اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

" رضایش " زندگی فقط برای رضای او

اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

" رضایش " زندگی فقط برای رضای او

اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

روز نوشت یک زن از یک تصمیم!
همسر اول هستم‌.سال ۸۲ ازدواج کردم در سن ۲۲ سالگی.لیسانسه هستم و طلبه و خانه دار.۳ فرزند گل دارم.
زندگی رو از زیر صفر شروع کردیم. دست در دست هم گذاشتیم و توکل به خدا کردیم.در مسائل کاری به حمدالله کمک همسر بودم.
کل مهریه ام را همان اویل عقد بخشیدم.
چیزی به نامم نیست.
یک منزل مسکونی و ماشین داریم و به لطف قناعت اوضاع مالی مان روبراه است.
دو سالی در مورد تعدد زوجات تحقیق کردم و اوضاع جوانهای اطرافم رو بررسی کردم.
به همسر پیشنهاد تعدد دادم و اعلام رضایت کردم.
همسر هم بررسی کردند و بعد تصمیم به تعدد گرفتند...

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

عقد موقت

۲۴
خرداد

وای که چه حسی دارم

خیلی خیلی خوشحالم

خیلی خوشحالم



همسرم می خواستن محرم کنن . کمی مردد بودند .

گفتم وقتی محرم کنید هر کلمه که با صحبت کنید ثوابه. حدیثش رو نشونش  دادم. در حالی که وقتی محرم نباشید خدا نکرده گناهی براتون نوشته بشه. از طرفی راحتتر می تونید صحبت بکنید و ...

ساعت ۸ دقیقه بامداد جمعه ۲۴ خرداد ۱۳۹۸ محرم کردند .

تا تاریخ ۳۱ تیر ساعت ۱۲ شب.

عقد موقت مشروط 

به مهر ۱۴ صلوات و ۱۴ شاخه گل رز و ۱۴ هزار تومان وجه نقد که داخل صریح مطهر حضر حضرت معصومه انداخته بشه


به صورت تلفنی و از راه دور

همسرم خودش وکیل شد و خوند

خیلی خوشحال شدم. گریه ام گرفت. احساس خوبی داشتم. احساسی پاک . انگار تمام خیر ها نصیبم شده بود.  شعف فراوان....

همه مون دو رکعت نماز خوندیم

خدا رو شکر کردیم

خدا ان شاءالله عاقبت امورمون رو خیر قرار بده و مشکلات رو از سر راهمون بر داره و بهترین ها رو روزیمون کنه.

به عروس خانم هم پیام زیر رو دادم



خیلی برات دعا کردم

ان شاءالله همیشه الفت و مودت و مهربانی بینتون برقرار باشه

و از لحظه لحظه زندگی تون خدا راضی باشه

و فرزندانی صحیح و سالم و صالح به دنیا بیارید و یار خاص امام زمان عج بشن

الهی بهترین ها نصیبت بشه و همیشه خوش باشید

و عاقبت همه مون ختم به خیر باشه و خداوند ازمون راضی باشه و مخلص باشیم و مومن بمیریم و مرگمون شهادت در رکاب اقا امام زمان عج باشه

شما هم تو رو خدا برای ما دعا کن

دعات مستجابه به فضل پروردگار.

اول از همه برای ظهور هرچه نزدیکتر حضرت حجت دعا کن و برای اینکه جزو ۳۱۳ نفر یار خاص امام زمان عج باشیم.

دوستت دارم ... جون

از صمیم قلبم

و برات بهترین ها رو از خدا می خوام

ان شاء الله به هر چی می خوای برسی

راستی فردا می خوام به امید خدا با والدینم صحبت کنم

دعا کن خیر باشه و بپذیرند و اذیت نشن و مشکلی پیش نیاد.

ممنونم


خدایا دوستت دارم و ازت ممنونم

خدا کاری کن هرگز احساس بدی نداشته باشم و هرگز حسادت نکنم و همیشه آنگونه رفتار کنم که تو می پسندی.

  • همسر اول
یا علی گفتیم و عشق آغاز  شد

امشب گفت یچیزی بگم ؟ دارم حس می کنم دوسش دارم.
خندیدم.
ولی تو دلم فرو ریخت!
اومدم یه سمت دیگه نشستم.
می خواستند چت کنن...
اومدم یه سمت دیگه نشستم.
به خودم گفتم چرا ناراحت شدی؟مگه قرار بود غیر این  باشه؟  بایدم دوسش داشته باشه.
آروم شدم.
رفتم پایین.
یه خورده با دوستم حرف زدم.
همین امروز بهش ماجرا رو گفتم.
خیلی تعجب کرد!
گفت خیلی صبر می خواد...
با بچه ها پایین  بودم. 
اومدم  بالا ،بعد از دو سه ساعت  هنوز دارن چت می کنن. حس بدی نداشتم.
شوهرم گفت دیگه ماجرا وارد فاز جدید شد☺
گفتم دوسش داشتن و ...؟
گفت آر😀
بهش گفتم دوسم داری


(مثل سری قبل دلم نریخت
اما گفتم دیگه تموم شد.)

گفته بهم اطمینان بده پیشم می مونی همیشه و رهام نمی کنی

.
.
.
از من دست یاعلی و قول خواست. می خوایت جوابش رو بده.
گفت اکه الان بهش تائید بدم دیگه تمومه ها،  دلش نشکنه ها...
گفتم باشه.
گفت . درست قشنگ. 


گفتم دیشب بهت گفتم مرد باید کاری نکنه زن حساسیتش برانگیخته بشه بد برخورد کردی . گفتی به من چه . من حوصله ندارم دم به دقیقه سر کنی تو جونم بگی از این ناراحت شدم از اون ناراحت شدم...
منم اون موقع با خودم گفتم "اگر به خاطر خدا کار می کنی بدون هیچ کسی کمکت نیست برای کاهش رذیله های اخلاقی و حساسیتها ، فقط خودت می تونی به خودت کمک کنی و خدا . پس  خدایا کمکم کن و منو برای خودت پاک کن"

و اونوقت گفتم که حتی اگر زندگی ام ،آبروم ،تلاش چندین ساله ام، آینده ام، از بین بره برام مهم نیست! من با خدا معامله  کردم!
پس بدون من هستم!
گفت متاسفم! می دونم اشتباه کردم! اما می خوام تو هم مثل دیشب که صبر کردی و الان بهم گفتی تا کاملا منم بپذیرم  ، مثل همه روزهای گذشته، بازهم همینجوری باشی و اگر اشتباه کردم و ... با صبرت کمکم کنی.

دست یا علی بهش دادم و گفتم باشه☺
من پشتتم😚
با خدا معامله کردم😀
اما شما هم کمکم کنید تا من بتونم با احساسات بدم مبارزه کنم و سربلند بیرون بیام.😊
چند سال اول سختترین دورانه.😐
گفت باشه.
منم گفتم یاعلی.😍😍
الهی خوشبخت بشن.😍😍😍

فردا می خوام با والدینم حرف  بزنم.😟😟
دعا کنید همه چیز به خیر بگذره. خیلی نگرانم😐
 

  • همسر اول


وقتی قراره همسر اول باشیم
باید بپذیریم که دیگه فقط به خاطر خدا زندگی کنم.
دیگه نباید به چیز های دنیایی فکر کنم.
مثل مردهایی که می رن جنگ!
اونها هم زندگی و علایق شون ، زن و فرزند و والدیشنون ،  همه و همه رو فدای رضای  خدا می کنن!
دیگه براشون فقط خدا مهمه.
هر کارشون رو در پیشگاه خدا می بینن و از این فداکاری لذت می برن!

البته همه ماها باید همیشه اینطوری باشیم چه زن و چه مرد .
اما معمولا تو بحث زندگی خیلی ها این مورد رو فراموش می کنن...
به خاطر علاقه به هم ، به خاطر جلب محبت هم ، به خاطر عشق و بچه و... زندگی می کنن نه به خاطر خدا.

بعد زمانی که متوجه می شن همسرشون قصد زن گرفتن داره خودشون رو می بازن.. .
چون می بینن تمام این زندگی و کارهایی که کرده بودند بی نتیجه بوده انگار. 
بله !
بی نتیجه بوده!!
چون به خاطر بنده خدا کار کرده بودن نه خدا.


اما وقتی به خاطر خدا باشه ، وقتی قرار می شه که مرد به هر دلیل تعدد زوجات داشته باشه، اونها می دونن چیزی از دست ندادن.
از طرفی می  دونن الان هم اگر به خاطر رضای  خدا و کمک به یه بنده رنج کشیده دیگه، از خودگذشتگی و فدا کاری و کار کنن ، اجر فراوان  می برند.


یک عزیزی می گفت نقطه پرش معنوی آقایون تو کنترل چشم و شهوته و نقطه پرش معنوی خانمها تو پذیرش هوو.



پس این تهدید رو می شه به یه فرصت خوب جهت رشد و قرب تبدیل کرد.



اما خیلی اوقات همسر اول  تعدد رو می پذیره اما بعد مواردی پیش میاد که اونو حساس می کنه. 
البته این حسها برای همسر دوم هم ممکنه بوجود بیاد.

جهت حفظ آرامش و نزدیک شدن به خدا ، و خدایی عمل کردن بهتره نکات زیر رو در نظر بگیریم:

اونچه قلب مرد رو تسخیر می کنه ظاهر زن نیست ظاهر از بین می ره و عادی می شه. این اخلاق و رفتاره که هرگز کهنه نمی شه.

اگر برای همسرت یک زن مهربون و فداکار باشی جات توی قلب شوهرته.

شوهر مثل بچه می مونه
شاید یه اسباب بازی جدید براش تازگی داشته باشه
کمی باهاش بازی کنه و اسباب بازی پر امکان و خاطره قدیمیش رو فراموش کنه و کمتر بره سراغش.

اما بعد از مدتی که اسباب بازی جدیدش رو کشف کرد دوباره سراغ قدیمیه هم می ره.

شوهر هم همینه شاید یه مدت جذب ظاهر و تازگی بشه...
اما بعداز مدتی دوباره به قلبش بر می گرده...
حالا اینجا هر کدوم از اسباب بازی ها جایگاه و کاربرد خودشون رو نشون می دن.

اگر پذیرفتیم بچه اسباب بازی دیگه ای هم داشته باشه به معنی از دست دادنش اون نیست.
هر اسباب بازی جایگاه و کاربرد خودش رو داره...
یه ماشین با تفنگ و عروسک قابل مقایسه نیست !
هر کدوم خوبی خودشون رو دارن.
اما هر کدوم قلب مرد رو بیشتر تسخیر کنه ، با اعمال و رفتار و نوع برخورد و احترامش ،بیشتر محبوب خواهد بود و محبوبیتش دائمیه.
از سمتی
اگر هر کار رو به خاطر خدا بکنیم
حتی اگر همسر هرگز قدر ما رو ندونه 
می دونیم دنیای زودگذر تموم می شه و تو دنیای باقی اجرمون رو می گیریم.


باید هواسمون باشه ما باید همیشه هر کاری رو به خاطر خدا بکنیم.


از طرفی 
خدا گفته بهترین شفیع زن تو اون دنیا شوهرشه
 و جهاد زن خوب شوهر داری کردنه 
پس به خاطر خدا  سعی در جلب رضایت همسر باید داشته باشیم.

بنابراینه اگر قبلا به خاطر بچه و مشغولیات زندگی به خودمون نمی رسیدیم (که کار اشتباهی بوده) الان دیگه با توجه به فرصتی که برامون هم ایجاد می شه باید سعی کنیم به خودمون برسیم و محبوب تر از پیش برای همسرمون باشیم. اینجوری محبت همسر هم به ما بیشتر می شه و این می تونه از مزایای تعدد باشه.

بهتره باور داشته باشیم حس حسودی بین دو همیار یا همتا نباید وجود داشته. مثل دو خواهر. 
نباید رو رفتار همیار و رابطه اش با همسر تمرکز کنید. اینجوری فقط خودتونو اذیت کردید و خودتونو از رشد بازداشتید و آرام آرام حس رذیله حسادت رو تو خودتون بوجود میارید در حالی که اولین کسی که حسادت کرد شیطان بود.

باید تمرکزمون روی نقاط قوت و ضعفخودمنون باشه و در جهت تقویت نقاط مثبت و از بین بردن نقاط منفی تلاش کنیم.

وقتی به خاطر خدا در جهت رفع نواقص خودمون تلاش کنیم ،
 به خاطر اینکه خداوند حسادت رو دوست نداره سعی کنیم حس حسادت رو تو خودمون از بین ببریم ، 
از اونجایی که اگر روابط بین خود و خدا رو اصلاح کنیم خداوند روابط بین ما و بنده ها رو اصلاح می کنه
از اونجایی که خداوند فرموده  " مَن کانَ یُریدُ العِزَّةَ فَلِلَّهِ العِزَّةُ جَمیعًا "
پس اگر به خاطر خدا در راه خودسازی مون تلاش کنیم ، خدا هم ما رو پیش بنده هاش عزیز می کنه.


مرتب غر نزنید .اکر غر بزنید ناخواسته همسرتون رو اذیت کردید و از خودتون اون رو دور کردید.
 همسرتون وقتی مرتب پیش شما اذیت بشه و تنش داشته باشه و به آرامش  نرسه به طرف مقابل بیشتر راغب می شه.
به خودتون مرتب بگید من عاشق شوهرم هستم . اونقدر عاشقم که دلم می خواد اون با زن دیگه ای هم باشه و لذت زندگی رو ببره.
 رو موضوعی حساس شدید این حس رو  سعی کنید با توکل و توسل از بین ببرید. نذارید قلقلکهایی که شیطان می ده تو ما اثر و فرصت بروز پیدا کنه.
خدایا کمکمون کن بنده هایی خوب برات باشیم . بنده هایی که دوسشون داری!
  • همسر اول

تصمیم یک زن

۲۲
خرداد

داستان تک فرزند رو خوندید؟ نظرتون چیه؟

اگر نخوندید لطفا اول اون رو بخونید و بعد این داستان رو.
http://rezayash.blog.ir/1398/03/21/%D8%AA%DA%A9-%D9%81%D8%B1%D8%B2%D9%86%D8%AF
ببینید نظرتون در مورد حرفها و قضاوتها و ... چیست بعد این داستان رو بخونید

یکی بود یکی نبود
غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود
روزی بود و روزگاری
در شهری بزرگ خانواده ها در کنار همدیگر زندگی می کردند
سالیان سال بود  که طبق رسم و رسوم ، هر مردی یک زن داشت.
همه از  این زندگی راضی بودند انگار . کسی به چیز دیگاه ای فکر نمی کرد. همه جا همینجور بود. حتی اجدادشون هم همینجور زندگی می کردند. محله ها تلویزیون .... همه و همه
حتی فکر نوع دیگه ای از زندگی تو مخیله شون نمی گنجید.

خیلی خیلی کم، مواردی بود که مردی چند تا زن داشت و اونها خیلی اوضاع بدی داشتن...
تا اینکه یه روز یه زن به فکر فرو رفت!
دید عجیبه! چرا جمعیت شهرشون و تعداد خانواده ها کم شده!
چرا تعداد دختران مجرد سن بالا زیاد شده ؟!
چرا فساد تو جامعه زیاد شده؟
چرا دختران و دوستانش همه ناراحتن و مجرد موندن؟

تصمیم گرفت بر خلاف جریان آب شنا کنه.
شروع کرد به مطالعه و تحقیق
دید در سالیان دور برخی مردها چند زن داشتند!
اونها هیچ مشکلی نداشتن و همه با هم خوب بودند!
اما کسی اینو نمی پذیرفت. می گفتن این محاله. یا این مال فرهنگ اون زمانه و به فرهنگ ما نمی خوره. ماها غیرت داریم. نمی تونیم ببینیم شوهرمون یه زن دیگه داشته باشه ...
باز هم تحقیق کرد.
دید اگر حداقل برخی مردها چند زن بگیرند مشکل جامعه و دختران مجرد سن بالا حل می شه!
عجب!

تصمیم گرفت این موضوع رو به همسرش بگه و از او بخواد که اونها هم وارد زندگی تعددی بشوند!

همسرش هم به فکر فرو رفت . تحقیق و بررسی کرد. دید کار خیلی خوبیه!
اما یه اتفاقی افتاد؛

وقتی فامیل و دوستان فهمیدند ؛
به این مرد گفتن چطور دلت میاد همچین کاری بکنی؟
چطور می تونی روی زنت هوو بیاری؟
چقدر بی رحمی؟
چطور دلت میاد؟
چطور می تونی به خاطر هوس خودت زنت رو بدبخت کنی؟
اصلا به اون بنده خدا فکر کردی؟
اون که یه عمر با دار و ندار و سختی و مشکلات زندگی ات ساخته و کمک کرده زندگی رو ساختید و به اینجا رسوندید؟!!!
اینه جواب محبتاش؟
.....




به زن گفتند:
چطور اجازه می دی باهات همچین کاری بکنه؟
باید جلوش بایستی!
بس که بی عرضه  ای!
اگر بلد بودی یه زن خوب و مهربون باشی و درست زندگی کنی هیچ وقت این بلا سرت نمی اومد!
من اگه جای تو بودم یه بلایی سرش می آوردم که...

این همه مردایی که زن گرفتن ندیدی چه بد بخت شدن؟ هم خودشون و هم خانوادشون !

