اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

" رضایش " زندگی فقط برای رضای او

اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

" رضایش " زندگی فقط برای رضای او

اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

روز نوشت یک زن از یک تصمیم!
همسر اول هستم‌.سال ۸۲ ازدواج کردم در سن ۲۲ سالگی.لیسانسه هستم و طلبه و خانه دار.۳ فرزند گل دارم.
زندگی رو از زیر صفر شروع کردیم. دست در دست هم گذاشتیم و توکل به خدا کردیم.در مسائل کاری به حمدالله کمک همسر بودم.
کل مهریه ام را همان اویل عقد بخشیدم.
چیزی به نامم نیست.
یک منزل مسکونی و ماشین داریم و به لطف قناعت اوضاع مالی مان روبراه است.
دو سالی در مورد تعدد زوجات تحقیق کردم و اوضاع جوانهای اطرافم رو بررسی کردم.
به همسر پیشنهاد تعدد دادم و اعلام رضایت کردم.
همسر هم بررسی کردند و بعد تصمیم به تعدد گرفتند...

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

خیلی از مشکلات تک همسری و یا تعدد  وقتی به احکام واقف و راضی (مثل ایه ۶۵ سوره نساء)  باشیم رفع می شه

خانمی دومی بودند که از زندگی شون خیلی ناراضی بودند ... مرتب از اذیت همتای اول و بی عدالتی همسر گلایه داشتند.از اینکه همیشه با همسر اول می ره مسافرت و بعد از برگشت برای من اون شبها رو جبران نمی کنه 

اینکه هر چهار  شب یه شب میاد پیشم و... . اینجور موارد موجب شده بود خانم به آقا گلایه کنه و زندگی شون پر تنش بشه و سر هر جیزی با هم بحث داشته باشند

اگر ما به احکام واقف و راضی  باشیم اونوقت می بینیم جایی برای بسیاری از گله ها نیست و دیگه شکایت نمی کنیم.دیگه آرومیم و مرد هم از این ارامش لذت می بره و زندگی شیرین می شه .حال فرق نداره همسر اول یا دوم ... هر کدوم اگر بدونن که مثلا حق قسم یعنی صرف خوابیدن در اتاق خانم ، هر چهار شب یکبار ، آنهم به شرط شروع به یکی از خانمها به نطر بسیاری، دارند دیگه معترض نمی شند و حق رابطه چهار ماه یکبار . البته تبصره هایی هم داره بخش دوم. بسیاری از فقها هم معتقند که در زندگی تک همسری اصلا حق قسم وجود نداره!یا مثلا حق قسم برای حضر شوهر هست ، و در  سفر ساقط می شه....

مثلا اگر مرد بره مسافرت حق قسم از بین می ره .بنابراین اگر مردی با یکی از خانمها بره سفر .بعد از برگشت حق قسم برای زنان یکسان برگزار می شه.حتی اگر همیشه با یکی بره مسافرت  ، دیگری حق اعتراض  نداره.البته مستحبه مرد هر سری با قرعه مشخص کنه کدوم زن باهاش بره.البته اگر این کار رو نکرد نمی شه بهش خرده گرفت.  عدالت واجبه رو بجا آورده....

بنابراین اگر مردی عدالت واجبه رو فقط رعایت می کنه.یعنی از هر ۴ شب یک شب رو پیش شما بیاد و سفرش رو با زن دیگر بره،شما نباید اعتراض کنی، اینجوری خودت رو از چشم مردت می اندازی،مردها زن غرغرو و معترض دوست ندارند.اگر بهش محبت داشته باشی.اصلا اینجور موارد رو به روش نیاری. آرام  آرام می بینی خودش راغبه با تو بره مسافرت نه با اون یکی یا بیشتر پیشت باشه چون بیشتر آرامش داره پیشت .

البته در جزوه موسسه حسنی و جلساتشون ذکرشده که حق قسم از اذان مغرب  تا اذان صبح است. در این زمان باید در تخت خانم و به نحوی که اکثر اوقات رویش به روی خانم باشد سپری شود.بجز مدت لازم برای نماز و غذا و حمام و دستشویی، یعنی چیزهای واجب!  یعنی مرد نمی تواند این مدت را مثلا جلوی تلویزیون بگذراند مگر اینکه زن راضی  باشد .

البته من از مراجع پرسیدم گفتند اونچه روتین هست برای اون خانواده و مرد و عرف هست. مثلا ممکنه مردی ساعت ۱۱ همیشه بخوابه و ساعت ۱۰ هم مثلا بیدار شه. اگر این رو رعایت می کنه برای همسرانش همین می شه حق قسم. و اینکه مرد د ر خانه یا اتاق خانم باشه. یعنی پیش خانم باشه. اینکه یسره رروش به خانم باشه هم نیست به قول یکی از خانمهای تعددی مگه برده است😂.  به هر مهم اینه که مرد هر ۴ شب پیش خانم باشه به نحوی که بودن و گذراندن ۴ شب یک شب پیش خانم صدق کنه.

البته باز در بحث نشوز و یا تنبیه که مرد می کنه می شه این موارد ساقط شه که باید از مرجع دقیق هریک از اینها رو پرسید.پس خوبه بدونیم چه حقوقی از منظر خدا داریم

تا با زیاده خواهی و ناراحتی آسایش رو از خودمون سلب نکنیم و گناه نکنیم

  • همسر اول

امروز جلسه موسسه حیات حسنی بودم

دومین جلسه ای که شرکت کردم

خیلی جلسه خوبی بود.


در فضای مجازی یه آقایی در مورد تعدد کلاس مجازی گذاشتن که بنده با نظراتشان  خیلی مخالف بودم.

مثلا اینکه مدیر و رئیس خانه مرد است 

یا در مورد تعدد زوجات 

یا خطاب احادیث 

و ... 

نظرات مخالفی دارن. 



امروز در خلال جلسه موسسه حسنی  پاسخ خیلی از شبهات و سوالات رو که در اون کلاس مجازی ایراد شده بود، گرفتم

دیدم تعدد زوجات یه حکم تکوینی و موافق فطرت مرد است


یا پذیرش احکام الهی اگر به صورت صد در صد داشته باشیم و جدال نداشته باشیم و در دل هم رضا داشته باشیم می شیم مومن. مومنی که تو ایه ۶۵ سوره نساء گفته.

تربیت فرزندان و مدیریت زندگی با مرد است

الرجال قوامون علی النساء

غیرت زن کفر است



امروز تو جلسه خانمی بودند که جلسه قبلی هم بودند. اندکی با هم آشنا شده بودیم.

خیلی ازشون خوشم اومد.

با اینکه پذیرش این حکم به قول خودشون احساسی و ... براشون سخت بود، البته پذیرش حکم نه، کنار اومدن با احساساتشون...،  می گفتن خیلی دوست دارند که این حکم رو کاملا بپذیرن و تو احساسات هم مشکلی نداشته باشن . داشتن روی خودشون کار می کردند


چقدر  لذت بخش بودن دیدن ایشون


دیدن افرادی که به خاطر خدا با احساسات دنیایی شون می جنگند

خود رو مالک شوهر نمی دونن 

می دونن قرار نیست شوهر رو با خودشون به اون دنیا ببرن

همسر و فرزند .. وسیله ابتلاء و امتحانن


خیلی شیرین بود....


یا خانم دیگه ای که همسرشون داشتند چند تا همسر می گرفتند تا در این حرکت جهادی به دختران و ثیبه ها کمک کنند



چقدر شیرین بود دیدن کسانی که درد همنوعان خود را دارند

چقدر شیرین بود دیدن کسانی که درد دین دارند



جلسه عالی بود

در مورد حکم و نگاه به زندگی

در مورد گناه

که گناه خلاف مسیر تکوین رفتن است...


که به ضرر خود ماست....



وقتی در جلسه احکام ، یکسری از موارد احکام خانواده بیان شد ، دیدم ما خانمهای ایرانی چقدر مالک زندگی هستیم ...

دیروز رفته بودیم با همسر ساروق ، همون امام زاده هایی که معجزه کربلایی کاظم و حافظ قران شدنش رخ داد...

طی مسیر چقدر گندم زار بود...

چقدر خوشه های طلایی گندم زیبا بودند

چقدر قشنگ در باد می رقصیدند و تسبیح می گفتند

چقدر فرشته انجا بود همراه هر دانه گندم...

چقدر زیبا بود

کربلایی کاظم هم همین جاها کار می کرد و یاد خدا می افتاد و ...


بماند

در امام زاده روی یک برد نشانه های آخر الزمان نوشته شده بود

و در میان  آنها  حرف شنوی مرد از زن بود


در احکام امروز دیدم ما زنها چقدر خودمان را محق به حقوقی می دانیم که شرعا حقمان نیست



مثلا اگر همسر بخواهد شبی خانه مادرش بخوابد

من باب رسیدگی حتی

حتی مادر فرتوت

ممکنه خیلی از ماها دلخور شویم...

مثلا اگر مرد بخواهد یک شب درمیان پیش مادرش بخوابد 

صدایمان در میاد!

چرا؟

چون خود را مالک شوهر وقت او می دانیم!

چون نمی دانیم چنین حقی نداریم....


عبد بودن خیلی خوبه

یه عبد واقعی عاشق اینه مولاش بهش دستور بده

اونو آدم فرض کنه

بهش کار بگه

و عبد انجام بده و بگه چشم

و مولاش بهش بگه آفرین

یه عبد دنبال همینه

لبخند رضایت مولاش

اینکه بهش بگه احسنت

بهش بگه ازت راضی ام



دیگه کاری به این نداره که مولاش چجور کاری بهش گفته


کاری به این نداره چقدر سخته


اتفاقا می گه هر چه سختتر بهتر


هر چه کار سختتر باشه یعنی مولات تو رو بیشتر لایق دونسته

کار سختتر رو داده به تو

چون تو می تونی

اگر با من نبودش هیچ میلی 

چرا ظرف  مرا بشکست لیلی

پس یچیزی در من دیده که کار سخت رو سپرده به من

پس این افتخار داره

لذت داره



برای همین

 هر که در این بزم مقرب تر است

 جام  بلا بیشترش می دهند

برای همین

 بالا ترین سختی ها برای ائمه بوده

پس هرکس در این مسیر عبد بودن، عزم بالاتری داشته باشه عبد بهتریه

مثل پیامبران  اولوالعزم از بین سایر پیامبران!


برای همین چنین  عبدی خودش رو نمی بینه اصلا!!!!

چون و چرا نمی یاره!

که چرا من!

...


خداوند مولای ماست و ما عبد او


عابد بودن خوب نیست

خداوند نیازی به عبادت ما نداره و عابد نمی خواد


عبد می خواد

غلام حلقه به گوش می خواد


ما اگر عبد باشیم

دلمون می خواد اونجور باشیم که خدا می خواد

دیگه نمی گیم چرا به زنها اینجور گفته

چرا سخت گرفته چرا زن باید شوهرش ازش راضی  باشه و بره معذرت خواهی حتی اگر حق باهاش بوده

چرا بدون اجازه نره بیرون

چرا

چرا 

چرا

چرا تعدد زوجات...

