اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

" رضایش " زندگی فقط برای رضای او

اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

" رضایش " زندگی فقط برای رضای او

اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

روز نوشت یک زن از یک تصمیم!
همسر اول هستم‌.سال ۸۲ ازدواج کردم در سن ۲۲ سالگی.لیسانسه هستم و طلبه و خانه دار.۳ فرزند گل دارم.
زندگی رو از زیر صفر شروع کردیم. دست در دست هم گذاشتیم و توکل به خدا کردیم.در مسائل کاری به حمدالله کمک همسر بودم.
کل مهریه ام را همان اویل عقد بخشیدم.
چیزی به نامم نیست.
یک منزل مسکونی و ماشین داریم و به لطف قناعت اوضاع مالی مان روبراه است.
دو سالی در مورد تعدد زوجات تحقیق کردم و اوضاع جوانهای اطرافم رو بررسی کردم.
به همسر پیشنهاد تعدد دادم و اعلام رضایت کردم.
همسر هم بررسی کردند و بعد تصمیم به تعدد گرفتند...

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

برنامه سفر مشهد

سه شنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۸، ۱۱:۵۴ ق.ظ

 

 
همتا وقتی اومد برای بچه ها کادو خریده بود. برای منم لباس خریده بود، منم براش لباس خریده بودم . یه شب ، هر دو با هم لباسهایی که همتامون خریده بود رو پوشیدیم بدون هماهنگی!😍  . تو کارها کمک هم هستیم ، مثلا من موهای همتا رو رنگ می زارم و ... ، همتا بچه رو نگه می داره تا من به شبم برسم و ... .
 
یکی از خانمهای تعددی به من می گفت چرا نمی زاری همتا و همسر دو تایی برن سفر.خوب این خانم که این مطالب رو گفتند کلا ذهنیتش در مورد تعدد اینه که دو تا زندگی جدان. نمی تونه بپذیره  که تعدد یعنی اضافه شدن یکنفر دیگر به زندگی.چون با وجود زندگی خانوادگی سفر و ... همه چیز خانوادگیه. یه پیشنهاد هم برای ایشون دارم. الان به ذهنم رسید. چون دوست داشتن تو یه خونه زندگی کردن رو تجربه کنن و شرایط براشون جور نشد بهتره از یه سفر دسته جمعی شروع کنن....
 
در مورد سفر خودمون به همسر پیشنهاد داده بودم که دو تایی برن سفر  ولی همسر قبول نکرد و گفت هرگز اینکار رو نمی کنه. نمی تونه زن و بچه اش رو بزاره تنها خونه و خودش با زنش بره گردش. می گفت این یعنی از بین رفتن نظام  خانواده. می گفت اون موقع که دو تایی رفتیم سفر یعنی با خانواده رفتیم و کسی از اعضای خانواده رو تنها نذاشتم تو خونه که الان اینکار رو بکنم. متاسفانه اینجور حرفها سیستم زندگی خانواده ها رو بهم می  ریزه. باید بر اساس شرع نظر داد و نسخه زندگی خودمون رو برای بقیه نپیچیم تا براشون مشکل ایجاد نکنیم که در این صورت ضامن هستیم‌. با این وجود باید بگم از اول و قبل از عقد بنا بود خانوادگی بریم مشهد و اونجا عقد کنیم که برنامه تغییر کرد. همتا خودش از ابتدا گفته بود همه باهم بریم‌. ولی باز با همسر صحبت کردم چند بار که تنها برن ، شاید همتا اینجوری بیشتر دوست داشته باشه به هر حال ، با خلقیات هم هم بیشتر آشنا می شن. تا اینکه همسر صدام کرد و خودش گفت می خوای برو بگو همتا بیاد بهش بگم باهم بریم. همتا داشت حیاط رو می شست. رفتم صداش کردم و من رفتم سراغ حیاط. دیدم همتا اومد سراغ بقیه کارش و قبول نکرده . نسشتم باهاش حرف زدم هر چی گفتم تنها برید قبول نکرد. می گفت یا همه با هم می ریم یا هیشکی نمی ره. این خواست خود من بوده. برای چی اینجوری می گی. اصلا شما نیاید خوش نمی گذره. هر جی گفتم قبول نکرد . آخر سر هم گفت همین که من می گم ، بگو چشم!😁 منم گفتم چشم 😁 و همه دیگرو بغل کردیم و بوسیدیم. 
حکم دادگاه رو هم گرفتیم. 
دیروز هم رفتیم نیاسر ، جای همه دوستان خالی
تو این مدت خیلی کمک هم هستیم. با همتا صحبت می کنم و خلقیات شوهر و علائقش رو توضیح می دم و راهکار می دم که چطور بهم نزدیک شن، چکار کنه محبت بینشون زیاد شه و روشهای همسرداری و...‌ ، تجربه چندین ساله که  خودم به سختی بدست اوردم... چون همتا الان خیلی از ناراحتی های همسر رو از سمت خودش می بینه، که اینطور نیست... من تشویقش می کنم بیشتر پیش شوهر بشینه و ... . موهاشو رنگ گذاشتم.... همتا طفلی هم گاهی که بچه خیلی اذیت می کنه ، می بردش پایین تا نصفه شب تا من بخوابم.خدا خیرش بده.
یه اتفاق بدم افتاد. موهای همتا رو دکو کرم گذاشتم که بعد از حدود ۱۰ دقیقه از گذاشتن مواد ، مواد بشدت داغ شد، من رفته بودم ملافهای تخت رو برای همتا بدوزم که بچه ها داد زدن مامان ، سر مامان دود می زنه و .... رفتم سرش رو زیر آب سرد شستم. اونقدر داغ شده بود که دست نمی تونستم بزنم! موهاش یخورده آسیب دیده. ولی خدا رو شکر اونجوری نسوخته.  نمی دونم موادش چه مشکلی داشت که بجای ۴۰ ، ۴۵ دقیقه موندن روی سر ، بعد از ۱۰،۱۵ دقیقه اینجور شد.
خیلی ناراحت شدم از همتا معذرت خواستم ، همتا هم می گفت تقصیر تو نبوده ابجی تازه گذاشته بودی.‌.. 
خدا رو شکر زندگی تعددی خیلی بهتر از اونچیزی هست که تصور می کردم. البته اگر هدف همه مون رضایت خدا باشه و برای خدا زندگی کنیم. از طرفی طبق توصیه اسلام هدف هر دوی ما خوب شوهر داری کردن باشه . دیروز تو حرم با خواهرم صحبت می کردم بهش می گفتم تنها مشکل الان ماماینا هستن که خودشون رو حدا کردن. مامانم انگار پاش خیلی درد می کنه و نمی تونه از خونه بره بیرون. آمپول تو پاش  زدن و فیزیوتراپی می کنه. چقدر دلم می خواست می تونستم برم دیدنشون...
خدایا خودت دنیا و همه امورمون رو ختم به به خیر کن
 
 
  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۸/۰۶/۰۵
  • ۱۵۲ نمایش
  • همسر اول

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی