اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

" رضایش " زندگی فقط برای رضای او

اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

" رضایش " زندگی فقط برای رضای او

اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

روز نوشت یک زن از یک تصمیم!
همسر اول هستم‌.سال ۸۲ ازدواج کردم در سن ۲۲ سالگی.لیسانسه هستم و طلبه و خانه دار.۳ فرزند گل دارم.
زندگی رو از زیر صفر شروع کردیم. دست در دست هم گذاشتیم و توکل به خدا کردیم.در مسائل کاری به حمدالله کمک همسر بودم.
کل مهریه ام را همان اویل عقد بخشیدم.
چیزی به نامم نیست.
یک منزل مسکونی و ماشین داریم و به لطف قناعت اوضاع مالی مان روبراه است.
دو سالی در مورد تعدد زوجات تحقیق کردم و اوضاع جوانهای اطرافم رو بررسی کردم.
به همسر پیشنهاد تعدد دادم و اعلام رضایت کردم.
همسر هم بررسی کردند و بعد تصمیم به تعدد گرفتند...

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

به تازگی به دوستام در مورد تعدد گفتم.خیلی تعجب می کنن و ازم در مورد حس و سختی می پرسن.می خوام یچیزی بگم.ماجرا آسون  تر و دلنشین تر از اونچیزی هست که بشه فکر کرد.خدا دستور به چیزی که بر خلاف ذات ما باشه نمی ده.هر چی خدا گفته خیره.باید باور داشته باشیم.اون وقت حلاوتش رو حس می کنیم.باید برای رضای خدا و قرب الی الله زندگی کرد و قیام کرد.باید هر کاری رو به خاطر خدا کرد.باید از اونچه دوست داری انفاق کرد.باید اون حکمی که خدا گفته رو پذیرفت و در دل نسبت به اون خشنود بود.نباید گذاشت مال فرزند و همسر که وسیله آزمایش ماهست موجب دوری ما از خدا بشه.باید از امتحان سر بلند بیرون اومد .باید همدیگرو دوست داشته باشیم.نسبت مومنات مهربون باشیم.باید دست همو بگیریم.خدا حکمی که به ضرر ما یا بر خلاف ذات ما باشه نمی ده.این حکم هم به نفع ماست.هم دنیوی و هم اخروی.وقتی بپذیری و واردش بشی می فهمی.وقتی اصولی بررسی کنی و بپذیری  و اصولی واردش بشی و اصولی ادامه بدی می فهمی. طبق اونچه سیره ائمه بوده.طبق اونچه خدا گفته باید پیش رفت تا به لذتی بالاتر از مالک شوهر بودن رسید.

 

 

کسی که حس مالکیت داره و نمی خواد حکم خدا رو در مورد همتا بپذیره ، این حس مالکیت رو در مقابل سایرین هم داره...در مقابل مادر شوهر،خواهر شوهر

و حتی مسافر داخل ماشین؛نمی تونه ببینه کسی به همسرش چیزی بگه،نمی تونه ببینه همسرش از کسی تعریف کنه.این مالکیت بده.باید باور داشت اولا مالک همه چیز خداست.دوما هیچ چیز رو با خود به اون دنیا نمی بریم.سوما حس مالکیت با حس زنانگی در تناقض هست.زن دوست داره مملوک باشه.دوست داره.شوهرش مالک اون باشه،ازش حفظت کنه،اون رو سیراب کنه،مراقبش باشه و شوهرش پناهگاهش باشه...

هر چی خدا گفته خیره.به نفعمونه.باید فقط سمعا طاعتا بود و دستورات الهی را با گوش جان پذیرفت.حتی اگر درک نکنیم چرا.باید به خدا اطمینان کرد.من نمی فهمم چرا.خدایی که من رو خلق کرده که می دونه چرا.پس باید به خدا توکل کرد.و اطمینان کرد.و راضی بود به رضای خدا

 

 

رضا برضاک یا الله

  • همسر اول

تو این مدت وقتی بررسی می کنم،می بینم هیچ حساسیتی روی همتا به حمد الله ندارم.تمام ناراحتی های من برای وقتی هست که حس می کنم همسر بهم کم محلی  بکنه .مثل بچه ها.بچه ها با هم مشکلی ندارن و حسودی نمی کنن و ناراحتی شون برای زمانی هست که حس کنن والدین به اونها توجه نمی کنهفکر می کنم اونچه به اشتباه زنان رو نسبت به مساله همتا حساس می کنه همینه.در واقع زنان می خوان از نطر عاطفه و احساس و امنیت کاملا توسط همسر سیراب بشن و مطمئن  باشن همسر دوستشون داره.وقتی کم محلی ببینن بهم می ریزن.اما وقتی زن ببینه همسرش بهش محبت داره دیگه حساس نمی شه.یادم میاد چند وقت پیش قبل از اینکه تصمیم بگیرم برای تعدد ، بعد از تصادفمون، خواب دیدم که قطع نخاع بودم  و از گردن به پایین انگار فلج بود. دیدم هوو یی به همراه مادرش اومده بودند خونه مون داشت وسایلش رو می چید .( تو خواب انگار یکی از دوستام بود که البته تا حالا ندیدمش....).همسرم هم روبروم بود.من سعی کردم خوب بشم .انگار به خاطر مشکلم همسر هوو گرفته بود.سعی ام رو کردم  و تونستم بشینم و حالم خوب شد. به هوو نگاه کردم که چقدر خوشحال بود.دلم نیومد بهش بگم که من خوب شدم ، برو دیگه ؛ خیلی خوشحال بود...به همسرم نگاه کردم دیدم انگار از خوب شدن من خوشحال نشد و عکس العملی نشون نداد.ناراحت شدم.بعد یجایی داشتم دست می شستم و وضو می گرفتیم به همراه همسر؛ بهش گفتم که تو اصلا خوشحال نشدی و .... همسر گفت نه اینطور نیست و ....

تو تعبیر نگاه کردم.فلج بودن و هوو داشتن تو خواب خیلی خوب بود.فلج بودن مشکلات بزرگ در زندگی است و خوب شدن رفع اونها. و هوو خیر و برکت فراوان هست.

این خواب یکی از مواردی بود  که حال منو نسبت به موضوع خوب کرد یا در واقع بعد از این بود که تصمیم قطعی رو گرفتم‌.

 

همتا انگار یخورده خجالت می کشید. دیشب، هنگام نماز صبح، حس کردم خیلی خجالت می کشه ،سعی کردم عادی رفتار کنم تا خجالت نکشه.خیلی دلم می خواد دستش رو بگیرم و بشینم باهاش حرف بزنم اما انگار موقعیتش پیش نمیاد. منتظر فرصتم.دلم می خواد تنها باشیم و بشینیم با هم حرف بزنیم.امروز  وقتی کنار هم رو مبل نشسته بودیم منو بغل کرد .سفت همدیگرو فشار دادیم.بعد از دقایقی آرام تو گوشش زمزمه کردم از من خجالت نکش.گفت باشه

 

دوسش دارم...دوست دارم راحت باشه.

خوشحال می شم ببینم همدیگرو دوست دارن

امیدوارم همیشه خوشحال باشن

الانم همتا و دخترم و همسر رفتن حرم.امروز شهادت امام صادق ع هست

امیدوارم پیرو واقعی ایشون و مذهبشون باشیم

 

  • همسر اول

وای .چشمتون روز بد نبینه.وقتی عصری همتا و همسر تو اتاق بودند داشتم تحقیق و ... می کردم که دیدم ای وای نوشته شده :خواندن خطبه عقد موقت و دائم باید به صورت حضوری  باشه و خواندن خطبه عقد به صورت تلفنی و درصورتی که طرف رو نشناسی باطله.منو می گی یخ کردم.از نوک انگشتان پام تا قبلم بی حس شد.گفتم همسر ، یدقیقه بیا.بعد هم تند تند نت رو نگاه کردم

دیدم ...وای خدا رو شکر؛از قرار نظر همه مراجع این هست که می شه تلفنی خوند و فقط آقای مکارم هستند که می گن نمی شه...بلند گفتم نمی خواد بیای... دوباره چک کردم نظر رهبری رو، دیدم حضرت  آقا هم می گن  مشکل نداره....همسر اومد و ماجرا رو بهش گفتم و بعد همتا اومد  به همتا هم گفتم

یه نفس راحت کشیدیم . داشتم سکته می کردم....

 

 

راستی چند روز قبل که رفته بودیم شهربازی، رفتیم چند دست لباس خریدیم.همسری برای همتا هم دو تا لباس مانند لباسهایی که برای من گرفت ، خرید.الان که اینجا بود لباسها رو داد بهش پوشید .همسر هم بعد گفت با همتا لباس یه مدل بپوشید و ست کنید😍برام جالب بود.مثل دو خواهر.مثل دو خواهر دوقولو

 

خدایا بابت همه چیز ازت ممنونم

اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

 

  • همسر اول

شب همسر برامون شعر خوند . اول شعر

اگه یروز بری سفر

بری ز پیشم بی خبر

دوباره  باز تنها می شم

اسیر رویاها می شم....

(به مناسبت سفر فردای همتا) 

این شعر رو خیلی دوست دارم . همیشه از اول ازدواج اینو برای همسر می خوندم . حسم بهش بود .

و شعر 

عاشقم من عاشقی بی قرارم

کس ندارد خبر از دل زارم

آرزویی جز تو در دل ندارم...

 

و شعر نیاز

 

من نیازم تو رو هر روز دیدنه

از لبت دوست دارم شنیدنه...

 

همسر هم برام این شعر ها رو می خوند:

ماه در میاد  که چی بشه

می خواد عزیز کی بشه

ماه در میاد چیکار کنه

 باز آسمونو تار کنه

نمی دونه تو هستی

کنار اون نشستی 

نمی دونه تو ماهی

تو که عزیز راهی....

 

و شعر

کی اشکاتو پاک می کنه

شبا که غصه داری

دست رو موهات کی می کشه وقتی منو نداری

شونه کی مرهم هق هقت می شه دوباره

از کی بهونه می گیری

شبای بی ستاره‌...

 

 

 

می دونید یبار وقتی دونفره بودیم من تو آشپزخونه مشغول  کار بودم و همسر شعر سوغاتی  رو گذاشت و با قلبی سرشار از عشق بهم گفت:" عزیزم این شعر رو می شنوی یاد کی می افتی و ... من یاد تو می افتم.. ."

من تا الان پشتم به همسر بود داشتم گریه می کردم 

نمی خواستم همسر گریه ام رو ببینه...

اهل دروغ هم نیستم . کاملا رک هستم...

گفتم امام زمان عج.

(لحظه لحظه شعر رو برای امامم می خونم و یاد ایشون می افتم)

 

همسر م کمی جا خورد و خندید و گفت صداقتت منو کشته

تو اوج عشق و ابراز من ، تو تو فکر امام زمانی ... بازم خوبه... آفرین

 

 

عاشق این شعرم

 

وقتی میای صدای پات از همه جاده ها میاد
انگار نه از یه شهر دور . که از همه دنیا میاد
تا وقتی که در وا میشه . لحظه دیدن میرسه
هر چی که جاده است رو زمین . به سینه من میرسه
آه
ای که تویی همه کسم . بی تو میگیره نفسم
اگه تورو داشته باشم . به هر چی میخوام میرسم
به هر چی میخوام میرسم
وقتی تو نیستی . قلبمو واسه کی تکرار بکنم؟
گلهای خواب آلوده رو . واسه کی بیدار بکنم؟
دست کبوترای عشق . واسه کی دونه بپاشه؟
مگه تن من میتونه بدون تو زنده باشه؟
ای که تویی همه کسم . بی تو میگیره نفسم
اگه تورو داشته باشم . به هر چی میخوام میرسم
به هر چی میخوام میرسم
عزیزترین سوغاتیه . غبار پیراهن تو
عمر دوباره منه . دیدن و بوییدن تو
نه من تو رو واسه خودم نه از سر هوس میخوام
عمر دوباره منی . تو رو واسه نفس میخوام
ای که تویی همه کسم . بی تو میگیره نفسم
اگه تورو داشته باشم . به هر چی میخوام میرسم
به هر چی میخوام میرسم

 

 

 

یه شعر دیگه هم هست که یاد  امام زمان می افتم شعر آخرین نفس...

 

 

تــو نگو که خیال محاله – رفتنت واسه این دل تنها
یه سوال ِ بی جواب ِ مث خواب ِ یه عذاب ِ

 

نمیدونی چه تیره و تاره – حال قلبی که از تــو و دوریت
بی قراره بی قراره نگو دیره که نمیره

 

آخرین نفسام ِ و بی تــو – دارم حس میکنم که میمیرم
لااقل بزار این دم آخر – از چشات همه چی رو بگیرم

 

توی ِ لحظه ی خسته ی دلخوشی
که توی بی نفسی من و می کشی…

 

کاش بهم دل خستم و پس بدی – یا به قلب یخی تــو نفس بدی
.
همه باورم و ترسم از اینه – که بیاد روبروم و بشینه
غم و درد چشام و ببینه – بگه حال و روالش همینه

 

گاهی می گذرم از همه دوریم – مثل قایقی از دل دریا
که یه لحظه چشاتــو ببندی
یه لحظه چشاتــو ببندی

 

بخندی
بخندی

 

آخرین نفسام ِ و بی تــو – دارم حس میکنم که میمیرم
لااقل بزار این دم آخر – از چشات همه چی رو بگیرم

 

توی ِ لحظه ی خسته ی دلخوشی
که توی بی نفسی من و می کشی

کاش بهم دل خستم و پس بدی – یا به قلب یخی تــو نفس بدی

به قلب یخی تــو نفس بدی

مخصوصا اونجاش که می گه همه آرزوم اینه که ببینم یه لحظه چشماتو ببندی و بخندی 

و اون تکه اش نگرانی منه که نکنه امام زمانم بگم این همینه و بدرد نمی خوره و ولش کنید....

 

کاش امام زمانم به این قلب یخی منم جون  بده کاش لایق دیدار روش بشم و غبار کف پاش رو سرمه چشمم کنم 

کاش لیاقت سربازی امام زمان عج رو پیدا کنم...

خدایا ظهور امام زمان عج را هرچه سریعتر برسان و ما را جزو اصحاب و یار آن حضرت قرار بده  به حق صلوات بر محمد و آل محمد 

  • همسر اول

فردا شب همتا باید برگرده شهرشون.داشتم گوجه می شستم برای شام املت درست کنم ، همتا تو پذیرایی بود،گفتم همتا چای می خوری بزارم؟ گفت نه دستت درد نکنه.گفتم دمنوشی چیزی می خوای بگو تعارف نکنی...گفت نه فقط یچیزی ...بلند شد بیاد توی آشپزخونه پیشم.انگار خیلی خجالت می کشید با ناخنش ور می رفت و آروم می اومد...برگشتم گوجه ها رو برداشتم تا اگر چیزی می خواد بگه راحت باشه...اومد پیشم و گفت بغل می خواد...😍همدیگرو بغل کردیم .گفت ببخشید دیشب و امروز همش همسر پیش من بود.گفتم این چه حرفیه ،اتفاقا خیلی خوشحال می شم‌.گفت ولی من ناراحتم .گفتم ناراحت نباش من حتی ذره ای ناراحتی تو دلم ندارم و خوشحالم.گفت خیلی دوست دارم .گفتم منم خیلی دوست دارم خیلی خیلی باور کن مثل خواهرم می مونی.گفت منم خیلی دوست دارم.و بعد کلی همدیگرو بوس کردیم😍😍😍واقعا دوسش دارم .خیلی زیاد.خوشحالم که او همتام هست.خیلی دختر خوب و فهمیده ای هست.پسرم براش نامه نوشته و یه شمع بهش داده و خیلی دوسش داره.دخترم هم حسش عوض شده.بهم می گه همتا مهربون تر از توئه😀بعد از شام داشتیم مرتب می کردیم که پسر گوچیکه گریه می کرد و من نگرش داشتم.همتا تو آشپزخونه مشغول بود ،به دخترم گفتم کمک کن . گفت دلم درد می کنه (چند وقته دل درد داره) گفتم عیب نداره خوب می شه کمک کن.بعد به همتا گفته بود و همتا گفته بود برو استراحت کن خودم انجام می دم و یا عصری همتا موهای دخترم رو شونه می کرد خیلی با احتیاط و آرامش . می گفت دردت نگیره... دخترم می گفت نه بابا!  مامانم یجوری شونه می کنه  کلی درد داده این که درد نداشت...خلاصه دخترم می گفت همتا مهربون تره😍 و من خوشحالم این حسشه....شب، قبل از خواب همسر برامون شعر خوند .شب همسر برامون شعر خوند . اول شعر

اگه یروز بری سفر

بری ز پیشم بی خبر

دوباره  باز تنها می شم

اسیر رویاها می شم....

(به مناسبت سفر فردای همتا) 

 

بعد هم شعرهای درخواستی ما رو اجرا کرد و در نهایت شعر امام زمانی مخصوص من . 

 

لحظاتی خیلی دلنشینی بود وقتی همسر برامون آواز می خوند

بویژه آخرین شعر

شعر امام زمانی من

شعر سوعاتی

 

در مورد  شعر های خاص مون  تو پست بعد بیشتر می گم..‌

 

 

به همتا گفتم بره بخوابه.همتا قبول نمی کرد.گفتم  تو فردا مسافری دیگه نیستی برو بخواب. بالاخره راضی شد.

خدایا محبت روز افزون در راستای محبت و رضایت خودتت به همه زوجها عنایت بفرما

الهی آمین. 

 

  • همسر اول

همتا پنج شنبه اومد خونمون

می دونید که خیلی وقته با هم نامزدند و دلبسته هم و دیدارها فقط تصویری بوده.

همسر رفته بود ترمینال دنبالش. وقتی دیدیم همو رفتیم همدیگرو بغل کردیم و روبوسی...خیلی طفلک معذب بود.برنامه پنج شنبه مون مشاوره و کلاس آموزشی  حیات حسنی بو.مشاوره خیلی خوبی بود. موارد زیادی رو فهمیدیم.می گفتند که اصل بر چند همسری هست طبق آیه  قران . تک همسری فقط در صورتی که ترس از عدم عدالت باشه بوجود  میاید که درواقع عدالت واجبه  هم چیزی نیست که کسی نتونه انجام بده .... طبق آیه  ۳ سوره نساء .

در واقع  اینکه گفته شده از زنانی که شما را خوش آید دودو و سه سه و جهار چهار به زنی بگیرید... و بعد گفته شده اگر می ترسید به یکی اکتفا کنید پس تک همسری در صورت خوف بوجود میاد و بعد ایه ۱۲۹ سوره نساء که عدالت محبتی و نوع رفتار رو توضیح می داد...ایشون استنباط  می کردند بر طبق سیره ائمه و این موارد و تفاسیر برخی بزرگان اصل تعدد زوجات هست‌ . مثلا در آیه یک یکی ذکر نشده و از دو تا دو تا شروع شده...اینکه جهاد مرد در گذشتن از مال و جهاد زن در پذیرفتن هوو هست...

گفته شده غیرت زن کفره . غیرت  زن یعنی عدم پذیرش هوو :

نهج الفصاحه ج ۱ ص ۲۹۸

همانا خداوند تعالی غیرت را برای زنان و جهاد را برای مردان قرار داد ،پس هر زنی از روی ایمان و در انتظار پاداش خدا صبر کند، برای او ثوابی مثل اجر شهید قرار دارد.

در واقع این با حدیث جهاد زن در خوب شوهر داری کردن است منافات ندارد و این جهاد نیز در واقع به نوعی خوب شوهرداری کردن است . 

اما خیلی چیزها جهاد است مثل کسب روزی حلال. در واقع برای زن خیلی مسایل هست در حد جهاد و حکم  جهاد ثواب دارد اما این جهاد مثل جهاد اکبر است . طبق احادیث جهاد اکبر مبارزه با نفسه ، برای همین پذیرش همتا که مبارزه با نفس هست و جهاد اکبر.

وسائل الشیعه ج۲۰ حدیث ۲۵۲۹۷ _الکافی ج۵ ص ۵۰۵ ح ۲

جابر جعفی گوید:امام باقر علیه السلام فرمود:خداوند عزوجل جهاد را هم بر مردان و هم بر زنان واجب ساخته، اما جهاد مرد بذل مال و جانش تا حد کشته شدن در راه خداشت ولی جهاد زن شکیبایی در برابر غیرت مرد و ناملایماتی است که از همسر خویش می بیند

 

وقتی توی موسسه آقای اسلامیه مشاور می داد و در مورد تعدد و ...صحبت می کرد گریه ام گرفت... خدا چه لطف بزرگی به من کرده بود که کاری کرده بود من تعدد رو بپذیرم ... وقتی ایه ۶۵ سوره نسا رو خوندند فهمیدم خدا چه لطف بزرگی بهم کرده. گریه ام گرفت. اینکه باید حکم خدا رو پذیرفت و نسبت به اون خوشنود بود تا مومن واقعی بود. خیلی خوشحالم که خدا منو پاک کرده

 

 

النساء  ۶۵

فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتَّىٰ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لَا یَجِدُوا فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُوا تَسْلِیمًا

ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻛﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﺆﻣﻦ ﺣﻘﻴﻘﻲ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﻮﺩ، ﻣﮕﺮ ﺁﻧﻜﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﻴﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﻧﺰﺍﻉ ﻭﺍﺧﺘﻠﺎﻑ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺑﻪ ﺩﺍﻭﺭﻱ ﺑﭙﺬﻳﺮﻧﺪ ; ﺳﭙﺲ ﺍﺯ ﺣﻜﻤﻰ ﻛﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻱ ﺩﺭﻭﺟﻮﺩﺷﺎﻥ ﻫﻴﭻ ﺩﻝ ﺗﻨﮕﻲ ﻭ ﻧﺎﺧﺸﻨﻮﺩﻱ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻧﻜﻨﻨﺪ ، ﻭﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻛﺎﻣﻞ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺷﻮﻧﺪ

 

و در مورد اینکه الان بیشترین سوالاتی که از مرکز ملی پاسخگویی پرسیده می شه سوال در رابطه با عدالت خداوند است . و سوال کننده دختران مجرد سن بالا. اینکه در مورد عدالت خداوند و اینکه براش زوج قرار داده و ..‌ شک می کنن...

وقتی اینو گفت یاد یه مورد افتادم.

یه واسطه قبل از همتا ،بهمون دختری رو پیشنهاد دادند که مستقیم با همسر قرار ملاقات گذاشتن داخل حرم و من اصلا با ایشون صحبت نکردم.

واسطه می گفتند که ایشون اونقدر سختی کشیدند که به خدا و ... دارن شک می کنن و افسردگی دارن و اگر کارتون جهادیه ازدواج با ایشون رو بتونید داشته باشید و بهش کمک کنید خیلی خوبه. زمانی که قرار داشتند من هم رفتم حرم. من رفتم زیارت و همسر رفتن سر قرار.

همسر می گفتن چه تو مکالمه  اولیه و چه توی ملاقات،  این دختر خانم همش از شک به عدالت خداوند و .. سوال داشت. اینکه اگر خدا عادله چرا زندگی من اینجوریه. همسر من کوش ؟و ...😐

یعنی کل صحبتهاشون می شه گفت پیرامون این مسائل بوده و همسر با آیات و روایات سعی  کرده بود روشنش کنه.

 

و یه نکته جالب . تعدد زوجات الان در ۶۷ درصد جهان رواج داره! در دین زرتشت و  یهود و مسیح هم بوده ودر سالهای  اخیر مخالفت شده... کلاس خیلی خوبی بود.دیگه ذره ای ترس از مواردی که بقیه می گفتن بعدا حسادتت گل می کنه و ... ندارم

همه می گفتن بزار بیاد خونت ، اونوقت که بخواد شوهرت با اون بره تو اتاق نمی تونی تحمل کنی. اما الحمدالله اصلا اینطور نبود و حتی برعکس بود...همتا کلا خیلی خجالت می کشید.همسر هم از این رفتار همتا دلخور بود.بعد از شام دیدم همسر ناراحته. همتا یه گوشه، همسر هم جلوی تلویزیون.همتا رفت تو اتاق کارهاشو انجام بده، که نشستم با همسر صحبت کردم.بهش گفتم چرا نمی شینید با هم صحبت کنید و ..‌. همسر گفت خودش دوست نداره چند بار سوال پرسیدم سر شام جواب نداد و ...شاید دوست نداره و ...گفتم خجالت می کشه تو نباید زیاد حساس بشی.بچه ها رو فرستادم پایین.گفتم صداش کن بشینید صحبت کنید.برید تو اتاق صحبت کنید ...موقع خواب ما تو پذیرایی خوابیدیم و همسر و همتا توی اتاق بودند گل گفتن و گل شنفتن... تا نماز بیدار بودند و بعد از نماز خوابیدن و من تو این مدت خیلی خوشحال بودم.یاد شب بیداری های خودمون می افتادم...خیلی خوشحال بودم خیلی.فکر می کردم چقدر خوبه که الان همتا هم می تونه سرش رو روی شونه های همسر بزاره و به آرامش  برسه و غم دنیا رو فراموش کنه.چقدر خوبه الان دست نوازش همسر روی موهای کشیده بشه...چقدر خوبه ...خیلی حس خوبی داشتم

 

 

*****

 

امروز هم جمعه است.ظهر همگی رفتیم نماز جمعه .بعد هم ناهار خوردیم . دیشب دیزی سنگی بار گذاشته  بودم برای ظهر.همتا حتی اگر همسر دستش بهش بخوره جلوی ما خجالت می کشه.خیلی حیا داره.البته سخته حضور نفر سوم و بچه ها.سعی می کنم براش شرایط رو محیا کنم تا آرام آرام خجالتش بریزه.البته انگار از منم خجالت می کشه. که امیدوارم اینطور نباشه.همیشه دعا می کنم خداوند منو برای  خودش پاک کنه.و  کل خانواده ۶ نفری مون رو . 

 

دعا می کنم خداوند محبت  رو تو دل همه مون قرار بده و محکم کنه و روز به روز به همدیگر و خدا تزدیکتر شیم

 

  • همسر اول

مادرم جوابم رو نمی ده

بعد از اون ماجرا بابام زنگ زد و صحبت کردیم 


مامانم داد و بیداد می کرد

می گفت دیگه پاتو اینجا نذار فقط دخترتو راه می دم! دلم برای پسرام سوخت!!

می گفت دیگه ۳ تا بچه دارم

می گفت شیرمو حلالت نمی کنم و ...

گفتم مگه چیکار کردم...


اون پستی که تو گروه فامیلی گذاشته بودم انگار اون کسانی که اینکار رو کرده بودند بهشون برخورده بود ک زنگ زدند به مادرم...

مادرم گفت بهشون گفتم از تو گروه ریموت کنن


بابام برخوردش خیلی بهتر و منطقیه و کینه ای نیست

حتی همیشه وقتی داد می زد و ... تو دلش هیچی نبود.


بابام گفت یه پست بزار بگو منظورم شما نیستید و ... اونا چیزی نگفتن و ....



منم به کسی که ریمو کرده بود گفتم  این پست رو بزار تو گروه ، اونم نذاشت...


به بابام گفتم گفت اشکال نداره



بعد یکی از فامیل ف.... زنگ زد

اونم گفت مادرت اینا ناراحت بودن و خودش گفتن وقتی صحبت این چیزا پیش اومدش

بچه ها هم به شوخی یه چیزایی گفتن

گفت فلانی که کلا عصبیه ولش کن؛ خواهرش رو می گفت


بعدم گفت کسی بتونه بد نیست من که نمی تونم

گفتم به خاله ام هم پیام دادم گفتم منظورم شما نبودید

منظورم هر کسی هست که دخالت می کنه....



به والدینم در مورد همتا گفتم

مادرم باز ناراحت بود که چرا جوونتره! گفتم می خوان پیر تر از همسر باشه!!

ما حتی اوایل با کور و معلولیت دارو ... هم صحبت کردیم . اخلاق رفتار و ... رو نپسندیدم. چون به خاطر خدا می خواستیم اینکار رو بکنیم .


اینها رو به بابام هم گفتم.

بابا یه دفعه زنگ زد گفت دیشب خوابت رو دیدم تو یجا بودی و دورت یه دایره آدم بود و من آن  طرف تر و دورم یه دایره آدم  بود که ربع آن باز بود که دایره من کوچکتر بود . بهت می گفتم بیا اینجا می گفتی نمی تونم....


می گفت رفته پیش معبر پرسیده گفته بوده معنیش خوبه.  بعد هم به طرف گفته در مورد کار ما. طرف هم گفته کار خوبیه. به شرط پیدا کردن آدم  مناسب و یه بیت شعر و گفته خواهرم عجله نکن.


با بابام دیروز صحبت می کردیم گفتم بهتون نمی گفتم یدفعه می فهمیدید خوب بود؟ گفت آره... گفتم باشه پس ما کاری نمی کنیم منصرف شدیم ... گفه عه حالا دیگه ....



امروز زنگ زدم حال مامانم رو بپرسم . پاش درد می کرد و رفته بود دکتر. از بعد از کربلا پا درد شدید گرفته بود... جواب نداد




چند روز پیش هم به مادر شوهر در مورد همتا گفتم .اونم ناراضی بود

من باهاش صحبت کردم

گفتم بده پسرت دوتا زن داشته باشه کیف کنه؟

گفت تو چی ؟ تو هم مثل دخترمی؟

گفتم من برام شوهرم مهمه.

گفت دیوونه اون دومی ها میان خونه خراب کنن... ناز و ادا دارن شوهرت دیگه دوست نداره...

گفتم عیب نداره.

برام آرامش  شوهر مهمه. کار خیر مهمه.

گفت وقتی شما دو تا دعوا کنید آرامش  پسر منم بهم می ریزه. .


گفتم دعوا نمی کنیم.

ان شاء الله باهم خیلی خوبیم.

وقتی شوهر ببینه شما هم حرص می خوری ، حرص می خوره...

بیا راضی باش خوشحال باش بگو زندگی پسرم داره بهتر می شه همشون قراره لذت بیشتری  ببرن قراره ثواب کنن....

راضی شد خدا رو شکر تا حدی




یه نکته مهم: 

زنگ زدم مرجع برای اینکه بین عدم رضایت والدین و انجام اینکار وظیفه چیه

گفتن باید والدین رو راضی نگه داشت و این کار رو هم بکنید. اگر چه کار خیلی خوبی دارید می کنید.

تشخیص واجب کفایی بودنش خم برعهده مکلفه(رهبری)

دفتر فاضل هم می گفت خیلی کار خوبیه به شرط اینکه این حس رو تا آخر  داشته باشید. شبیه معجزه است...

بعد هم در کل رضایت والدین مرد مهمه چون والدین زن اصلا دخیل نیستن

یعنی مرد بگه می خوام زن بگیرم والدین زن کاره ای نیستن  نمی تونن بگن نگیر.

اما در کل همه می گفتن و خودم هم به همین نتیجه رسیدم که باید بعد از تمام شدن کار به والدین گفت. 


البته صرف رصایت مهم نیست اما اگر واقعا اذیت بشن و ناراحت بشن و ... و واقعا نهی کنن و ایذا والدین مطرح باشه در اینجا باید فرزند اون مستحب رو انجام نده.

در کل بین انجام ندادن فعل حرام یعنی ایذا والدین و عمل مکروه(طلاق) و یا مباح و یا مستحب( مثل تعدد زوجات به دلیل غیر واجب برای مرد و نماز شب و ...) نباید مرتکب فعل حرام شد و گوش دادن به حرف والدین واجب است.

البته اگر مرد به خاطر اینکه تعدد زوجات بر او واجب است و با انجام ندادنش به گناه می افتد دیگر گوش دادن به حرف والدین واجب نیست . اگرچه احترام به اونها در هر حال واجبه.




راستی تو حرم آقای ماندگاری صحبت می کردند ، بعد از سخنرانی رفتم پیششون.

در مورد کارمون پرسیدم سفت و سخت گفتند که کارتون درسته و اصلا شک نکنید.



خدایا امورم رو به تو واگذار می کنم . بهترین ها رو نصیبم کن و مشکلاتمان را رفع به خیر

آمین


  • همسر اول

جمعه عروسی دعوت بودیم

تولد پسر کوچیکم هم بود

منزل مادر شوهر بودم.

زنگ زدم مادرم حالی بپرسم

که مادرم خیلی بد صحبت کرد

اول سر سنگین بود

گفتم چی شده گفت تو بگو چند وقته آسایش برامون نذاشتی فکر دخترت باش

اینو بدون اگر این کار رو بکنی ازت نمی گذرم و شیرمو حلالت نمی کنم و دیگه پاتو اینجا نذار!!!

و گوشی رو قطع کرد!



با توجه به پیامهایی که چند روز پیشش دریافت کرده بودم و تعجب کرده بودم که اونها از کجا می دونن...

وقتی مادرم اینجوری رفتار کرد حدس زدم یه عده از خدا بی خبر پرش کرده اند


دوباره زنگ زدم بر نداشتن

بهش پیامک دادم:

*****

سلام مامان جون


چرا اینجوری می کنی مامان؟

مگه من به شما چه ظلمی کردم که اینجوری می کنی؟

یا مگه کاری که می خوام انجام بدم گناهه که اینجوری می کنی؟

مگه دارم طلاق می گیرم؟

مگه دارم بی بندوباری می کنم؟

مگه موهاموگذاشتم بیرون و بدحجابی دارم می کنم؟

تارک الصلاه شدم ؟

با پسر نامحرم دوست شدم؟

مگه معصیت خدا رو دارم می کنم

که اینجوری می گی

****


جواب نداد

بعد که بررسی کردم

دیدم بله



از قرار یه عده ای مامان رو تحریک کرده بودند و ...


تو گروه فامیلامون پیامی اینجوری دادم . 

پیام به گروه ها تا کسی به خودش اجازه دخالت نده و اونی که دخالت کرده بدونه چیکار  کرده. 

و بعد در واجب دختر خاله ام که گفته بود برات متاسفم . پیام دوم رو.

راه سختیه

ولی عده ای در این راه خیلی خدا ناپسندانه عمل می کنن و زندگی دیگرون رو بهم می ریزن

واگذارشون کردم به خدا

سزای کارشون رو قطعا از خدا می گیرن....

این دو پیام برای افرادی هم که می خوان وارد تعدد بشن مفیده و ادله قرانی چند داخلش داره

  • همسر اول


بسیاری اوقات ممکنه نگرانی های برای همسر اول یا مرد از ورود به تعدد بوجود بیاد 

یا دیگران برای آنها این اشکالات و شبهه ها را بیان کنند

شک کنند که راهی که 

 خواهد برود درست است یا نه

مرتکب گناه نشوند

از جمله ی این دغدغه ها می تواند موارد زیر باشد:


با ازدواج مجدد ممکن است آینده و ازدواج بچه ها دچار مشکل شود. ممکن است خواستگاران و یا دخترانی که به خواستگاری آنها می رویم به خاطر زندگی تعددی ازدواج با این فرزندان را رد کنند.

باید گفت باید در این مورد به خدا توکل کرد. مگر چه کسی خواستگار  و یا دختر مناسب  را برای فرزندان ما در صورتی که زندگی تعددی نداشته باشیم جور می کند؟ خداوند. حال اگر ما زندگی تعددی را به خاطر خدا انجام داده باشیم ، آیا خدا ما را رها می کند؟ همان خدا باز برای فرزندان ما بهترین مورد را جور می کند. 

از طرفی شاید زندگی تعددی یک سرند یا الک بسیار لطیف باشد که خواستگاران  و موارد مناسب را جدا سازی می کند. کسانی که با حکم خدا مخالفند را سرند می کند.



ترس از آینده  از دیگر موارد  است . ترس از اینکه زندگی اول صدمه ببیند . زن دوم زن خوبی نباشد و موجبات آزار و اذیت خانواده و از هم پاشیدگی  زندگی اول فراهم شود‌.

باید گفت اگر نیت از ورود به تعدد جلب رضایت پروردگار  باشد ، باید باقی امور  را نیز به خدا واگذار کرد و به خاطر این احتمال، خیر کثیر را از خود دریغ نکرد . از طرفی باید از عقل و درایت نیز استفاده کرد و در انتخاب همسر دوم بسیار دقت کرد و ملاکهای انتخاب را خدایی قرار داد و همسری کاملا شایسته بویژه از نظر اخلاقی انتخاب کرد . بویژه اینکه باید نیت در این راه انجام یک کار جهادی و خدا پسندانه و قرب الی الله و کمک به دیگران باشد.