چرا غیرت زن کفره...


دیگه اصلا خودش  رو نمی بینه

فقط خدا رو می بینه

فقط منتظره ببینه خدا چی می خواد و چی می گه

دیگه می گه خدای من ، مولای  من، فقط تو بگو، من بگم چشم

با جون و دل بگم چشم

بدون کراهتی بگم چشم

برام بقیه مهم نیستن

که بقیه چی می گن.

باهام چجور رفتار می کنن.

سوء استفاده می کنن یا نه.

ظلم می کنن بهم یا نه

برام مهم نیست

برام فقط رضایت  تو مهمه

اینکه تو تشویقم کنی

اینکه بهم بگی خوب کارت رو انجام دادی

اینکه...

اینکه...

لبخند رضایتت رو ببینم مهمه

عاشق اون زخمی ام که تو اون زخم رو می پسندی ، عاشق اینم تمام تنم چنین زخم هایی بخوره 


برای همین حضرت زینب گفتند ما رئیت الا جمیلا 

برای اینکه رضایت خدا رو دیدند

حرف شنوی از خدا رو دیدند

زخمهایی رو دیدند که همه نشانه های زیبای عبد بودن بود...

هر چه از دوست رسد نیکوست...


جقدر زیباست که عبد باشیم

نگاه نکنیم ببینیم خودمون دلمون چی می خواد

خودمون چجوری  امورمون رو تدبیر می کنیم

فقط ببینیم خدا چی می خواد و امورمون رو هم واگذار گنیم به خدا





رضا برضاک یا الله




خدایا لیاقت عبد واقعی بودنت رو به ما بده

اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

خدایا شکرت

خدایا شکرت



العبد...

  • همسر اول


برای داشتن یک زندگی تعددی موفق باید اول از همه هر کاری رو که می خواید انجام بدید رضای خدا رو در نظر بگیرید


خیلی مراقب باشید دچار قیاس نشید

اولین کسی که قیاس کرد شیطان بود

خودت رو با طرف مقابل قیاس نکن

هر کدوم از شما یه ویژگی  دارید

پس به جای اینکه نگاه کنید ببینید همتا تون چی داره

شوهر از اون بیشتر لذت می بره یا نه

کدوم ویژگی اونو دوست داره که شما ندارید

روی نقاط قوت و ضعف خودتون کار کنید

نقاط قوتتون رو پررنگ و نقاط ضعفتون رو کمرنگ کنید


خودتون رو از ابتدای کار بررسی کنید ببینید حسادت دارید یا نه

به حس درونیتون توجه کنید

ببینید جلوی تو ، 

همسر بهش پیام بده

صحبت کنه

بهش بگه دوست دارم عاشقتم...

حالت بد می شه یا نه

یا مثلا

یخورده وقت بعدش بدون اینکه بدونی چرا، ناراحتی میاد سراغت یا نه



اگر آره  با احتیاط برید جلو... خیلی مراقب باشید


جوری نشه بعدا صدمه به زندگی خودتون و طرف مقابل بخوره خدای نکرده



چون بعدا این جور موارد زیاد تر و ملموس تر می شه


در این صورت باید قبل از ورود به تعدد روی دید خودتون کار کنید


باید این جور موارد براتون حداقل معمولی باشه.

چه بهتر اینکه حتی خوشحال شید.


خوشحال شید که مردی دارید که چنین توانمنده و می تونه پناهگاه چند نفر باشه

خوشحال شید که یکی دیگه هم مراقب همسرتونه و دوسش داره. همسری که عاشقش هستید و بهترین ها رو براش می خواید


یا همسرتون زنانی داره که دوسشون داره


در واقع باید عاشق همسرتون باشید

باید خودخواهیتون زیر صفر باشه 

باید زندگی رو در وجود همسرتون ببینید

دلتن بخواد کاری کنید که همسرتون خوشبخت بشه

بنابراین 



ببین حتی اگر جلوی تو گفت دوست دارم نباید ناراحت شی

اگر بشی بعدا نمی تونی تحمل کنی



من خودم دست همتا رو می گرفتم می زاشتم روی پای همسر


تازه مراعات همتا رو می  کردم...😁


باید حستون رو خوب کنید تا اذیت نشید


روی خودتون کار کنید


بعدا این موارد علنی تر و بیشتر می شه


خانمی بود که همسر دوم بود


می گفتن 

همتا حتی اومده بوده خواستگاری

اول هم باهم زندگی می کردن


اما یواش یواش حسودی زیاد شده

یه لباس این خانم رو می دیده کلی گریه می کرده...


برای اینکه روی دیدتون کار کنید این موارد رو مد نظر داشته باشید


اول از همه برای رضای خدا زندگی کنید و ببینید خدا چطور راضیه.

 به خدا توکل کنید و از خدا یاری بخواید و بخواید که پاکتون کنه و پاک نگه داره

دوم عیبهای خودتون رو ببینید و نذارید تو وجودتون غرور بوجود بیاد

خاشع باشید

سوم بدونید به عنوان همسر اول کار شاقی نمی کنید

مردتون داره از حقش استفاده می کنه و وظیفه شما تذهیب نفسه

چهارم باید پذیرش داشته باشید در مقابل حکم خدا

پنجم باید بدونید صد درصد کاری که دارید انجام می دید درسته و مطمئن باشید

ششم هر وقت حسی اومد سراغتون بگید اون با من هیچ فرقی نداره فقط تقدم و تاخر زمانی داریم همین . هر کدوم نسبت به همسر مهربان تر و با تقوا تر باشیم پیش خدا محبوبتریم.

پس سعی کنیم برای همسر زنی خوب و بنده ای خوب برای خدا باشیم

‌اگر زمانی حساس شدید خودتون رو جای طرف مقابل و جای  همسرتون بزارید ، اونوقت شاید ببینید وه اشتباه می کردید.

در همه لحطات به این فکر کنید که چکار کنید که خدا ازتون راضی باشه و دل امام زمان عج ازتون شاد باشه و بعد همسترتون.

بعد از رضای خدا همیشه رضایت  همسر  رو در نظر بگیرید که بهترین شفیع زن شوهرشه و وظیفه زن خوب شوهرداری کردنه.

یادتون باشه که حسادت از بدترین گناهانه و نثل سرطان می  مونه. سعی کنید دچار حواشی و چیزهای ریز نشید

اگر واقعا همسرتون رو دوست دارید کاری نکنید که ناراحت شه و انتقادات رو درست و بدون ناراحتی بیان کنید

باور و یقین داشته باشید مرد رئیس خانه است و حرف و اول و اخر را او می زنه و شما قلبا این را بپدیرید و ناراحت نشید.


اگر به حساسیتتون میدون بدید

حتی وقتی جدا باشن 

از یه تماس

یه پیامک

یک کار واجب یا یک حرف و تعریف ناراحت می شه


این ناراحتی روی رفتار همه اثر می زاره

بویژه بچه ها

دیگه عین خواهر و برادر واقعی بزرگ نمی شن



از طرفی برای داشتن یک زندگی موفق اصل بر پیشبرد صحیح زندگی ، انتخاب فرد مناسب، زندگی در یک خانه هست

تا بچه ها مانند یک خانواده بار بیان

و زنان مثل خواهر باشن و مرد همیشه پیش همه خانمها باشه.


اما این حالت  ایده ال ترین حالت هست و همیشه محقق نمی شه و گاهی بهترین حالت با توجه به روحیه افراد باید منزل جدا باشه.



اما حتی در صورت منزل جدا، باید خانمها پذیرش این مساله و عدم حساسیت و حسادت داشته باشن تا زندگی دچار تنش نشه


وگر نه حتی در حالت جدا بودن هم ، یک تماس و پیام و تعریف و ... همانگونه که گفتم ، می تواند آتش زیر خاکستر را روشن کند و مشکلات درست کند.


کمااینکه الان داریم در افرادی که در خانه جدا زندگی می کنند اما باز از شر حسادتها در امان نیستند....



تو نمونه ای دیگه که داشتیم 

رفتار نامناسب مرد موجب  دلسردی زن شده بود. به نحوی که علی رقم اینکه با همتا مشکل نداشت و او را دوست داشت ، اما نمی توانست اجازه دهد همسر با او رابطه برقرار کند. واین موجب  گناه زن می شد


پس نباید نگاه کنیم ببینیم کی چه کرده


باید ببینیم وظیفه خودمان چیست


سیره پیامبر و ائمه  اکثرا که توی یک خونه بود و هر خانم اتاق جدا داشتن


مثلا پیامبر حجره داشتن هر خانم.






مرد اگر قوام باشد و خانم ها هم رضای خدا را بر رضای خودشون ترجیح بدن 

و با نفس خودشون بجنگن زندگی در یک خانه سخت نیست بلکه لذت بخش هم هست



نکته دیگر خیلی مهم اینه که بدانیم اصلا هر گونه حساسیت ما در ابراز محبت و عشق ورزی همسرمان به همسر دیگر ریشه در حسادت دارد, 


حسادت هم گناه کبیره هست

مبارزه با حسادت جهاد اکبره


حسادت هم تا زمانی که ابراز نشود گناه کبیره نخواهد بود بلکه صرفا یک صفت رذیله پنهانی هست که فقط خودمان از ان مطلعیم


با این اوصاف تکلیفمان شرعا روشن می شود و ان 

اولا عدم ابراز ان است 


و ثانیا اینکه راه درمان این صفت و ریشه کن شدن ان دقیقا عکس انچه در نهان داریم رفتار کردن هست 



به نظر من همه چیز به خود ما بر میگرده اگر خوبی کنیم و صادق و بی ریا باشیم طرف مقابل هم مثل ما

همتا می گفت

مشکل ما این هست که همتا را رقیب می دونیم اگر با این دید نگاه کنیم هیچ وقت  مشکلات درست نمیشه 

همتا باید مثل خواهر باشه یه دوست صمیمی 

ما تو زندگی قرار نیست با هم رقابت کنیم قرار هست کمک هم باشیم برای رشد معنوی برای پیشرفت زندگی

 برای یار همسر بودن نه بار بودن


به نظر من ورود به زندگی تعددی فضل خدا به بعضی بنده هاش هست ، راه بندگی برای ما باز شده پس بجای ورود به حواشی که ممکنه باعث سقوط ما میشه تلاش کنیم برای خالص شدن عبد شدن


خودش یه جور مبارزه با نفس هست رها شدن از منیت از خود گذشتن و به خدا رسیدن 

خودمون را محدود به چهار روزه دنیا نکنیم

  • همسر اول

دیشب دوباره با  بابام حرف زدم. یعنی اون زنگ زد.

حرف کلی اش این بود که تو از اول ازدواج به حرف شوهرت بودی

یا چیز خور و طلسمت کردن و یا برو روانپزشک.

می گفت اب می خوری چرا می گی بسم الله ، چرا دخترت چادر سر می کنه و ....

یا دعوا ها و دلخوری هایی که از اول ازدواجمون بود و  حلالیت گرفته بودیم و بخشیده بود... رو می گفت تو دلمون هست(بماند مقصر اونها بودن اما من لحنم بد بود و با تندی حرف می زدم‌. بعدا چندین و چندین بار ازشون معذرت خواهی کردم. اون موقع نمی دونستم اگر والدینم اشتباه می کنن من نباید تندی کنم...)

الانم می گفت راضی  هستیم ازت و .. 

هم من هم مامانت از کارت هم راضی هستیم و کار خوبیه.ولی تا حالا تحمل می کردیم  می اومدی اینجا ، از الان به بعد برید خوش باشید اگر میخواید ما رو اذیت نکنی دیگه اینجا نیا و زنگ نزن.گفتم قطع صله رحم می خوای بکنی .گفت من کاری ندارم به این حرفها.ما اذیت می شیم و ... دیگه نه زنگ بزن نه بیا و نه هیچی اگر می خوای اذیت نشیم


دیشب با خاله هم صحبت کردم. پیامکی .می کفت مامانت حالش خوب نیست نمی تونه راه بره. بهتره الکی هم شده بگی دیگه اینکار رو نمی کنی(نمی دونه مشکل اینها نیست. حتی یبار گفتم به بابام . گفت حالا دیگه... فایده نداره . اب ریخته شده)

بهش گفتم دلایل رو گفتم ۴ ملیون دختر و ثیبه هستن که حتی اکر معتادا و زندانی ها رو حساب کنیم مجرد می مونن... خلاصه خیلی صحبت کردم. اخر سر عاقبت به خیری دعا کردیم و ظهور صاحب الزمان عج که گشایش همه اموره...



امروز وقتی رفتم حرم باز هم پرسیدم . در مورد رضایتم و اذیت  والدین و اینکه می گن نیا و ... 

گفتن کارت درسته و هیچ مشکلی به لحاظ شرعی نداره.اگر اذیت می شن نرو

گاهی یه زنگ و تلفن بکن.اگر اینم اذیت شون کرد نباید اذیتشون کنی....😐


امروز برای اولین بار رفتم قسمت علما تو حرم . آیت الله بهجت و فاضل و شوشتری و طباطبایی ....😀


صبح به همسر گفتم بریم دفتر قضایی برای رضایت  دادن و روند دادگاه برای عقد


خیلی طول کشید

من موندم کارها رو انجام بدم و همسر اومد خونه


اونجا با یه حاج خانمی هم صحبت شدیم.خنده اش گرفته بود از کارم

ولی آخر  سر گفت که خودش زن دومه و همسر شهید. گفت کار خوبی می کنی اما حسودی نکنی . خودش مخفیانه زن دوم شده بود و همتاش وقتی  فهمیده بود اذیت می کرد و ...


موقع دادن دادخواست قضایی وقتی گفتم برای رضایت برای ازدواج مجدد اومدیم و به جای ازدواج بنویس تعدد زوجات خانمه خنده اش گرفته بود....😂


بعد هم رفتیم حرم نماز و بعد هم غذا.موقع غذا همسر گفت با همتا صحبت کرده و کل خانواده اش رو صد درصد راضی  کرده. بهشون گفته بوده من مرد زندگی ام رو پیدا کردم ... 

گریه ام گرفت 

به همسر گفتم بهت افتخار می کنم عزیزم

گفتم

چقدر خوبه که همسری دارم که مرد زندگی یکی دیگه اس

بهت افتخار می کنم

خیلی گریه ام گرفت ، اشک شوق، چقدر لذت بردم...

گفتم خدا رو شکر همسرم مرد زندگی ماست، خداروشکر اینقدر توانمنده...

همسر گفت نگاه کن همتا برام  چی فرستاده 😎😀:



بعضی از نگاه ها 

صدایِ قشنگی دارند

بدون کلامی

جویایِ حالت می شوند

بدون کلامی 

" دوستت دارم " را می گویند، 

بدون کلامی 

آرامش و اطمینان را 

به قلبت بر می گردانند

بعضی از نگاه ها 

صدایِ قشنگی دارند

دُرست مانندِ نگاهِ تو ...


خیلی لذت بردم

خیلی خوشش اومده بود

خیلی خوشحال شدم

دستش رو گرفتم و بهش تبریک گفتم

آرزوی خوشبختی برای همه مون کردم


این شعر رو همتا برای منم فرستاده بود. 

می گفت حرف دلم به هردوتونه...😍😍😍

  • همسر اول

پشتت هستم

۱۴
تیر

دیشب سالگر فوت پدر شوهرم بود

همسر سردرد گرفته بود شدید

دم عوارضی به مادرشوهرم زنگ زد و هماهنگ کرد و برگشتیم خونه.


طفلکی همتا وقتی فهمید چقدر ناراحت شده بود و نگران بود....


امروز عصری خونه مادر شوهرم بودیم 

به مادر شوهرم گفتم قرار بود به کسی نگید دیگه  ناراضی  بودین و می دونستیم اونها زنگ می زنن و ...

اونها می  خواستن مادرشوهرم هم با ما مخالفت کنه

گفته چرا شما چیزی نگفتی و زندگی رو این دختر ساخته و الان اینجوری و اونجوری


مادر شوهرم هم گفته، منم گفتم و منم نگران اون بودم اما خودش گفته و ...



 

خلاصه بعد با مادرشوهرم خیلی صحبت کردم در مورد همتا. خیلی ازش تعریف کردم.

گفتم چه دختر خوبیه . خودش نگران منه . چندین بار بهم گفته اگر ذره ای ناراحتی داری بگو . مادرش هم برای همین نگران  من بودن مخالف بوده...



بهش گفتم دیگه تموم شده

شوهر هم دوسش داره، می خوادش و عقد خوندن و هفته دیگه هم میاریمش خونه و ...



دیگه مطمئن  شد همه چیز قطعیه و خندید و گفت خوشتون باشه و ....

بعد می خواستیم بریم عقد پسر خاله ام

فهمیده بودم مامانم اینا نمی رن

حدس زدم به خاطر من باشه


زنگ زدم به بابام

بعد از چند بار زنگ زدن برداشت و گفتم می خوام بیام اونجا

گفت نیا

نه من نه مامانت نمی خوایم ببینیمت

اونقدر مشکلات داریم که تو توش گمی

گفتم یعنی نمی خواید بچه تون رو ببینی

یعنی من مشکلتونم

.

.

گفت برید خوش باشید و ...

بعد یکی دوسال اون موقع بعدا بیاید...

حلالت هم که گردیم و...

گفتم پس حلال کنید

گفت کاری نکردی که حلال کنیم

حلال باشه

دیگه هم زنگ نزن




بعدش حالم خیلی بد شد شد ناراحت بود

همسر گفت اگه مامانت اینا نیستن عقد نریم


خلاصه گفتم چشم


حالم خیلی بد بود



همسر گفت چی شده چی گفتن


گفتم الان نمی تونم حرف بزنم

حالت تهوع و اضطراب   و دلشوره و ... داشتم


رفتیم بهشت زهرا

سر خاک پدر شوهر

کمی آرام  تر شده بودم


همسر عزیزم بهم گفت ان مع العسر یسری

گفتم امام زمان الان ازم راضیه؟  کار درستی کردم؟

گفت بله. ما پیش کسانی که می دونن ، مرجع و روحانی و ماندگاری و ... رفتیم پرسیدیم...


یادم اومد مرجع تقلیدم وقتی چند بار زنگ زدم بهش چقدر دعام می کرد و می گفت شما دارید معجزه می کنید  و اگر این اتفاق بیافته اصلا انگار معجزه شده و کلی دعامون کرد...

یاد حرف های اقای ماندگاری و اسلامیه و آذری  و صالحی و ... افتادم



همسرم تو چشمام نگاه کرد و با لبخند گفت


خانم...،  بهترین شفیع زن شوهرشه.... ☺☺☺


بعد هم گفت

 می دونی اونها اصلا دخیل نیستن

اگر اونها به خاطر هر چی ، دارن با حکم خدا مخالفت می کنن کار اونها اشتباهه

توکلت به خدا باشه

کار تو موافق حکم خداست

خدا خودش درست می کنه....




الان رفته بود نماز

تو ماشین بودم من

وقتی اومد  با چشمای قشنگش تو چشمام نگاه کرد گفت

... جون خیالت راحت باشه 

من پشتت هستم من هرگز تو رو رها نمی کنم پشتت رو خالی نمی کنم 

تو گه به خاطر خدا این کار رو کردی 

از همه بریدی بدون اون قدر دین و ایمان دارم و لامذهب نیستم که تو رو رها کنم همیشه پشتتم و دوست دارم😊😊


اشک تو چشمام جمع شد😢

خیالم راحت شد🙄



خدایا شکرت که همسری چنین خوب دارم

بهترین همسر دنیاست

آقاست

سرور منه

سرور هردوی ماست.


خدا رو شکر که دارمش

خیلی آروم شد




همتا امروز یه پیام تو گروه سه نفرمون داده بود

خیلی لذت بردم از پیامش؛ حرف دل منم بود....




کاش همه خانم های دنیا مثل ما دو تا خوشبخت بودن


کاش همه مرد های دنیا مثل تو پاک و مهربون بودن


من و خواهریم بهت افتخار میکنیم بهترین شوهر دنیا








ان الله مع الصابرین

ان الله یحب الصابرین

حسبن الله نعم المولی و نعم النصیر


  • همسر اول

باید بگم آشنایی مجازی با حقیقی فرق داره


اگر چه در مجاز  ما با هم اشنا شده بودیم و همه چیز در ظاهر خوب بود ، اما باطن قضایا فقط در هنگام روبروشدن حقیقی مشخص می شه‌.

و همین اندکی دلهره برام داشت.


شبی که همتا قرار بود بیاد تا حدود ساعت ۸ صبح بیدار بودم و کارها رو می کردم.

اخه تو یکی کابینتها دونهای سیاه  پیدا کردم. همسر می گفت فضله موشه!🤐😲


کل کابینتها  رو ریختم بیرون و آبکشیدم...



یه جارو موند که همسر گفت من می زنم تو برو یکم استراحت کن

خلاصه ۸ صبح خوابیدم

حدود ۱۰ بود که بیدار شدم دیدم همسر رفته دنبال همتا و الان هاست که بیان خونه

ولی چشمتون روز بد نبینه 

مثلا جارو زده بود


دیگه جارو برداشتم و شروع کردم جارو زدن 

خدا خدا می کردم تا اومدن همتا جارو زدن تموم شه و همه چیز مهیا باشه برای ورودش


می خواستم اسپند دود کنم برای ورودش


وسط جارو زدن بودم که دیدم همسر کلید انداخت و اومد توی خونه. 

همتا هم تو راهرو

وا رفتم 

گفتم چرا یخبر نمی دی نزدیک خونه هستی...

منو بیدار می کردی لااقل وقتی داشتی می رفتی!

ولی کار از کار گذشته بود.


گفتم عیب نداره



همتا هم از خودمونه دیگه



رفتم تو راهرو و باهاش روبوسی کردم


خیلی دختر خوبیه خدا رو شکر


بقیه جارو رو جلوی همتا زدم😅


اسپند یک روز بعد براش دود کردم😅


ان شاء الله وقتی اومدن خونه برای همیشه،  براش جبران کنم😉


تو این مدت کمی نگرانی از نوع رفتار همتا داشتم 

قبلا هم تو چتها صحبت کرده بودیم

ولی خیلی محجوب تر از این حرفها بود همتا


 اهل کمک و مشارکت

با بچه ها خوب گرم گرفت و رفتارش عالییی بود


همون روز اول دلم بهش قرص شد.

خیالم راحت شد.




امروز وقتی بهش گفتم شوهرمون سردرد گرفته

طفلکی اونقدر ناراحت شد که پشیمون شدم از گفتنم


بهش گفتم ان شاءالله خدا برای هم نگهتون داره و عشقتون رو روز افزون کنه


اونم گفت عشقمون رو...



اره 

الهی خدا عشقمون رو روز افزون کنه...


عشق همه زوجها رو...

  • همسر اول

حس می کنم خیلی بدم

حس می کنم باید زودتر از اینها همتا و همسر بهم می رسیدند


حس می کنم اشتباه کردم

خودخواهی داشتم

کاش زودتر می فهمیدم


حس می کنم من یه وسیله بودم

وسیله ای برای ساختن زندگی همسر و رشد اخلاقی اون تا همسر برای همتا اماده بشه


حس می کنم همتا دختر خیلی خوبیه

همتا خیلی همسر رو قبول داره 

می گه بهترینه

می گه بهمن ماه تو مسجد جمکران بهترینها رو از خدا و امام زمان عج خواسته و خواسته دفعه بعد با اون بیاد جمکران

الان هم بهترین نصیبش شده و با هم رفته بودن جمکران

طلبیده شده بودند انگار

 به زیارت دو شهید 

و همسر می گفت چه حال خوبی داشته این سری تو نماز توی مسجد...



حس می کنم وسیله بودم

وسیله ای برای رسوندن زندگی به جایی که تحویل همتا بدم


حس می کنم روزیش بوده 

همسری که خیلی قبولش داره و دوسش داره 

همسری که خیلی رشد کرده نسبت به قبل


برای همتایی که واقعا خیلی خانمه



دلم براش از الان تنگ شده

قبلا پشت سر همسر نماز جماعت می خوندیم

حتی خونه مادر شوهر ، همگی دست جمعی...

اما چند وقتی بود دیگه اجازه نمی داد پشتش نماز بخونیم 

می گفت مسئولیت داره


حضور همتا و اصرارمون باعث شد دوباره نماز جماعت برپا کنیم 


خیلی حس خوبی داشت


خیلی خوشحالم

امیدوارم خواسته های خداوند را تمام و کمال اجرا کنم


امیدوارم


  • همسر اول

یکی از دوستام ، حمیده ، در مورد اینکه به پذیرش همتا گفته بودم جهاد اکبر باهام صحبت می کرد . می گفت حدیث هست که جهاد زن خوب شوهر داری کردنه... گفتم درسته اما جهاد اکبر مبارزه با نفس و در نتیجه پذیرش  همتاست .

اینو از استاد پناهیان دیدم.

می زارم اینجا خیلی مفیده



❤خلاصه #فایل 1


✅۱. اگر فضایل و توصیه های دینی را همچون دانه های تسبیح در نظر بگیریم، نخی باید باشد که این دانه ها را بهم متصل کند و آن نخ "مبارزه با هوای نفس" است.


✅۲. وقتی این معارف نظام پیدا کردند همه ی دستورات را حول یک محور می بینیم و متوجه می شویم چه چیزی را باید مدام هدف بگیریم.


✅۳. موضوع اصلی زندگی ما حسادت نیست! تکبر نیست! تنبلی نیست! حرص نیست! حسرت خوردن نیست! صداقت داشتن نیست! مهربان بودن نیست! موضوع اصلی زندگی ما "مبارزه با نفس" (جهاد اکبر)  است.


✅۴. اگر معارف مرتب و نظام مند باشند می توانیم انتقال بدهیم. و نتیجه بخش خواهد بود. میتوانیم تجلی آن را در تمام اخلاقیات خوب و بد خود ببینیم. 


✅۵. خیلی ها خوب هستند ولی فکر میکنند بد هستند و خیلی ها بد هستند ولی فکر می کنن خوب هستند. در حالی که ارزش آدم ها به فحش هایی که داده نیست! 

ارزش آدم ها از روی حرفهای دروغ و راستی که گفته حساب نمیشود! 

ارزش آدم ها از روی مبارزه با نفس محاسبه میشود.


✅۶. ائمّه می فرمایند؛ مبارزه با نفس جهاد اکبر است چون مبارزه با هوای نفس سخت تر است، و مثل آن مثل کسی است که بخواهد به تنهایی شهری را فتح کند! از هر طرف به او حمله می کنند و او یکه و تنها مبارزه می کند.


✅۷. در روایات گفته شده خداوند قسم جلاله خورده و فرموده به عزت و جلال و عظمت و مقام خودم سوگند اگر بنده ی من در چیزی هوای مرا به هوای خودش ترجیح بدهد، من غنای در نفسش ایجاد میکنم (احساس بی نیازی به همه ی عالم پیدا کند) همتش را می گذارم روی آخرت، ضمانت میکنم آسمانها و زمین رزق او را برسانند و من پشتیبانش هستم. 


