اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

" رضایش " زندگی فقط برای رضای او

اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

" رضایش " زندگی فقط برای رضای او

اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

روز نوشت یک زن از یک تصمیم!
همسر اول هستم‌.سال ۸۲ ازدواج کردم در سن ۲۲ سالگی.لیسانسه هستم و طلبه و خانه دار.۳ فرزند گل دارم.
زندگی رو از زیر صفر شروع کردیم. دست در دست هم گذاشتیم و توکل به خدا کردیم.در مسائل کاری به حمدالله کمک همسر بودم.
کل مهریه ام را همان اویل عقد بخشیدم.
چیزی به نامم نیست.
یک منزل مسکونی و ماشین داریم و به لطف قناعت اوضاع مالی مان روبراه است.
دو سالی در مورد تعدد زوجات تحقیق کردم و اوضاع جوانهای اطرافم رو بررسی کردم.
به همسر پیشنهاد تعدد دادم و اعلام رضایت کردم.
همسر هم بررسی کردند و بعد تصمیم به تعدد گرفتند...

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۲۵ مطلب با موضوع «چگونگی دید به زندگی زناشویی» ثبت شده است

تو این مدت وقتی بررسی می کنم،می بینم هیچ حساسیتی روی همتا به حمد الله ندارم.تمام ناراحتی های من برای وقتی هست که حس می کنم همسر بهم کم محلی  بکنه .مثل بچه ها.بچه ها با هم مشکلی ندارن و حسودی نمی کنن و ناراحتی شون برای زمانی هست که حس کنن والدین به اونها توجه نمی کنهفکر می کنم اونچه به اشتباه زنان رو نسبت به مساله همتا حساس می کنه همینه.در واقع زنان می خوان از نطر عاطفه و احساس و امنیت کاملا توسط همسر سیراب بشن و مطمئن  باشن همسر دوستشون داره.وقتی کم محلی ببینن بهم می ریزن.اما وقتی زن ببینه همسرش بهش محبت داره دیگه حساس نمی شه.یادم میاد چند وقت پیش قبل از اینکه تصمیم بگیرم برای تعدد ، بعد از تصادفمون، خواب دیدم که قطع نخاع بودم  و از گردن به پایین انگار فلج بود. دیدم هوو یی به همراه مادرش اومده بودند خونه مون داشت وسایلش رو می چید .( تو خواب انگار یکی از دوستام بود که البته تا حالا ندیدمش....).همسرم هم روبروم بود.من سعی کردم خوب بشم .انگار به خاطر مشکلم همسر هوو گرفته بود.سعی ام رو کردم  و تونستم بشینم و حالم خوب شد. به هوو نگاه کردم که چقدر خوشحال بود.دلم نیومد بهش بگم که من خوب شدم ، برو دیگه ؛ خیلی خوشحال بود...به همسرم نگاه کردم دیدم انگار از خوب شدن من خوشحال نشد و عکس العملی نشون نداد.ناراحت شدم.بعد یجایی داشتم دست می شستم و وضو می گرفتیم به همراه همسر؛ بهش گفتم که تو اصلا خوشحال نشدی و .... همسر گفت نه اینطور نیست و ....

تو تعبیر نگاه کردم.فلج بودن و هوو داشتن تو خواب خیلی خوب بود.فلج بودن مشکلات بزرگ در زندگی است و خوب شدن رفع اونها. و هوو خیر و برکت فراوان هست.

این خواب یکی از مواردی بود  که حال منو نسبت به موضوع خوب کرد یا در واقع بعد از این بود که تصمیم قطعی رو گرفتم‌.

 

همتا انگار یخورده خجالت می کشید. دیشب، هنگام نماز صبح، حس کردم خیلی خجالت می کشه ،سعی کردم عادی رفتار کنم تا خجالت نکشه.خیلی دلم می خواد دستش رو بگیرم و بشینم باهاش حرف بزنم اما انگار موقعیتش پیش نمیاد. منتظر فرصتم.دلم می خواد تنها باشیم و بشینیم با هم حرف بزنیم.امروز  وقتی کنار هم رو مبل نشسته بودیم منو بغل کرد .سفت همدیگرو فشار دادیم.بعد از دقایقی آرام تو گوشش زمزمه کردم از من خجالت نکش.گفت باشه

 

دوسش دارم...دوست دارم راحت باشه.

خوشحال می شم ببینم همدیگرو دوست دارن

امیدوارم همیشه خوشحال باشن

الانم همتا و دخترم و همسر رفتن حرم.امروز شهادت امام صادق ع هست

امیدوارم پیرو واقعی ایشون و مذهبشون باشیم

 

  • همسر اول


بسیاری اوقات ممکنه نگرانی های برای همسر اول یا مرد از ورود به تعدد بوجود بیاد 

یا دیگران برای آنها این اشکالات و شبهه ها را بیان کنند

شک کنند که راهی که 

 خواهد برود درست است یا نه

مرتکب گناه نشوند

از جمله ی این دغدغه ها می تواند موارد زیر باشد:


با ازدواج مجدد ممکن است آینده و ازدواج بچه ها دچار مشکل شود. ممکن است خواستگاران و یا دخترانی که به خواستگاری آنها می رویم به خاطر زندگی تعددی ازدواج با این فرزندان را رد کنند.

باید گفت باید در این مورد به خدا توکل کرد. مگر چه کسی خواستگار  و یا دختر مناسب  را برای فرزندان ما در صورتی که زندگی تعددی نداشته باشیم جور می کند؟ خداوند. حال اگر ما زندگی تعددی را به خاطر خدا انجام داده باشیم ، آیا خدا ما را رها می کند؟ همان خدا باز برای فرزندان ما بهترین مورد را جور می کند. 

از طرفی شاید زندگی تعددی یک سرند یا الک بسیار لطیف باشد که خواستگاران  و موارد مناسب را جدا سازی می کند. کسانی که با حکم خدا مخالفند را سرند می کند.



ترس از آینده  از دیگر موارد  است . ترس از اینکه زندگی اول صدمه ببیند . زن دوم زن خوبی نباشد و موجبات آزار و اذیت خانواده و از هم پاشیدگی  زندگی اول فراهم شود‌.

باید گفت اگر نیت از ورود به تعدد جلب رضایت پروردگار  باشد ، باید باقی امور  را نیز به خدا واگذار کرد و به خاطر این احتمال، خیر کثیر را از خود دریغ نکرد . از طرفی باید از عقل و درایت نیز استفاده کرد و در انتخاب همسر دوم بسیار دقت کرد و ملاکهای انتخاب را خدایی قرار داد و همسری کاملا شایسته بویژه از نظر اخلاقی انتخاب کرد . بویژه اینکه باید نیت در این راه انجام یک کار جهادی و خدا پسندانه و قرب الی الله و کمک به دیگران باشد.



ممکن است فرد مناسبی انتخاب کنیم ولی این فرد خوب ،جلب محبت بیشتری از شوهر بکند و شوهر بیشتر به سمت او راغب شود. 

باید در این مورد گفت علاوه بر اینکه باید توکل بر خدا کرد و به خاطر او عمل کرد ، باید همسر اول محبتشان به  شوهر و برعکس زیادتر از قبل شود و این ازدواج  دوم  موجب بر انگیخته شدن روح عشق در این خانواده شود و از این فرصت استفاده کنند و زندگی  خود را گرمتر از قبل کنند و استفاده  مثبتو بهینه از این اتفاق ببرند.



ممکن است فرزندان آسیب روحی ببیند.

 باز هم علاوه بر توکل به خدا و واگذاری امور به خداوند ، باید جهت کاهش  آسیب به فرزندان و حتی ایجاد اثر مثبت تعدد بر زندگی فرزندان مواردی را رعایت کرد.

 مانند آگاهی دادن به فرزندان و صحبت  کردن با آنها و در جریان  قرار دادن آنها از ابتدای کار.

  ورود اصولی به  زندگی  تعددی با رضایت زن اول . تا تحریکات و القائات به فرزندان وجود نداشته باشد .

 داشتن دید کاملا صحیح و باز و زیبا به زندگی تعددی . باید بدانند که مرد می تواند تکیه گاه چند نفر همزمان باشد و همزمان چند زن را واقعا از صمیم قلب دوست داشته باشد مانند والدینی که چند فرزند دارند و همه آنها را دوست دارند.

مرد به همسر و فرزندان اول محبتی بیش از پیش داشته باشد تا همسر اول و فرزندان نه تنها آسیب نبیند و دید بدی پیدا نکنند بلکه از ورود به تعدد راضی باشند.

 در یک خانه زندگی کردن اعضا از دیگر موارد مهم است تا ارتباط بین افراد مانند یک خانواده حفظ شود و فرزندان مانند خواهر و برادر واقعی زندگی  کنند و همه این افراد ، خود را یک خانواده ببینند و نیز مرد خود را صاحب یک خانواده بداند و نه دو خانواده.


 ممکن است از سمت  اجتماع و فامیل طرد شوند و نگاه افراد جامعه  به انها مناسب نباشد . باید در این گونه موارد  باز رضای  خدا را در نظر بگیرند  و بدانند که هر رنجی در این راه بکشند، به خاطر انجام یک عمل خداپسندانه ، ثواب است.


ممکن است بین عدم رضایت پدر و مادر و ورود به زندگی تعددی قرار بگیرند.

در اینجا باید نگاه بکنند ببیند وظیفه شان چیست و ملاک را خدا قرار دهند.

قطعا کسب رضایت والدین مهم است اما باید در اینجا در نظر داشت که تصمیم در این مورد از اختیارات زندگی آنها نیست  . در این مورد می توان با والدین تدریجی صحبت کرد تا آنها نیز راضی شوند و یا حتی گفته می شود که نیاز به جار زدن و ... نیست.  البته اگر واقعا والدین ناراحت شوند و نهی شدید کنند نباید وارد عمل مباح و مستحب شد.


باید در نظر داشت هدف از ورود به زندگی  تعددی فقط و فقط کسب رضایت پروردگار باشد تا هر چه سختی در این راه می کشند و هر نفسی که می کشند اجر داشته باشد و موجبات  رضایت خداوند را فراهم کند که غیر از این باخت است.

  • همسر اول
از وقتی زندگی مون وارد تعدد شده بهبود های واضحی داشته 
اولی  زمان  چالش اول بود 😉
دومین بهبود واضح هم همین امروز😀

می دونید از زمان چالش اول سر به سر همسر می زارم گاهی😎
مثلا یه شعر بود براش می خونم: 
مخصوصا دو بیت اخر 😎😎
میدونی دل اسیره
اسیره تا بمیره
میدونی بدون تو
دلم آروم نگیره
میدونی دل تنگ تو
نموده آهنگ تو
ولی بیهوده جوید
بسی بیهوده پوید
به من بگو بی وفا
حالا یار که هستی
خزان عمرم رسید
نو بهار که هستی
....😎😎😎


امروز با هم چتی صحبت می کردیم.
همسرم از محبت من گفت...
خیلی زیبا...

منم از قصورهام گفتم و محبت او  و دوباره اندکی اشاره نا محسوس به چالش و اذیت همسر با کمی خرده شیشه 😎
بعدم یه گیف ناراحتی و گریه آرام.
(همسر گرامی  ما کلا  گیف گریه می بینه فکر می کنه طرف واقعا داره گریه می کنه😂😂😂)

همسر نوشت  نمی خوام  ناراحت باشی و ... . چرا اینجوری حس می کنی و من که گفتم و ... . 
کلا ذهنش مسمومه انگار 😂😂😂 منتظره من یچیز بگم فکر کنه حسودی کردم😂😂

منم براش  مطلب  زیر رو نوشتم.
این مطلب خیلی رو همسرم اثر گذاشت😉😉😉

دوباره گفت همیشه یکاری می کنی که من بفهمم در مورد  تو اشتباه می کردم و خوبی تو رو متوجه بشم. 😎😎😎

خلاصه اینبار هم یه یه نقطه عطف بود تو زندگی مون
همسر گفت واقعا اگر زندگی تعددی رو اینجور که تو می بینی ببینیم دیگه اصلا حسادتی نمی مونه و همش لذت و خوشی هست و کاملا درسته. خیلی دیدت قشنگ بود . ازت ممنونم و ...😊😍


این بود اون مطلب:

عزیزم 
این حس درونیمه
یچیزی تومه
من حرف تو رو پذیرفتم
نمی گم توجیهه
چون تو رو کاملا قبول دارم
حتی اگر بگی ماست سیاهه
قبول می کنم


اینو بدون
یه زن
یا لااقل من 
وقتی یه حسی یا فکری داره
اگر می گه به معشوقش
برای اینه که معشوقش بغلش کنه
بوسش کنه 
بهش بگه اشتباه می کنی
دوست دارم


هرچی هم باز زنه اصرار کنه
مردش بگه نه

پناهش باشه
پشت و پناهش باشه

زنش بفهمه حتی وقتی از دست اون ناراحته باز پناهگاهش همونه و بهش ثابت می کنه که اشتباه کرده...
که همیشه پشتشه


زن پناه گاه می خواد
مرد پناه آورنده
چند نفر می تونن به یه پناهگاه امن رو بیارن
همشون استفاده می برن...
هیچ کدوم ناراحت نمی شن چرا اون یکی هست...
چون نهایت حسی که می خوان و پناه دهی که می خوان رو دریافت می کنن.
و یه پناهگاه باید با تمام وجود به اینها پناه بده و اطمینان کامل بهشون بده که پناهگاه خوبی براشون هست.


من از اینکه تو پناه گاه دیگری باشی ناراحت نمی شم خوشحال هم می شم.
برات عشوه و ناز کنه ناراحت نمی شم خوشحال هم می شم.
تو اونو سیراب کنی ناراحت نمی شم خوشحال هم می شم.
ناراحت نمی شم !! خوشحال می شم!!!
این توانمندی تکیه گاه منو می رسونه!

البته تا زمانی که تکیه گاه منم باشی و من ببینم تکیه گاه و پناهگاهم رو دارم. چیزی از دست ندادم.
همه چیز مثل قبله.
عشقم رو دارم.
به صورت کامل و صد در صد برای خودم.
در حالی که به صورت کامل و صد در صد برای همتا هم هست .

اگر چه همسرم  اونقدر بزرگه که می تونه برای چند نفر همزمان پناهگاه صد در صدی باشه.
در حالی که قلب هر کدوم از اون پناهنده هاش رو صد در صد پر و تسخیر کرده باشه.



این تصویر برای حس درونیمه.
برای اینکه چرا متوجه نشدی یا چرا جوری عمل نکردم که متوجه بشی صد در صد پناهگاه منی ...
دوست نداشتم اون خلا رو توی تو ببینم...
اصلا دوست نداشتم.
دلم خیلی شکست .
نه به خاطر اون حرف...
به خاطر اون خلا.
خیلی ناراحت شدم.
و ناراحت هستم .


ولی این ناراحتی مفیده.
اثر بخشه.
موجب می شه بهم انرژی بده تلاشم رو بکنم تا خلا رو پر  کنم.
ولی ازت خواهش می کنم.
همیشه پشت و پناهم باش به صورت صد در صد.
و 
گاهی زن وقتی از چیزی ناراحت می شه و شوهرش دلیلی براش میاره،
هرچند متقن،
دلش می خواد هزار بار شوهرش تکرار کنه...
تا بشینه تو وجودش...
تا با هزار بار گفتنش بهش ثابت کنه دوسش داره....

دلش می خواد دستش رو بگیره بگه نرو...
اگر اصرار کرد ،دعواش کنه...
اگه نشد ،بزندش...( 😂)
که نرو ...
که من می خوامت...
که تو برای منی ...
نباید بری...
مثل فیلم قرمز باش برام.
نزار برم...
نزار برم...

اینکه التماس عشقت رو بکنی بد نیست ...
کوچک شدن نیست...
بزرگ می شی در قلبش...
می فهمه چقدر دوسش داری...
چقدر  بزرگی که حاضری به خاطرش هر کاری  بکنی...

دوست نداره که کفش هاشو جفت بکنی و بگی برو ...، می خوای بری برو...


حالا که دلت پیش دگر بند شده، کفش های مرا جفت نمودی که برو...

اینجوری  نباشه. 


بلکه با جون و دل و با چنگ و دندون از عشقش مراقبت کنه و بگه نمی زارم بری
مال منی ،سهم منی، عشق منی...
نمی زارم بری....


دوستت دارم عزیزم.
عشوه گری های همتا برام لذت بخشه تا وقتی تو رو دارم.
می دونم یکی دیگه هم هست به عشقم برسه و دوسش داشته باشه و بهش محبت کنه.

تو پناه ما باش.
پناه هر دوی ما.
خوشحال می  شم ببینم پناهگاهم اونقدر بزرگ و توان مند و قوامه که می تونه همزمان پناهگاه چند نفر باشه.
خدا رو شکر می کنم و به عشق اول و آخرم افتخار می کنم.

دوستت دارم سرورم
عشق من
همدم و همسر من






داشتن این دید مثل پستی که در مورد داستان تک فرزند و پست بعد از اون نوشتم به زنان و مردانی که می خوان وارد زندگی تعددی بشن ،در هر جایگاهی، کمک می کنه که بتونن سالم فکر کنن و زندگی کنن.



همسرم امروز می گفت خیلی زن خوبی دارم کاش همه جوونها زن خوبی مثل زن من داشته باشن.