حداقل بگو یه خونه جدا براش بگیره تو نبینیش!
اگر ببینی که اونو بغل می کنه می بوسه دیونه می شی! به این فکر کردی؟
واقعا می تونی وجودش رو تحمل کنی؟!
چطور می تونی محبت شوهرت رو با یکی دیگه شریک بشی؟
برات متاسفم!!
هیچ کسی نمی تونه چنین دیوانگی بکنه وخودش رو بدبخت کنه !
هرکی این کار رو کرده پشیمون شده. دیوانه ای!
فکر اینو کردی اگر چنین کاری بکنی همه ماها، همه ، باهات قطع رابطه می کنیم؟ 
برات مهم نیست؟
هیچ کس دیگه برات ارزش قائل نمی شه!
دیوانه آدم که خودش با دست خودش ، خودش رو بدبخت نمی کنه ، نهایت باید شوهرت خودشون زن بگیره و تو بپذیری و یجوری باهاش کنار بیای. نه اینکه خودت بهش بگی بره زن بگیره !!

به این فکر کردی اگر شوهرت زن بگیره و بعد مشکلاتش رو ببینه ممکنه بهت بگه تو اینجوری کردی! تو گفتی زن بگیرم !!
می دونی اینجوری شوهرت محبتش بهت نصف می شه؟! تازه در بهترین شرایط!
تو این دوره زمونه فکر خرجش رو کردی؟ همه تو یکیش موندن! از خرج تو باید بزنه به اون برسه !

چرا بجای این کارا واسطه گری نمی کنی تا دختر پسرای جوون باهم ازدواج کنن ؟! چرا کمک خرجشون نمی شی تا ازدواج کنن ؟

زن گفت : من این کار رو می کنم . واسطه گری هم می کنم. کمک هم می کنم. ولی این تاثیری تو میزان دختران مجرد سن بالا  نداره. پسرایی که به سن اونها بخوره می شه گفت نیست ! 
در ضمن من تحقیق کردم دیدم اینجوری نبوده !
اتفاقا می شه خیلی خوب و خوش کنار هم زندگی کنن! می شه همدیگرو دوست داشته باشن.

گفتند : دیوونه فکر کردی!!!
اینو الان می گی!!
وقتی ببینی یه زن دیگه وجود داره که شوهرت بهش می رسه و دوسش داره دیوونه می شی!
این حرف ها که مثل خواهر  باهم زندگی می کنید الکیه! 
فکرش رو بکن مثلا ۲ سال اول حداقل همه توجه شوهرت  به اونه. 
اصلا شوهرت رو نمی بینی!
خیلی اشتباه  می کنی!


اما زن و شوهر ،با هم خیلی صحبت کردند.
 دیدن داشتن زن دوم حتی خیلی هم خوبه
زنها می تونن با هم مثل دو تا دوست و خواهر باشن
با هم صحبت و درد دل کنن
گردش برن و خرید کنن
کارهای خانه رو با هم انجام بدن
اینجوری به یک نفر دیگه هم کمک کردن 
اون هم صاحب خانواده و فرزند و زندگی می شه
ان شاءالله از گناه حفظ می شه و نیازهاش براورده می شه
خدا هم خوشحال می شه
 ....




وقتی زن اینو به دوستانش می گفت
می گفتن دیوونه خودتو بدبخت نکن!
مگه می شه آدم حسودی نکنه ؟! آدم ناخودآگاه  حسودی می کنه!
حسودی تو ذات  ماست!
اگر چند تا زن چیز خوبی بود خدا تو ذات ما حسادت نمی ذاشت و بعد بگه با این حس مبارزه کنید! پس کلا چند تا زن گرفتن اشتباهه.
فلان دوستمون رو دیدی ؟ شوهرش یواشکی یه زن دیگه گرفت ! وقتی فهمید خیلی اعصابش خرد شد ، شب تا صبح کارش گریه بود!
اخر سر هم ول کرد خونشون رو رفت .نتونست تحمل کنه!
یا یکی دیگه من می شناسم خود زنه گفت یه زن دیگه بگیره شوهرش . اما وقتی زن گرفتن نتونست تحل کنه. گفت طلاقش بده . من نمی تونم تحمل کنم!
تازه اصلا فکر تو یه خونه زندگی کردن رو نکن!
اصلا نمی تونی تحمل کنی و ببینی شوهرت بهش محبت می کنه. بگو حداقل اگر مجبور شدی یه جای  جدا برای اون بگیره که گاهی شوهرت پیش  اون باشه و گاهی پیش تو . اینجوری لااقل کمتر حرص می خوری!
زن گفت اینجوری که بدتره!
اینجوری مدت زمانی که شوهرم  پیش منه نصف می شه !
اما اگر تو یه خونه باشیم هم من ، هم اون ، همیشه شوهرمون کنارمونه .  تازه با خود اون زن هم می تونم دوست باشم!
گفتند: هههه آره ! دوست می شید ! محاله! ناراحت نمی شی ببینی دوسش داره؟ ببینی بغلش می کنه؟ ببینی بهش می رسه؟
زن گفت خوب مگه می خواد از محبت من کم کنه یا از رسیدگی به من؟ هم منو دوس داره هم اونو . هم به من می رسه هم به اون . هم برای من لباس می خره هم اون. بر حسب نیازهامون!
گفتند مطمئن باش چند سال اول حداقل اینجوری نیست. اون جدیده . تازگی داره . شوهرت همش به اون توجه می کنه!
زن گفت خوب چند سال اول اون زن نیاز به توجه بیشتر داره. خود منم تو اون زمان نقطه عطف توجه شوهرم بودم. تازه من تو این همه سال مورد توجه شوهرم بودم اما اون زن طفلکی که از لحظه اومدنش یکی مثل من پیششه!
گفتن مگه می شه مردی بتونه دو تا زن رو دوست داشته باشه همزمان! نمی شه. تو قلب آدم جای یک عشق و علاقه است !!!
گفتن خرجش چی؟ دیگه نمی تونه مثل قدیم برات خرج  کنه!
گفتم خوب اولا روزی هر کس رو خدا می ده. تو قران اومده. اون زن هم روزیش رو با خودش میاره. اما به فرض هم همینجور بشه . بجاش خواهر دارم. بجاش مشکل جامعه  کمی حل می شه.بجاش مشکل ینفر دیگه خل می شه . شوهرم یه زن دیگه هم داره.اگر عده ای اینکار رو بکنن دیگه مشکل جامعه حله.
می گن وقتی افزایش تعداد دختران مجرد نسبت به پسران و نیاز به افزایش جمعیت باشه واجب کفایی هست تعدد زوجات .
الان حداقل یک میلیون دختر مجرد دهه ۶۰ داریم که اگر پسرها و دخترها باهم ازدواج کنن مجرد و بی شوهر می مونن
گفتن خوب چرا تو؟ بزار بقیه این کار رو کنن!
زن گفت خوب چون من به این دید رسیدم!
گفتن آخرش خودتو بد بخت می کنی! 