ممکن است فرد مناسبی انتخاب کنیم ولی این فرد خوب ،جلب محبت بیشتری از شوهر بکند و شوهر بیشتر به سمت او راغب شود. 

باید در این مورد گفت علاوه بر اینکه باید توکل بر خدا کرد و به خاطر او عمل کرد ، باید همسر اول محبتشان به  شوهر و برعکس زیادتر از قبل شود و این ازدواج  دوم  موجب بر انگیخته شدن روح عشق در این خانواده شود و از این فرصت استفاده کنند و زندگی  خود را گرمتر از قبل کنند و استفاده  مثبتو بهینه از این اتفاق ببرند.



ممکن است فرزندان آسیب روحی ببیند.

 باز هم علاوه بر توکل به خدا و واگذاری امور به خداوند ، باید جهت کاهش  آسیب به فرزندان و حتی ایجاد اثر مثبت تعدد بر زندگی فرزندان مواردی را رعایت کرد.

 مانند آگاهی دادن به فرزندان و صحبت  کردن با آنها و در جریان  قرار دادن آنها از ابتدای کار.

  ورود اصولی به  زندگی  تعددی با رضایت زن اول . تا تحریکات و القائات به فرزندان وجود نداشته باشد .

 داشتن دید کاملا صحیح و باز و زیبا به زندگی تعددی . باید بدانند که مرد می تواند تکیه گاه چند نفر همزمان باشد و همزمان چند زن را واقعا از صمیم قلب دوست داشته باشد مانند والدینی که چند فرزند دارند و همه آنها را دوست دارند.

مرد به همسر و فرزندان اول محبتی بیش از پیش داشته باشد تا همسر اول و فرزندان نه تنها آسیب نبیند و دید بدی پیدا نکنند بلکه از ورود به تعدد راضی باشند.

 در یک خانه زندگی کردن اعضا از دیگر موارد مهم است تا ارتباط بین افراد مانند یک خانواده حفظ شود و فرزندان مانند خواهر و برادر واقعی زندگی  کنند و همه این افراد ، خود را یک خانواده ببینند و نیز مرد خود را صاحب یک خانواده بداند و نه دو خانواده.


 ممکن است از سمت  اجتماع و فامیل طرد شوند و نگاه افراد جامعه  به انها مناسب نباشد . باید در این گونه موارد  باز رضای  خدا را در نظر بگیرند  و بدانند که هر رنجی در این راه بکشند، به خاطر انجام یک عمل خداپسندانه ، ثواب است.


ممکن است بین عدم رضایت پدر و مادر و ورود به زندگی تعددی قرار بگیرند.

در اینجا باید نگاه بکنند ببیند وظیفه شان چیست و ملاک را خدا قرار دهند.

قطعا کسب رضایت والدین مهم است اما باید در اینجا در نظر داشت که تصمیم در این مورد از اختیارات زندگی آنها نیست  . در این مورد می توان با والدین تدریجی صحبت کرد تا آنها نیز راضی شوند و یا حتی گفته می شود که نیاز به جار زدن و ... نیست.  البته اگر واقعا والدین ناراحت شوند و نهی شدید کنند نباید وارد عمل مباح و مستحب شد.


باید در نظر داشت هدف از ورود به زندگی  تعددی فقط و فقط کسب رضایت پروردگار باشد تا هر چه سختی در این راه می کشند و هر نفسی که می کشند اجر داشته باشد و موجبات  رضایت خداوند را فراهم کند که غیر از این باخت است.

  • همسر اول


از مواردی که باعث بر انگیخته شدن حس حساسیت و یا حسادت و دلخوری همسران می  شود و یا دست شیطان را جهت مکر و فریب باز می گذارد مخفی کاری است. وقتی مخفی کاری صورت بگیرد شیطان خیلی راحت می تواند ورود کند و حسادت زن را بر بیانگیزد.

خدا رو شکر ما این مورد رو به این صورت حل کردیم.

یک گروه سه نفره تشکیل دادیم و در این گروه با هم صحبت می کتیم. علاوع بر درد دل و ... ، صحبتهای عاشقانه در این گروه هم رد و بدل می شود و این موجب می شود اصلا حساسیت نداشته باشیم.

حتی اگر گاهی همتا با همسر  اول در چت خصوصی با هم صحبت کنند ، بنابراعلام رضایت همتا و همسر ، من اجازه خواندن آنها را دارم و حتی همسر گاهی از حرفها درد دلهایشان به من می گو ید و من نه تنها ناراحت نمی شوم بلکه حس لذت و رضایت  مندی نیز می کنم و برایشان دعا می کنم. 

یاد گذشته خود و شب بیداری هایمان می افتم و دوباره خود را در آن روزها می بینم و انرژی می گیرم.

از طرفی حتی اگر همسر هم بگوید اگر خواستی چتها را بخوان کنجکاویی ندارم! کنجکاویی ندارم که یواشکی چتها را بخوانم. هر وقت بخواهم بخوانم اشکالی  ندارد،  و این حساسیت من را از بین می برد. در نتیجه زمانی هم که بخوانم لذت می برم و حس دلتنگی برای همتا پیدا می کنم و حس می کنم چقدر دوستش دارم

  • همسر اول