خیلی حس خوبی دارم
دلم برای همتای عزیزم تنگه
قرار بیاد همدیگر رو ببینیم
هفته آینده
دلم تنگه براش دلم می خواد زودتر بیاد😍

تازه 

دو روزه ما رو گذاشته تو آمپاس 😏 می گه می خوام یچیزی بهت بگم.یسری نکات و  ... . هی می گه شب ،  دوباره صبح ، منم همش منتظر که کی شکر می ریزه از لبانش😊😊😊😊
  • همسر اول

تصمیم یک زن

۲۲
خرداد

داستان تک فرزند رو خوندید؟ نظرتون چیه؟

اگر نخوندید لطفا اول اون رو بخونید و بعد این داستان رو.
http://rezayash.blog.ir/1398/03/21/%D8%AA%DA%A9-%D9%81%D8%B1%D8%B2%D9%86%D8%AF
ببینید نظرتون در مورد حرفها و قضاوتها و ... چیست بعد این داستان رو بخونید

یکی بود یکی نبود
غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود
روزی بود و روزگاری
در شهری بزرگ خانواده ها در کنار همدیگر زندگی می کردند
سالیان سال بود  که طبق رسم و رسوم ، هر مردی یک زن داشت.
همه از  این زندگی راضی بودند انگار . کسی به چیز دیگاه ای فکر نمی کرد. همه جا همینجور بود. حتی اجدادشون هم همینجور زندگی می کردند. محله ها تلویزیون .... همه و همه
حتی فکر نوع دیگه ای از زندگی تو مخیله شون نمی گنجید.

خیلی خیلی کم، مواردی بود که مردی چند تا زن داشت و اونها خیلی اوضاع بدی داشتن...
تا اینکه یه روز یه زن به فکر فرو رفت!
دید عجیبه! چرا جمعیت شهرشون و تعداد خانواده ها کم شده!
چرا تعداد دختران مجرد سن بالا زیاد شده ؟!
چرا فساد تو جامعه زیاد شده؟
چرا دختران و دوستانش همه ناراحتن و مجرد موندن؟

تصمیم گرفت بر خلاف جریان آب شنا کنه.
شروع کرد به مطالعه و تحقیق
دید در سالیان دور برخی مردها چند زن داشتند!
اونها هیچ مشکلی نداشتن و همه با هم خوب بودند!
اما کسی اینو نمی پذیرفت. می گفتن این محاله. یا این مال فرهنگ اون زمانه و به فرهنگ ما نمی خوره. ماها غیرت داریم. نمی تونیم ببینیم شوهرمون یه زن دیگه داشته باشه ...
باز هم تحقیق کرد.
دید اگر حداقل برخی مردها چند زن بگیرند مشکل جامعه و دختران مجرد سن بالا حل می شه!
عجب!

تصمیم گرفت این موضوع رو به همسرش بگه و از او بخواد که اونها هم وارد زندگی تعددی بشوند!

همسرش هم به فکر فرو رفت . تحقیق و بررسی کرد. دید کار خیلی خوبیه!
اما یه اتفاقی افتاد؛

وقتی فامیل و دوستان فهمیدند ؛
به این مرد گفتن چطور دلت میاد همچین کاری بکنی؟
چطور می تونی روی زنت هوو بیاری؟
چقدر بی رحمی؟
چطور دلت میاد؟
چطور می تونی به خاطر هوس خودت زنت رو بدبخت کنی؟
اصلا به اون بنده خدا فکر کردی؟
اون که یه عمر با دار و ندار و سختی و مشکلات زندگی ات ساخته و کمک کرده زندگی رو ساختید و به اینجا رسوندید؟!!!
اینه جواب محبتاش؟
.....




به زن گفتند:
چطور اجازه می دی باهات همچین کاری بکنه؟
باید جلوش بایستی!
بس که بی عرضه  ای!
اگر بلد بودی یه زن خوب و مهربون باشی و درست زندگی کنی هیچ وقت این بلا سرت نمی اومد!
من اگه جای تو بودم یه بلایی سرش می آوردم که...

این همه مردایی که زن گرفتن ندیدی چه بد بخت شدن؟ هم خودشون و هم خانوادشون !

حداقل بگو یه خونه جدا براش بگیره تو نبینیش!
اگر ببینی که اونو بغل می کنه می بوسه دیونه می شی! به این فکر کردی؟
واقعا می تونی وجودش رو تحمل کنی؟!
چطور می تونی محبت شوهرت رو با یکی دیگه شریک بشی؟
برات متاسفم!!
هیچ کسی نمی تونه چنین دیوانگی بکنه وخودش رو بدبخت کنه !
هرکی این کار رو کرده پشیمون شده. دیوانه ای!
فکر اینو کردی اگر چنین کاری بکنی همه ماها، همه ، باهات قطع رابطه می کنیم؟ 
برات مهم نیست؟
هیچ کس دیگه برات ارزش قائل نمی شه!
دیوانه آدم که خودش با دست خودش ، خودش رو بدبخت نمی کنه ، نهایت باید شوهرت خودشون زن بگیره و تو بپذیری و یجوری باهاش کنار بیای. نه اینکه خودت بهش بگی بره زن بگیره !!

به این فکر کردی اگر شوهرت زن بگیره و بعد مشکلاتش رو ببینه ممکنه بهت بگه تو اینجوری کردی! تو گفتی زن بگیرم !!
می دونی اینجوری شوهرت محبتش بهت نصف می شه؟! تازه در بهترین شرایط!
تو این دوره زمونه فکر خرجش رو کردی؟ همه تو یکیش موندن! از خرج تو باید بزنه به اون برسه !