زن قصه ما داشته ها و تحقیقاتش رو جمع بندی کرد:

در کل چند همسری  بویژه الان که تعداد دختران مجرد بیشتر از پسرانه و  جمعیت شهرمون رشدش منفیه کار خیلی مفیدیه
اما معدود خانواده های تعددی چند دسته اند:
۱. مرد هایی که یواشکی و بدور از چشم زنشون زن گرفتند و بعد زن اول یدفعه فهمیده! خیلی صدمه دیده ! همش می گفته : "همه حرفهای شوهرم الکی بود ، دوست دارم ها الکی بود."

۲. حالتی که مرد تصمیم گرفته زن بگیره و بعد زن خودش رو قانع کرده و زن هم بالاخره قبول کرده. 
 
۳. حالتی که زن متوجه شده بهتر هست با ازدواج مجدد همسر یه نفر دیگه به جمع خانواده شون اضافه  بشه و به شوهرش گفت  و او هم خیلی خوشحال شده و تصمیم گرفته یه زن دیگه بگیره

تو همه اینها ، شکست زندگی و جدا شدن زن اول یا دوم یا با سختی زندگی کردن در جای جدا وجود داره.
معمولا در حالت اول آسیبها بیشترن.معمولا زن ها در این حالت حس بدی بهم دارن و حسادت بیشتره.
گاهی هم پیش میاد که با خوبی زندگی  کنن . گاهی در دو جا و گاهی در یک جا . این حالت در دو مورد دوم بیشتره. 
در حالت دوم و سوم بیشتر رخ می ده. در این حالت معمولا زن ها با هم مشکلی ندارند و اگر حساسیتهایی باشه به خاطررفتارنامناسب شوهره.
در حالت سوم گاهی کمک شوهر به رفع حساسیتها کمتره چون می گه خودت خواستی باید بررسی می کردی اما از طرفی تونایی مقابله با مشکلات و پذیرش زن دیگه و خوبتر بودن با هم تو این حالت بیشتره
در کل اگر به خاطر رضای خدا کار کردند و هماهنگی و همراهی بین زن و شوهر وجود داشته خیلی موفق بودن در این زمینه .
در ‌همه اینها مواردی هم بوده که زن دوم اومده و تمام توجه شوهر رو به خودش معطوف کرده و مرد زن اول رو رها کرده!


علی رقم همه اینها
اون می دونست کلیت این راه درسته
اما کمی ترس داشت
توکل کرده بود به خدا
اما می گفت اگر زن بعدی زن خوبی نباشه
اذیتم کنه چی؟
این یه تغییر برای یه عمره
خدایا دارم درست رفتار می کنم؟
خدا یا اگه اذیتم کنه که من نمی تونم بهش بگم از خونه برو چون گناه داره. دیگه اینجا خونه اونم می شه.
خودمم که هرگز نمی رم چون می دونم اینکار اشتباهه.
پس  چی  می شه؟ !!!
خدایا یکاری کن که اون زن هم آدم  خوبی باشه! 

اون تو‌کل به خدا کرد
تمام تلاشش رو کرد که حس حسادتی نداشته باشه
از خدا کمک خواست
و خداوند کمکش کرد
قلبش انگار پاک شده بود
پاک از حسادت و مملو از محبت
خوشحال بود یکی دیگه می خواد به جمعشون اضافه بشه و داره کاری می کنه که خدا دوست داره
میدونست خدا کمکش می کنه
هدف اصلیش رضایت  خدا بود
چون پیامبر که محبوب خدا هست فرمودن که بدترین زندگان مجرد ها و بدترین جهنمی ها مجرد ها هستن. 
تصمیمشون رو گرفتن
یکی قرار بود به جمعشون اضافه بشه. ...

با خودش می گفت : " خدایا می دونم این کاری که من می کنم هیچه. می دونم اصلا همین الان تو بسیاری از نقاط جهان ، مردها چند زن دارند و این طبیعیه. می دونم مردها اصلا به اجازه زن اول فکر نمی کنن چون زن اول از همون ابتدا خودش می دونه که قراره زن جدید هم وارد این زندگی بشه و اگر قرار باشه زن دیگه ای بیاد این یه موهبته و اون  خوشحال و راضی هست از این وضع ، می دونم اصلا کار من چیزی نیست ، اما ای کسی که کارهای کوچیک رو هم قبول می کنی این کم رو از من بپذیر "
  • همسر اول

تک فرزند!

۲۱
خرداد


یکی بود یکی نبود
غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود
روزی بود و روزگاری
در شهری بزرگ خانواده ها با هم دیگه زندگی می کردند
سالیان سال بود  که طبق رسم و رسوم ، هر خانواده یک بچه داشت.
بچه ها بزرگ می شدن و ازدواج می کردند و باز همین روش ادامه داشت. 
همه از  این زندگی راضی بودند انگار . کسی به چیز دیگاه ای فکر نمی کرد. همه جا همینجور بود. حتی اجدادشون هم همینجور زندگی می کردند. محله ها تلویزیون .... همه و همه
حتی فکر نوع دیگه ای از زندگی تو مخیله شون نمی گنجید.

