خواهشا رحم کن ، به ضعف ایمان ماها رحم کن ، امتحانی ازمون نگیر که رد شیم ، خدایا ، خدای من عاقبتمون رو بخیر کن ، یکاری کن تو هر شرایطی تو از ما راضی باشی و ما از تو...

خدایا مولامون رو برسون

به حق خون ریخته شده امام حسین ع

به حق دستان کوچک حضرت علی اصغر

به حق حضرت رقیه

به حق دستان بریده سقای کربلا

به حق حضرت زینب س و اسرای کربلا

به حق مظلومیت و سختی هایی که همه ائمه ما و پیامبرمون کشیدن

به حق پهلوی شکسته سرور بانوان دو عالم

خدایا به بزرگی خودت

باقی مدت غیبت مولامون ، آقا امام زمان عج رو برما ببخش و ظهورشون رو برسون ،

خدا جونم، خدای مهربونم ، خدای من ، خواهش می کنم ظهور اقا رو برسون

ظهورشون رو هر چه سریع تر برسون و ما رو جزو اصحاب و یاران خاصشون قرار بده ، به حق صلوات بر محمد و ال محمد 

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

  • همسر اول

می دونید، در رابطه با نظر والدینم ، همون جور که گفته بودم ، اونا با اصل تعدد مخالفت نکردند

الانم مخالف نیستند 

مادرم اکرچه می گفت  ، اونم بعد از اون حواشی ، که نکن و ضرر می زنی به زندگیت ،

 

 

ولی الانم که با هم در ارتباطیم ، مرتب می گند که تعدد در اصل کار بدی نیست ، چه اشکال داره ، اما نکن ، چون ادم خوب و مناسب پیدا نمی کنی ، چون خانم دوم هرگز مثل خانم اول نمی شه و خانم دوم نمی یاد برای ساختن زندگی 

 

منم می گم نه اینطور نیست ، حتما ادم خوب هم پیدا می شه 

بعلاوه چه بشه و چه نشه ، باید ادم کار درست رو انجام بده

 

اونا هیچ وقت هم نگفتن که دنبال مورد نرو و یا نگو  ، اتفاقا فامیل و خودشون هربار تماس می گرفتیم و دیدار حضور داشتیم در مورد تعدد و همتا و ... خودشون صحبت رو شروع می کردند و می کنند. 

 

الحمدالله که تا الانم همیشه والدینم می گن ازم راضی هستند 

اما در مورد اینکه والدین بگن تو دنبال مورد نرو ، بزار شوهرت خودش پیدا کنه ، در صورتی که وظیفه زن چیه ؟

 

تا جایی گه من پرسیدم و می دونم ، اگر نهایت والدین ناراصی باشن ، دختر باید با همسر بگه خودت دنبال مورد بگرد و خودش کمک نکنه ، و حق مخالفت باز نداره

  • همسر اول

کامنت باز

۲۹
مرداد

سلام عزاداریهاتون قبول

و خیلی التماس دعا

 

 

می گم می خوام کامنت گذاری رو برای این پست باز کنم ، نظرتون چیه؟

اونهایی که نظری،  سوالی، پیشنهادی دارن بگن

 

ان شاءالله  همه مجردها ازدواج کنن و خوشبخت شن و همه به خوبی خوشی در کنار هم  زندگی کنن ، چه تعددی و چه تک همسری

  • همسر اول

الحمدالله بالاخره بعد از این مدت ، پاسخ قطعی مورد  بنفشه مشخص شد.

تا الان ایشون اظهار می کرد که دوست داره وارد تعدد و زندگی با ما بشه و هر چه طول بکشه تا خانواده اش راضی بشن مهم نیست و با شخص دیگه ای ازدواج نمی کنه، ولی از طرفی هم توی این مدت خبری نبود و خانواده اش راضی نبودند.

 

 

منم که باهاش جز واسطه عزیزم راه ارتباطی دیگه ای نداشتم ، و از اونجا که واسطه توسط والدین ایشون مورد لطف قرار گرفته بود تصمیم گرفته بودم که فعلا چیزی نپرسم تا واسطه هم اذیت نشه تا خود کیس بنفشه اعلام کنه.

 

 

تا این که با توجه به خوابی که دیده شد و کلمه تقدیر توی خواب و اینکه تقدیر به اختیار ادمه و ... به واسطه گفتم خبری بگیره

که اگر قصدش تعدده کاری بکنه و از والدینش بخواهد که حداقل به خواستگاری بریم و یا تعدد رو بپذیرند و حرفها رو بشنوند(مثل کلیپ مثل خواهر فصل دو که براش فرستادم)  که ایشون پاسخ داده بود که دیگه قصد ورود به تعدد نداره و توانایی لازم برای این ازمون سخت رو نداره.

 

خدا رو شکر دیگه برای ما پاسخ قطعی مشخص شد

الحمدالله ایشون هم خواستگارانی داره توی همین مدت ، ان شاءالله زودتر ازدواج کنه و خوشبخت بشه و دلش شاد باشه.

 

 

 

راستی این بحث که تو لینک زیر هست بسیار عالیییه . دوستان همه گوش بدین . اینکه چرا تعدد زوجات و ایا مطابق فطرت زن هست و ... بخوبی توضیح داده شده.

 

 

https://www.aparat.com/v/rhHBR

  • همسر اول

نمی دونم چرا اکثر تعدد زوجات های خارج از ایران و خارج از فرهنگ ایران و  اسلام حتی ، کل خانواده زیر یک سقف هستند و با هم خوشن !

اینقدر روحیه فمنیستی بین زنان نیست و نمی خوان مالک و مدیر زندگی و خانه و اشپزخانه و ... باشن!

مدیریت رو دادن دست مرد و مرد مدیر زندگیه و زندگی و خانه رو اداره می کنه و خانمها خواهرانه در کتار هم هستند....

 

 

 

چقدر دلم می خواست بنفشه اینجا بود، باهم می رفتیم خرید ، گردش ، پارک ، تفریح مهمانی ،عروسی.... 

با هم امور منزل رو مدیریت می کردیم ، با هم کارهای فرهنگی می کردیم ، با هم بچه ها رو تربیت می کردیم 

با هم محیط امن و پر از ارامشی برای همسر درست می کردیم ، محیطی که موجب رشد معنوی و دنیوی اخروی همه مون بشه

همدیگرو بیدار می کردیم برای نماز شب و سعی می کردیم که در بهبود اخلاقی رفتاری هم موثر باشیم و انتقاد سازنده می کردیم و اخرت همدیگه برامون مهم بود و دوست داشتیم کاری کنیم که همه مون بریم بهشت و اونجا هم همنشین هم باشیم

 

 

چقدر دلم می خواست تو سختی ها و خوشی های زندگی در کنار هم بودیم ، باهم می خندیدیم و کتاب می خوندیم و خرید می رفتیم 

 

 

غذا می پختیم و بهم کمک می کردیم تو کارهای خونه و یادگیری غذاهای سنتی شهرمون

 

کمک می کردیم تو رفع دغدغه های همسر و آرامش یافتنش

 

 

 

و چقدر همسر خوشحال می شد که همسرانی شاد با بچه های قد و نیم قد و زندگی پر از ارامش داشت....

 

 

کاش ارزوم به بهترین وجه به حقیقت بپیونده...

 

 

 

 

 

  "  مثل خوابی از تقدیر ..."

 

 

 

  • همسر اول