چرا بجای این کارا واسطه گری نمی کنی تا دختر پسرای جوون باهم ازدواج کنن ؟! چرا کمک خرجشون نمی شی تا ازدواج کنن ؟

زن گفت : من این کار رو می کنم . واسطه گری هم می کنم. کمک هم می کنم. ولی این تاثیری تو میزان دختران مجرد سن بالا  نداره. پسرایی که به سن اونها بخوره می شه گفت نیست ! 
در ضمن من تحقیق کردم دیدم اینجوری نبوده !
اتفاقا می شه خیلی خوب و خوش کنار هم زندگی کنن! می شه همدیگرو دوست داشته باشن.

گفتند : دیوونه فکر کردی!!!
اینو الان می گی!!
وقتی ببینی یه زن دیگه وجود داره که شوهرت بهش می رسه و دوسش داره دیوونه می شی!
این حرف ها که مثل خواهر  باهم زندگی می کنید الکیه! 
فکرش رو بکن مثلا ۲ سال اول حداقل همه توجه شوهرت  به اونه. 
اصلا شوهرت رو نمی بینی!
خیلی اشتباه  می کنی!


اما زن و شوهر ،با هم خیلی صحبت کردند.
 دیدن داشتن زن دوم حتی خیلی هم خوبه
زنها می تونن با هم مثل دو تا دوست و خواهر باشن
با هم صحبت و درد دل کنن
گردش برن و خرید کنن
کارهای خانه رو با هم انجام بدن
اینجوری به یک نفر دیگه هم کمک کردن 
اون هم صاحب خانواده و فرزند و زندگی می شه
ان شاءالله از گناه حفظ می شه و نیازهاش براورده می شه
خدا هم خوشحال می شه
 ....




وقتی زن اینو به دوستانش می گفت
می گفتن دیوونه خودتو بدبخت نکن!
مگه می شه آدم حسودی نکنه ؟! آدم ناخودآگاه  حسودی می کنه!
حسودی تو ذات  ماست!
اگر چند تا زن چیز خوبی بود خدا تو ذات ما حسادت نمی ذاشت و بعد بگه با این حس مبارزه کنید! پس کلا چند تا زن گرفتن اشتباهه.
فلان دوستمون رو دیدی ؟ شوهرش یواشکی یه زن دیگه گرفت ! وقتی فهمید خیلی اعصابش خرد شد ، شب تا صبح کارش گریه بود!
اخر سر هم ول کرد خونشون رو رفت .نتونست تحمل کنه!
یا یکی دیگه من می شناسم خود زنه گفت یه زن دیگه بگیره شوهرش . اما وقتی زن گرفتن نتونست تحل کنه. گفت طلاقش بده . من نمی تونم تحمل کنم!
تازه اصلا فکر تو یه خونه زندگی کردن رو نکن!
اصلا نمی تونی تحمل کنی و ببینی شوهرت بهش محبت می کنه. بگو حداقل اگر مجبور شدی یه جای  جدا برای اون بگیره که گاهی شوهرت پیش  اون باشه و گاهی پیش تو . اینجوری لااقل کمتر حرص می خوری!
زن گفت اینجوری که بدتره!
اینجوری مدت زمانی که شوهرم  پیش منه نصف می شه !
اما اگر تو یه خونه باشیم هم من ، هم اون ، همیشه شوهرمون کنارمونه .  تازه با خود اون زن هم می تونم دوست باشم!
گفتند: هههه آره ! دوست می شید ! محاله! ناراحت نمی شی ببینی دوسش داره؟ ببینی بغلش می کنه؟ ببینی بهش می رسه؟
زن گفت خوب مگه می خواد از محبت من کم کنه یا از رسیدگی به من؟ هم منو دوس داره هم اونو . هم به من می رسه هم به اون . هم برای من لباس می خره هم اون. بر حسب نیازهامون!
گفتند مطمئن باش چند سال اول حداقل اینجوری نیست. اون جدیده . تازگی داره . شوهرت همش به اون توجه می کنه!
زن گفت خوب چند سال اول اون زن نیاز به توجه بیشتر داره. خود منم تو اون زمان نقطه عطف توجه شوهرم بودم. تازه من تو این همه سال مورد توجه شوهرم بودم اما اون زن طفلکی که از لحظه اومدنش یکی مثل من پیششه!
گفتن مگه می شه مردی بتونه دو تا زن رو دوست داشته باشه همزمان! نمی شه. تو قلب آدم جای یک عشق و علاقه است !!!
گفتن خرجش چی؟ دیگه نمی تونه مثل قدیم برات خرج  کنه!
گفتم خوب اولا روزی هر کس رو خدا می ده. تو قران اومده. اون زن هم روزیش رو با خودش میاره. اما به فرض هم همینجور بشه . بجاش خواهر دارم. بجاش مشکل جامعه  کمی حل می شه.بجاش مشکل ینفر دیگه خل می شه . شوهرم یه زن دیگه هم داره.اگر عده ای اینکار رو بکنن دیگه مشکل جامعه حله.
می گن وقتی افزایش تعداد دختران مجرد نسبت به پسران و نیاز به افزایش جمعیت باشه واجب کفایی هست تعدد زوجات .
الان حداقل یک میلیون دختر مجرد دهه ۶۰ داریم که اگر پسرها و دخترها باهم ازدواج کنن مجرد و بی شوهر می مونن
گفتن خوب چرا تو؟ بزار بقیه این کار رو کنن!
زن گفت خوب چون من به این دید رسیدم!
گفتن آخرش خودتو بد بخت می کنی! 

زن قصه ما داشته ها و تحقیقاتش رو جمع بندی کرد:

در کل چند همسری  بویژه الان که تعداد دختران مجرد بیشتر از پسرانه و  جمعیت شهرمون رشدش منفیه کار خیلی مفیدیه
اما معدود خانواده های تعددی چند دسته اند:
۱. مرد هایی که یواشکی و بدور از چشم زنشون زن گرفتند و بعد زن اول یدفعه فهمیده! خیلی صدمه دیده ! همش می گفته : "همه حرفهای شوهرم الکی بود ، دوست دارم ها الکی بود."

۲. حالتی که مرد تصمیم گرفته زن بگیره و بعد زن خودش رو قانع کرده و زن هم بالاخره قبول کرده. 
 