خیلی خیلی کم مواردی بود که چند تا بچه داشتن و اونها خیلی اوضاع بدی داشتن...
تا اینکه یه روز یه بچه به فکر فرو رفت!
دید عجیبه! چرا جمعیت شهرشون و تعداد خانواده ها کم شده!
چرا تو خانواده ها شادی نیست؟!
همه دنبال کار و کار
دیگه صدای خنده بچه ها و بازی اونها نمی یاد.
تصمیم گرفت بر خلاف جریان آب شنا کنه.
شروع کرد به مطالعه و تحقیق
دید در سالیان دور خانواده ها چندین فرزند داشتند!
اونها هیچ مشکلی نداشتن و همه با هم خوب بودند!
اما کسی اینو نمی پذیرفت. می گفتن این محاله. یا این مال فرهنگ اون زمانه و به فرهنگ ما نمی خوره. ماها غیرت داریم. نمی تونیم ببینیم والدینمون یه بچه دیگه داشته باشن..
باز هم تحقیق کرد.
دید اگر حداقل برخی خانواده ها چند بچه بیارند مشکل جامعه و خودشون حل می شه!
دید یه زمانی فامیل هایی تحت عنوان خاله و عمو و دایی و عمه وجود داشته!
عجب!

تصمیم گرفت این موضوع رو به والدینش  بگه و از اونها بخواد که اونها هم بچه بیارند!

والدینش هم به فکر فرو رفتند. تحقیق و بررسی کردند. دیدند کار خیلی خوبیه!
اما یه اتفاقی افتاد؛

وقتی همسایه  ها و بچه هاشون فهمیدند ؛
به این مامان و بابا گفتن چطور دلتون میاد همچین کاری بکنید؟
چطور می تونید روی بچه تون یه بچه دیگه بیارین؟
چقدر شما بی رحمین؟
چطور دلتون میاد؟
چطور می تونید به خاطر هوس خودتون بچه تون رو بدبخت کنید؟
اصلا به اون طفل معصوم فکر کردید؟
اون که یه عمر بچه پاک و معصوم شما بوده و براتون بچگی کرده؟
اینه جواب محبتاش؟
.....




به بچه گفتند:
چطور اجازه می دی باهات همچین کاری بکنن؟
باید جلوشون بایستی!
بس که بی عرضه  ای!
اگر بلد بودی یه بچه خوب و مهربون باشی و درست بچگی ‌کنی هیچ وقت این بلا سرت نمی اومد!
من اگه جای تو بودم یه بلایی سرشون می آوردم که...

این همه خانواده ای که بچه آوردن ندیدی چه بد بخت شدن !

حداقل بگو یه خونه جدا براش بگیرن تو نبینیش!
اگر ببینی که اونو بغل می کنن می بوسن دیونه می شی! به این فکر کردی؟
واقعا می تونی وجودش رو تحمل کنی؟!
چطور می تونی محبت والدینت رو با یکی دیگه شریک بشی؟
برات متاسفم!!
هیچ کسی نمی تونه چنین دیوانگی بکنه وخودش رو بدبخت کنه !
هرکی این کار رو کرده پشیمون شده. دیوانه ای!
فکر اینو کردی اگر چنین کاری بکنی همه ماها، همه ، باهات قطع رابطه می کنیم؟ 
برات مهم نیست؟
هیچ کس دیگه برات ارزش قائل نمی شه!
دیوانه آدم که خودش با دست خودش ، خودش رو بدبخت نمی کنه ، نهایت باید والدینت خودشون بچه بیارن و تو بپذیری و یجوری باهاش کنار بیای. نه اینکه خودت بهشون بگی برات بچه بیارن!!

به این فکر کردی اگر والدینت بچه بیارن و بعد مشکلاتش رو ببینن ممکنه بهت بگن تو اینجوری کردی! تو گفتی بچه بیاریم!!
می دونی اینجوری والدینت محبتشون بهت نصف می شه؟! تازه در بهترین شرایط!
تو این دوره زمونه فکر خرجش رو کردی؟ همه تو یکیش موندن! از خرج تو باید بزنن به اون برسن!

چرا بجای این کارا به والدین های دیگه که بچه ندارن نمی گی بچه بیارن؟ چرا کمک خرجشون نمی شی تا بچه بیارن؟

بچه گفت : من این کار رو می کنم . بهشون می گم. کمک هم می کنم. ولی این تاثیری تو رشد منفی جمعیت نداره. باید همه بیشتر از یکی بچه بیارن. 
در ضمن من تحقیق کردم دیدم اینجوری نبوده !
اتفاقا می شه خیلی خوب و خوش کنار هم زندگی کنن! می شه همدیگرو دوست داشته باشن.

گفتند : دیوونه فکر کردی!!!
اینو الان می گی!!
وقتی ببینی یه بچه دیگه وجود داره که والدینت بهش می رسن و دوسش دارن دیوونه می شی!
این حرف ها که خواهر و برادر خوبه  و باهم زندگی می کنید الکیه! 
فکرش رو بکن مثلا ۲ سال اول حداقل همه توجهشون به اونه. شب شیر می خواد روز پوشک می خواد...
اصلا والدینت رو نمی بینی!
خیلی اشتباه  می کنی!


اما والدین و بچه ،با هم خیلی صحبت کردند.
 دیدن داشتن خواهر برادر خیلی خوبه
بچه ها می تونن باهم بازیکنن 
گردش برن
درسهاشونو انجام بدن
وقتی بزرگ شدن فامیلی داری برای رفت اومد
درد و دل می کنن و افسردگی نمی گیرن
والدین  هم بچه های بیشتری دارن و زندگی شون گرم تر و پر هیجان تره و و و 
....


وقتی بچه اینو به دوستانش می گفت
می گفتن دیوونه خودتو بدبخت نکن!
مگه می شه آدم حسودی نکنه ؟! آدم ناخودآگاه  حسودی می کنه!
حسودی تو ذات  ماست!
اگر چند تا بچه چیز خوبی بود خدا تو ذات ما حسادت نمی ذاشت و بعد بگه با این حس مبارزه کنید! پس کلا چند تا بچه آوردن اشتباهه.
فلان دوستمون رو دیدی ؟ والدینش یواشکی یه بچه دیگه آوردند ! وقتی فهمید خیلی اعصابش خرد شد ، شب تا صبح کارش گریه بود!
اخر سر هم ول کرد خونشون رو رفت .نتونست تحمل کنه!
یا یکی دیگه من می شناسم خود بچهه گفت یه بچه دیگه بیارن مامانش اینا . اما وقتی بچه آوردن  نتونست تحمل کنه. گفت ببریدش بزاریدش پرورشگاه.من نمی تونم تحمل کنم!
تازه اصلا فکر تو یه خونه زندگی کردن رو نکن!
اصلا نمی تونی تحمل کنی و ببینی والدینت بهش محبت می کنن. بگو حداقل اگر مجبور شدی یه جای  جدا برای اون بگیرن که گاهی والدینت پیش  اون باشن و گاهی پیش تو . اینجوری لااقل کمتر حرص می خوری!
بچه گفت اینجوری که بدتره!
اینجوری مدت زمانی که والدینم پیش منن نصف می شه !
اما اگر تو یه خونه باشیم هم من ، هم اون ، همیشه والدینمون کنارمونن. تازه با خود اون بچه هم می تونم بازی کنم و دوست باشیم!
گفتند: هههه آره ! دوست می شید ! محاله! ناراحت نمی شی ببینی دوسش دارند؟ ببینی بغلش می کنن؟ ببینی بهش می رسن؟
بچه گفت خوب مگه می خوان از محبت من کم کنن یا از رسیدگی به من؟ هم منو دوس دارن هم اونو . هم به من می رسن هم به اون . هم برای من لباس می خرن هم اون. بر حسب نیازهامون!
گفتند مطمئن باش چند سال اول حداقل اینجوری نیست. اون جدیده . تازگی داره . والدینت همش به اون توجه می کنن!
بچه گفت خوب چند سال اول اون بچه نیاز به توجه بیشتر داره. خود منم تو اون زمان نقطه عطف توجه والدینم بودم. تازه من تو این همه سال مورد توجه والدینم بودم اما اون بچه طفلکی که از لحظه اومدنش یکی مثل من پیششه!
گفتن مگه می شه والدینی بتونن دو تا بچه رو دوست داشته باشن همزمان! نمی شه. تو قلب آدم جای یک عشق و علاقه است !!!
گفتن خرجش چی؟ دیگه نمی تونن مثل قدیم برات خرج  کنن!
بچه گفت خوب اولا روزی هر کس رو خدا می ده. تو قران اومده. اون بچه هم روزیش رو با خودش میاره. اما به فرض هم همینجور بشه . بجاش خواهر برادر دارم. بجاش مشکل جامعه  کمی حل می شه. بجاش والدینم یه بچه دیگه هم دارن.اگر همه اینکار رو بکنن دیگه مشکل جامعه حله.
می گن وقتی نیاز به افزایش جمعیت باشه واجب کفایی هست بچه آوردن .
گفتن خوب چرا تو؟ بزار بقیه این کار رو کنن!
بچه گفت خوب چون من به این دید رسیدم!
گفتن آخرش خودتو بد بخت می کنی! 

بچه قصه ما داشته ها و تحقیقاتش رو جمع بندی کرد:

در کل تک فرزندی کار درستی نیست بویژه الان که جمعیت شهرمون رشدش منفیه و بچه ها هیچ فامیلی ندارن و تنهان
اما معدود خانواده هایی که بچه آوردن چند دسته اند:
۱. خانواده هایی که یواشکی و بدور از چشم بچه شون بچه آوردن و بعد بچه یدفعه فهمیده! خیلی صدمه دیده ! همش می گفتن : "همه حرفهای والدینم الکی بود ، دوست دارم ها الکی بود."

۲. حالتی که والدین تصمیم گرفتن بچه بیارن و بعد بچه خودشون رو قانع کردن و بچه هم به سختی قبول کرد. 
 
۳. حالتی که بچه متوجه شده باید یه نفر دیگه به جمع خانواده شون اضافه  بشه و به والدینش گفت  و اونها هم خیلی خوشحال شدن و تصمیم گرفتن یه بچه بیارن. 

تو همه اینها ، شکست زندگی و جدا شدن بچه اول یا دوم یا با سختی زندگی کردن در جای جدا وجود داره.
معمولا در حالت اول آسیبها بیشترن.معمولا بچه ها در این حالت حس بدی بهم دارن و حسادت بیشتره.
گاهی هم پیش میاد که با خوبی زندگی  کنن . گاهی در دو جا و گاهی در یک جا . این حالت در دو مورد دوم بیشتره. 
در حالت دوم و سوم بیشتر رخ می ده. در این حالت معمولا بچه ها با هم مشکلی ندارند و اگر حساسیتهایی باشه به خاطر رفتار نامناسب والدینه.
در حالت سوم گاهی کمک والدین به رفع حساسیتها کمتره چون می گن خودت خواستی باید بررسی می کردی اما از طرفی تونایی مقابله با مشکلات و پذیرش بچه دیگه و خوبتر بودن با هم تو این حالت بیشتره.

علی رقم همه اینها
اون می دونست کلیت این راه درسته
اما کمی ترس داشت
توکل کرده بود به خدا
اما می گفت اگر بچه بعدی بچه خوبی نباشه
اذیتم کنه چی؟
این یه تغییر برای یه عمره
خدایا دارم درست رفتار می کنم؟
خدا یا اگه اذیتم کنه که من نمی تونم بهش بگم از خونه برو چون گناه داره. دیگه اینجا خونه اونم می شه.
خودمم که هرگز نمی رم چون می دونم اینکار اشتباهه.
پس  چی  می شه؟ !!!
خدایا یکاری کن که اون بچه هم آدم  خوبی باشه! 

اون تو‌کل به خدا کرد
تمام تلاشش رو کرد که حس حسادتی نداشته باشه
از خدا کمک خواست
و خداوند کمکش کرد
قلبش انگار پاک شده بود
پاک از حسادت و مملو از محبت
خوشحال بود یکی دیگه می خواد به جمعشون اضافه بشه و داره کاری می کنه که خدا دوست داره
میدونست خدا کمکش می کنه
هدف اصلیش رضایت  خدا بود
چون پیامبر که محبوب خدا هست فرمودن که من به زیادی امتم افتخار میکنم
تصمیمشون رو گرفتن
یکی قرار بود به جمعشون اضافه بشه. ...