۳. حالتی که زن متوجه شده بهتر هست با ازدواج مجدد همسر یه نفر دیگه به جمع خانواده شون اضافه  بشه و به شوهرش گفت  و او هم خیلی خوشحال شده و تصمیم گرفته یه زن دیگه بگیره

تو همه اینها ، شکست زندگی و جدا شدن زن اول یا دوم یا با سختی زندگی کردن در جای جدا وجود داره.
معمولا در حالت اول آسیبها بیشترن.معمولا زن ها در این حالت حس بدی بهم دارن و حسادت بیشتره.
گاهی هم پیش میاد که با خوبی زندگی  کنن . گاهی در دو جا و گاهی در یک جا . این حالت در دو مورد دوم بیشتره. 
در حالت دوم و سوم بیشتر رخ می ده. در این حالت معمولا زن ها با هم مشکلی ندارند و اگر حساسیتهایی باشه به خاطررفتارنامناسب شوهره.
در حالت سوم گاهی کمک شوهر به رفع حساسیتها کمتره چون می گه خودت خواستی باید بررسی می کردی اما از طرفی تونایی مقابله با مشکلات و پذیرش زن دیگه و خوبتر بودن با هم تو این حالت بیشتره
در کل اگر به خاطر رضای خدا کار کردند و هماهنگی و همراهی بین زن و شوهر وجود داشته خیلی موفق بودن در این زمینه .
در ‌همه اینها مواردی هم بوده که زن دوم اومده و تمام توجه شوهر رو به خودش معطوف کرده و مرد زن اول رو رها کرده!


علی رقم همه اینها
اون می دونست کلیت این راه درسته
اما کمی ترس داشت
توکل کرده بود به خدا
اما می گفت اگر زن بعدی زن خوبی نباشه
اذیتم کنه چی؟
این یه تغییر برای یه عمره
خدایا دارم درست رفتار می کنم؟
خدا یا اگه اذیتم کنه که من نمی تونم بهش بگم از خونه برو چون گناه داره. دیگه اینجا خونه اونم می شه.
خودمم که هرگز نمی رم چون می دونم اینکار اشتباهه.
پس  چی  می شه؟ !!!
خدایا یکاری کن که اون زن هم آدم  خوبی باشه! 

اون تو‌کل به خدا کرد
تمام تلاشش رو کرد که حس حسادتی نداشته باشه
از خدا کمک خواست
و خداوند کمکش کرد
قلبش انگار پاک شده بود
پاک از حسادت و مملو از محبت
خوشحال بود یکی دیگه می خواد به جمعشون اضافه بشه و داره کاری می کنه که خدا دوست داره
میدونست خدا کمکش می کنه
هدف اصلیش رضایت  خدا بود
چون پیامبر که محبوب خدا هست فرمودن که بدترین زندگان مجرد ها و بدترین جهنمی ها مجرد ها هستن. 
تصمیمشون رو گرفتن
یکی قرار بود به جمعشون اضافه بشه. ...

با خودش می گفت : " خدایا می دونم این کاری که من می کنم هیچه. می دونم اصلا همین الان تو بسیاری از نقاط جهان ، مردها چند زن دارند و این طبیعیه. می دونم مردها اصلا به اجازه زن اول فکر نمی کنن چون زن اول از همون ابتدا خودش می دونه که قراره زن جدید هم وارد این زندگی بشه و اگر قرار باشه زن دیگه ای بیاد این یه موهبته و اون  خوشحال و راضی هست از این وضع ، می دونم اصلا کار من چیزی نیست ، اما ای کسی که کارهای کوچیک رو هم قبول می کنی این کم رو از من بپذیر "
  • همسر اول

تک فرزند!

۲۱
خرداد


یکی بود یکی نبود
غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود
روزی بود و روزگاری
در شهری بزرگ خانواده ها با هم دیگه زندگی می کردند
سالیان سال بود  که طبق رسم و رسوم ، هر خانواده یک بچه داشت.
بچه ها بزرگ می شدن و ازدواج می کردند و باز همین روش ادامه داشت. 
همه از  این زندگی راضی بودند انگار . کسی به چیز دیگاه ای فکر نمی کرد. همه جا همینجور بود. حتی اجدادشون هم همینجور زندگی می کردند. محله ها تلویزیون .... همه و همه
حتی فکر نوع دیگه ای از زندگی تو مخیله شون نمی گنجید.

خیلی خیلی کم مواردی بود که چند تا بچه داشتن و اونها خیلی اوضاع بدی داشتن...
تا اینکه یه روز یه بچه به فکر فرو رفت!
دید عجیبه! چرا جمعیت شهرشون و تعداد خانواده ها کم شده!
چرا تو خانواده ها شادی نیست؟!
همه دنبال کار و کار
دیگه صدای خنده بچه ها و بازی اونها نمی یاد.
تصمیم گرفت بر خلاف جریان آب شنا کنه.
شروع کرد به مطالعه و تحقیق
دید در سالیان دور خانواده ها چندین فرزند داشتند!
اونها هیچ مشکلی نداشتن و همه با هم خوب بودند!
اما کسی اینو نمی پذیرفت. می گفتن این محاله. یا این مال فرهنگ اون زمانه و به فرهنگ ما نمی خوره. ماها غیرت داریم. نمی تونیم ببینیم والدینمون یه بچه دیگه داشته باشن..
باز هم تحقیق کرد.
دید اگر حداقل برخی خانواده ها چند بچه بیارند مشکل جامعه و خودشون حل می شه!
دید یه زمانی فامیل هایی تحت عنوان خاله و عمو و دایی و عمه وجود داشته!
عجب!

تصمیم گرفت این موضوع رو به والدینش  بگه و از اونها بخواد که اونها هم بچه بیارند!

والدینش هم به فکر فرو رفتند. تحقیق و بررسی کردند. دیدند کار خیلی خوبیه!
اما یه اتفاقی افتاد؛

وقتی همسایه  ها و بچه هاشون فهمیدند ؛
به این مامان و بابا گفتن چطور دلتون میاد همچین کاری بکنید؟
چطور می تونید روی بچه تون یه بچه دیگه بیارین؟
چقدر شما بی رحمین؟
چطور دلتون میاد؟
چطور می تونید به خاطر هوس خودتون بچه تون رو بدبخت کنید؟
اصلا به اون طفل معصوم فکر کردید؟
اون که یه عمر بچه پاک و معصوم شما بوده و براتون بچگی کرده؟
اینه جواب محبتاش؟
.....




به بچه گفتند:
چطور اجازه می دی باهات همچین کاری بکنن؟
باید جلوشون بایستی!
بس که بی عرضه  ای!
اگر بلد بودی یه بچه خوب و مهربون باشی و درست بچگی ‌کنی هیچ وقت این بلا سرت نمی اومد!
من اگه جای تو بودم یه بلایی سرشون می آوردم که...

این همه خانواده ای که بچه آوردن ندیدی چه بد بخت شدن !

حداقل بگو یه خونه جدا براش بگیرن تو نبینیش!
اگر ببینی که اونو بغل می کنن می بوسن دیونه می شی! به این فکر کردی؟
واقعا می تونی وجودش رو تحمل کنی؟!
چطور می تونی محبت والدینت رو با یکی دیگه شریک بشی؟
برات متاسفم!!
هیچ کسی نمی تونه چنین دیوانگی بکنه وخودش رو بدبخت کنه !
هرکی این کار رو کرده پشیمون شده. دیوانه ای!
فکر اینو کردی اگر چنین کاری بکنی همه ماها، همه ، باهات قطع رابطه می کنیم؟ 
برات مهم نیست؟
هیچ کس دیگه برات ارزش قائل نمی شه!
دیوانه آدم که خودش با دست خودش ، خودش رو بدبخت نمی کنه ، نهایت باید والدینت خودشون بچه بیارن و تو بپذیری و یجوری باهاش کنار بیای. نه اینکه خودت بهشون بگی برات بچه بیارن!!

به این فکر کردی اگر والدینت بچه بیارن و بعد مشکلاتش رو ببینن ممکنه بهت بگن تو اینجوری کردی! تو گفتی بچه بیاریم!!
می دونی اینجوری والدینت محبتشون بهت نصف می شه؟! تازه در بهترین شرایط!
تو این دوره زمونه فکر خرجش رو کردی؟ همه تو یکیش موندن! از خرج تو باید بزنن به اون برسن!

چرا بجای این کارا به والدین های دیگه که بچه ندارن نمی گی بچه بیارن؟ چرا کمک خرجشون نمی شی تا بچه بیارن؟

بچه گفت : من این کار رو می کنم . بهشون می گم. کمک هم می کنم. ولی این تاثیری تو رشد منفی جمعیت نداره. باید همه بیشتر از یکی بچه بیارن. 
در ضمن من تحقیق کردم دیدم اینجوری نبوده !
اتفاقا می شه خیلی خوب و خوش کنار هم زندگی کنن! می شه همدیگرو دوست داشته باشن.

گفتند : دیوونه فکر کردی!!!
اینو الان می گی!!
وقتی ببینی یه بچه دیگه وجود داره که والدینت بهش می رسن و دوسش دارن دیوونه می شی!
این حرف ها که خواهر و برادر خوبه  و باهم زندگی می کنید الکیه! 
فکرش رو بکن مثلا ۲ سال اول حداقل همه توجهشون به اونه. شب شیر می خواد روز پوشک می خواد...
اصلا والدینت رو نمی بینی!
خیلی اشتباه  می کنی!


اما والدین و بچه ،با هم خیلی صحبت کردند.
 دیدن داشتن خواهر برادر خیلی خوبه
بچه ها می تونن باهم بازیکنن 
گردش برن
درسهاشونو انجام بدن
وقتی بزرگ شدن فامیلی داری برای رفت اومد
درد و دل می کنن و افسردگی نمی گیرن
والدین  هم بچه های بیشتری دارن و زندگی شون گرم تر و پر هیجان تره و و و 
....


وقتی بچه اینو به دوستانش می گفت
می گفتن دیوونه خودتو بدبخت نکن!
مگه می شه آدم حسودی نکنه ؟! آدم ناخودآگاه  حسودی می کنه!
حسودی تو ذات  ماست!
اگر چند تا بچه چیز خوبی بود خدا تو ذات ما حسادت نمی ذاشت و بعد بگه با این حس مبارزه کنید! پس کلا چند تا بچه آوردن اشتباهه.
فلان دوستمون رو دیدی ؟ والدینش یواشکی یه بچه دیگه آوردند ! وقتی فهمید خیلی اعصابش خرد شد ، شب تا صبح کارش گریه بود!
اخر سر هم ول کرد خونشون رو رفت .نتونست تحمل کنه!
یا یکی دیگه من می شناسم خود بچهه گفت یه بچه دیگه بیارن مامانش اینا . اما وقتی بچه آوردن  نتونست تحمل کنه. گفت ببریدش بزاریدش پرورشگاه.من نمی تونم تحمل کنم!
تازه اصلا فکر تو یه خونه زندگی کردن رو نکن!
اصلا نمی تونی تحمل کنی و ببینی والدینت بهش محبت می کنن. بگو حداقل اگر مجبور شدی یه جای  جدا برای اون بگیرن که گاهی والدینت پیش  اون باشن و گاهی پیش تو . اینجوری لااقل کمتر حرص می خوری!
بچه گفت اینجوری که بدتره!
اینجوری مدت زمانی که والدینم پیش منن نصف می شه !
اما اگر تو یه خونه باشیم هم من ، هم اون ، همیشه والدینمون کنارمونن. تازه با خود اون بچه هم می تونم بازی کنم و دوست باشیم!
گفتند: هههه آره ! دوست می شید ! محاله! ناراحت نمی شی ببینی دوسش دارند؟ ببینی بغلش می کنن؟ ببینی بهش می رسن؟
بچه گفت خوب مگه می خوان از محبت من کم کنن یا از رسیدگی به من؟ هم منو دوس دارن هم اونو . هم به من می رسن هم به اون . هم برای من لباس می خرن هم اون. بر حسب نیازهامون!
گفتند مطمئن باش چند سال اول حداقل اینجوری نیست. اون جدیده . تازگی داره . والدینت همش به اون توجه می کنن!
بچه گفت خوب چند سال اول اون بچه نیاز به توجه بیشتر داره. خود منم تو اون زمان نقطه عطف توجه والدینم بودم. تازه من تو این همه سال مورد توجه والدینم بودم اما اون بچه طفلکی که از لحظه اومدنش یکی مثل من پیششه!
گفتن مگه می شه والدینی بتونن دو تا بچه رو دوست داشته باشن همزمان! نمی شه. تو قلب آدم جای یک عشق و علاقه است !!!
گفتن خرجش چی؟ دیگه نمی تونن مثل قدیم برات خرج  کنن!
بچه گفت خوب اولا روزی هر کس رو خدا می ده. تو قران اومده. اون بچه هم روزیش رو با خودش میاره. اما به فرض هم همینجور بشه . بجاش خواهر برادر دارم. بجاش مشکل جامعه  کمی حل می شه. بجاش والدینم یه بچه دیگه هم دارن.اگر همه اینکار رو بکنن دیگه مشکل جامعه حله.
می گن وقتی نیاز به افزایش جمعیت باشه واجب کفایی هست بچه آوردن .
گفتن خوب چرا تو؟ بزار بقیه این کار رو کنن!
بچه گفت خوب چون من به این دید رسیدم!
گفتن آخرش خودتو بد بخت می کنی! 

بچه قصه ما داشته ها و تحقیقاتش رو جمع بندی کرد:

در کل تک فرزندی کار درستی نیست بویژه الان که جمعیت شهرمون رشدش منفیه و بچه ها هیچ فامیلی ندارن و تنهان
اما معدود خانواده هایی که بچه آوردن چند دسته اند:
۱. خانواده هایی که یواشکی و بدور از چشم بچه شون بچه آوردن و بعد بچه یدفعه فهمیده! خیلی صدمه دیده ! همش می گفتن : "همه حرفهای والدینم الکی بود ، دوست دارم ها الکی بود."

۲. حالتی که والدین تصمیم گرفتن بچه بیارن و بعد بچه خودشون رو قانع کردن و بچه هم به سختی قبول کرد. 
 
۳. حالتی که بچه متوجه شده باید یه نفر دیگه به جمع خانواده شون اضافه  بشه و به والدینش گفت  و اونها هم خیلی خوشحال شدن و تصمیم گرفتن یه بچه بیارن. 

تو همه اینها ، شکست زندگی و جدا شدن بچه اول یا دوم یا با سختی زندگی کردن در جای جدا وجود داره.
معمولا در حالت اول آسیبها بیشترن.معمولا بچه ها در این حالت حس بدی بهم دارن و حسادت بیشتره.
گاهی هم پیش میاد که با خوبی زندگی  کنن . گاهی در دو جا و گاهی در یک جا . این حالت در دو مورد دوم بیشتره. 
در حالت دوم و سوم بیشتر رخ می ده. در این حالت معمولا بچه ها با هم مشکلی ندارند و اگر حساسیتهایی باشه به خاطر رفتار نامناسب والدینه.
در حالت سوم گاهی کمک والدین به رفع حساسیتها کمتره چون می گن خودت خواستی باید بررسی می کردی اما از طرفی تونایی مقابله با مشکلات و پذیرش بچه دیگه و خوبتر بودن با هم تو این حالت بیشتره.

علی رقم همه اینها
اون می دونست کلیت این راه درسته
اما کمی ترس داشت
توکل کرده بود به خدا
اما می گفت اگر بچه بعدی بچه خوبی نباشه
اذیتم کنه چی؟
این یه تغییر برای یه عمره
خدایا دارم درست رفتار می کنم؟
خدا یا اگه اذیتم کنه که من نمی تونم بهش بگم از خونه برو چون گناه داره. دیگه اینجا خونه اونم می شه.
خودمم که هرگز نمی رم چون می دونم اینکار اشتباهه.
پس  چی  می شه؟ !!!
خدایا یکاری کن که اون بچه هم آدم  خوبی باشه! 

اون تو‌کل به خدا کرد
تمام تلاشش رو کرد که حس حسادتی نداشته باشه
از خدا کمک خواست
و خداوند کمکش کرد
قلبش انگار پاک شده بود
پاک از حسادت و مملو از محبت
خوشحال بود یکی دیگه می خواد به جمعشون اضافه بشه و داره کاری می کنه که خدا دوست داره
میدونست خدا کمکش می کنه
هدف اصلیش رضایت  خدا بود
چون پیامبر که محبوب خدا هست فرمودن که من به زیادی امتم افتخار میکنم
تصمیمشون رو گرفتن
یکی قرار بود به جمعشون اضافه بشه. ...

با خودش می گفت : " خدایا می دونم این کاری که من می کنم هیچه. می دونم اصلا همین الان تو بسیاری از نقاط جهان ، خانواده ها چند فرزند دارند و این طبیعیه. می دونم والدین اصلا به اجازه بچه اول فکر نمی کنن چون بچه اول از همون ابتدا خودش می دونه که قراره بچه جدید هم وارد این زندگی بشه و اگر قرار باشه بچه دیگه ای بیاد این یه موهبته و اون  خوشحال و راضی هست از این وضع ، می دونم اصلا کار من چیزی نیست ، اما ای کسی که کارهای کوچیک رو هم قبول می کنی این کم رو از من بپذیر "
  • همسر اول