با خودش می گفت : " خدایا می دونم این کاری که من می کنم هیچه. می دونم اصلا همین الان تو بسیاری از نقاط جهان ، خانواده ها چند فرزند دارند و این طبیعیه. می دونم والدین اصلا به اجازه بچه اول فکر نمی کنن چون بچه اول از همون ابتدا خودش می دونه که قراره بچه جدید هم وارد این زندگی بشه و اگر قرار باشه بچه دیگه ای بیاد این یه موهبته و اون  خوشحال و راضی هست از این وضع ، می دونم اصلا کار من چیزی نیست ، اما ای کسی که کارهای کوچیک رو هم قبول می کنی این کم رو از من بپذیر "
  • همسر اول

اولین مکالمه

۱۹
خرداد

امروز همسر برای اولین بار با" مورد مورد نظر" (نمی دونم فعلا چی صداش کنم!☺) تلفنی صحبت کردند.

حدود دو ساعت حداقل صحبت کردند و من نه تنها احساس بدی نداشتم، احساس خوبی هم داشتم.😁
خدا ان شاء الله این حسم رو ماندگار  کنه
  • همسر اول

انتخاب همسر

۱۹
خرداد

یکی از مسائل مهم تو هر ازدواجی ، انتخاب مورد مناسبه.

موردی که هم کف باشه،  اخلاق و ایمان داشته باشه...

موردی که ان شاء الله زندگی باهاش موجب عاقبت به خیری بشه و قرب الی الله 

پیدا کردن مورد مناسب تو ازدواج تعددی اهمیت خیلی بیشتری پیدا می کنه

بحث هماهنگی بین همسران و بچه ها هم بوجود میاد


برای همین انتخاب خیلی مهم می شه.

مدتیه با یه خانم خوب و عزیزم صحبت داشتیم

به نظر خانم خوب و عاقل و با ایمانی میان.

من که دوسش دارم

امیدوارم آنچه خیره اتفاق بیافته و بتونیم تو این راه موفق بشیم.

فعلا باید مکالمه و ملاقات حضوری داشته باشن تا ببین همدیگر رو می پسندن یا نه.

تا خدا چی بخواد

التماس دعا

  • همسر اول

چندین وقته دارم بررسی اش می کنم.

موردهای دور و برم زیاد بودن
منو به فکر فرو می بردن
اینکه الان شرایطشون چجوریه
روحیه اشون
مشکلاتشون

دلم می گرفت 
من می تونستم جای اونها باشم!


من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم
اصول کافی ج ۲ ص ۱۶۴

چکار باید می کردم
براش راهکار ارائه می دادند راهکارهایی که بقیه زنها می گفتن. اما فقط در حد حرف بود. راهکارشون محال بود عملی بشه. محال!

خوب راهکار دیگه ای هم بود
ولی سخت بود... سخت


نیاز به ...
نیاز به ...
نیاز به خالص سازی داشت
باید پاک می شدم
خدا باید پاکم می کرد تا بتونم عملیش کنم.
انگار اتفاق افتاد ...
آرام آرام انگار آماده شدم
اما هیچ کسی نمی دونست 
حتی همسرم....
تحقیق و بررسی
تحقیق و بررسی
تحقیق و بررسی

.
.
.



دیگه آماده بودم

به همسرم گفتم

گفتم به خاطر مشکلات دخترهای سن بالا ، دخترهایی که حتی اگر همه مجردها ازدواج کنن باز حداقل یک میلیون نفر بدون شوهر می مونن،  برای اینکه تو گناه و فسادی که تو جامعه داره زیاد می شه شریک نباشیم ، برای ... برای... برای... بهتر نیست کاری کنیم؟ وظیفه ای نداریم؟ بهتر نیست تعدد کنی؟

مخالفت کرد
گفت من که از زندگی ام راضی ام
عاشق تو و بچه هام
برای چی دردسر درست کنم برای خودم
دلایلم رو گفتم
گفت بی خیال شو تورو خدا


ولی تو فکر فرو رفت

بعد هم بررسی کرد و تحقیق

دید تنها راه همینه
برای کمک به یک همنوع ، به یک مومنه 

گفت جدی می گی
گفتم آره 
گفت ناراحت نمی شی؟
گفتم نه
گفت حرف فامیل دوست آشنا رفتاراشون و ... 
گفتم اگر آدم کاری رو به خاطر خدا انجام بده دیگه این چیزا مهم نیست
سختی هاشو به جون می خره
بزار یه چیزی تو پیشگاه خدا داشته باشیم
بزار ینفر دیگه لذت خانواده و بچه رو بچشه و به گناه نیافته

.
.
.


گفتم ان شاء الله یه خانم خوب پیدا می کنیم. حتی با هم تو یه خونه زندگی می کنیم. 



بعضی  ها گفتند چطور می تونی تحمل کنی
فکرشم سخته
اینها حرف  دشمنای اسلامه
 اون خانمها تقوا پیشه کنن
به ما چه
گفتم اگر اونها به گناه بیافتن ماهم شریکیم
گفتم محبت تقسیم نمی شه. پدری که چند بچه داره محبتش تقسیم نمی شه بین بچه ها
گفتم چرا توایران اینجوریه؟ جاهای دیگه نیست ... حسادت مصداق کفره

گفتم اگر شوهرم بخواد چنین کاری کنه پشتشم
و مطمئنم چون نیتمون خیره خدا کمکمون می کنه


تصمیم رو گرفتیم

هنوز کسی نمی دونه بجز بچه ها
خدا رو شکر وقتی برای اونها توضیح  دادم پذیرفتند



آدم باید از آنچه دوست داره انفاق کنه تا به قرب برسه


خدایا رضا برضاک یا الله
از ما این قلیل رو بپذیر 
و کمکمون کن از شر شیطان در امان باشیم

.
.
.


داریم دنبال یه خانم خوب می گردیم تا باهم زندگی رو به روشی جدید شروع کنیم
الهی موجب رشد همگی مون بشه
خدایا خودت همه چیز رو درست کن.

دوستت دارم خدای من.


  • همسر اول