✅۸. شباهت اول؛ همان فضای معنوی حاکم در جهاد اصغر هست ولی بزرگتر‌. شباهت دوم؛ وجود دشمن است که در جهاد اکبر شناختن دشمن سخت تر است و شجاعتی بیشتر از جهاد اصغر لازم است. 


❤شباهت اخر؛ فضای عاشقانه میان خداوند و شخص است.❤



خلاصه #فایل 2


✅۱. وقتی به کسی میگوییم بین راه سعادت و شقاوت کدام را انتخاب می کنی؟ 

 🔸 اگر به هیچکدام تمایل نداشته باشد و بگوید سعادت چیست؟ و شقاوت یعنی چه؟ خوبی چیست و بدی یعنی چه؟ برای این شخص چون آگاهی و تمایل ندارد پس اختیار و انتخاب هم معنایی ندارد.


🔹 اگر به یکی علاقه مند باشد و به یکی هیچ علاقه ای نداشته باشد، مثل "فرشته ها" که فقط به خوبی ها گرایش دارند، باز هم اختیار معنایی ندارد و به درجه ی انسان بودن نرسیده

یا مثل "حیوان" فقط به مسائل خورد و خوراک و جسمی و جنسی علاقه داشته باشد و در مورد سعادت و آخرت هیچ برنامه ای نداشته باشد باز هم اختیار و انتخاب معنایی ندارد.


🔸اگر به هر دو به یک اندازه علاقه مند باشد دچار حیرانی و سر گردانی میشود و ممکن است خودکشی کند و باز هم اختیار معنا ندارد.

🔹فقط در صورتی اختیار و آگاهی معنا پیدا می کند که به هر دو علاقه مند باشد اما نه به یک اندازه!

خداوند در سیستم وجودی انسان دو نوع علاقه قرارداده 

✔یکی سنگین تر، ارزشمندتر، عمیق تر، اما "پنهان تر" 

✔و دیگری سبک تر، سطحی تر، کم شیرین تر، اما "آشکار تر" 


👌 زمانی که تو با انتخاب خودت از این تمایل آشکار و سطحی عبور می کنی و به تمایل پنهان و عمقی وجود خودت می رسی از اینجا به بعد انسان هستی یعنی موجودی هستی دارای #اختیار 


✅۲. انتخاب تو وقتی ارزش پیدا میکند که علیه آن چیزی که دوست داری باشد.


✅۳. حیوان هم از حق انتخاب و اختیار برخوردار است و چیزی را انتخاب میکند که دوست دارد.

مثلا اگر آهن و علف جلوی دهانش بگیری بدون تامّل و فکر علف را انتخاب میکند.


✅۴. هوای نفس همان علایق سطحی تر و آشکار است که سرچشمه ی تمام فسادهاست


✅۵. دلیل آفرینش ما مبارزه با هوای نفس است، بخاطر این مبارزه به ما حق انتخاب و اختیار داده شده، تا به شرف انسانیت برسیم وگرنه حیوان یا فوقش فرشته بودیم.


✅۶. زمانی که از این مرحله رد شده باشیم و انسان شده باشیم. زمانی که از مرتبه ی حیوانیت و علایق سطحی عبور کرده باشیم. حیوان که امر و نهی نمی فهمد.


✅۷. بله ماه رمضان یکی از همین برنامه هاست.

مبارزه با هوای نفس همان جهاد اکبر است و مومن روزی هفتاد بار می میمیرد.


✅۸. با عشق ورزیدن به اولیای خدا


@Tanhamasiir

کانال تنها مسیر در ایتا

  • همسر اول

همین الان همسر و همتا و پسر کوچولوم سوار ماشین شدند تا برن ترمینال.

همتا برای حدود یک ساعت و نیم دیگه بلیط داره.

همدیگرو بغل کردیم و خدا حافظی کردیم.

بعد از رفتنش

نمی دونم چرا یدفعه حالم بد شد

دلم گرفت

یه غم عجیبی اومده سراغم که درکش نمی کنم

حس و حال خوبی ندارم

ناراحتم

نمی دونم به خاطر  چیه

یه غم عجیبی دارم

یخورده  وقت پیش با خواهرم صحبت کردم

می گفت مامان پاش خیلی درد می کنه

می گفت با مادرشوهر صحبت کرده و مادرشوهر گفته منم راضی نبودم گفتم منو کفن کردی این کارو نکن .دختر خودت می خواسته و نصیحتش کردم.

ناراحت شدم به شوهر هم گفتم

قرار بود مادر شوهر در مورد این حس و حال به کسی چیزی نگه

ازش قول گرفته بودم 

اتفاقا چ به خاطر مامانم اینا قول گرفته بودم

می دونستم زنگ می زنن بهش

بهم قول داده بود

بهش گفته بودم به کسی نگه چون زندگی ما بهم می ریزه

نمی دونم چرا اینجوری کرد


نمی دونم شاید غم من به خاطر اینه....




امروز یه اشتباهی کردم😐

همتا تو اتاق بود و با تلفن صحبت می کرد

ینفر به همتا زنگ زده بود و برای پسر مجردش خواستگاری کرده بود.

همتا به من داشت می گفت

دلم فرو ریخت

ناراحت شدم

فکر کردم یعنی الان دلش می خواد با مجرده ازدواج کنه؟؟؟؟!!😐🤐

به خودم گفتم اینقدر بدجنس نباش . به خاطر خودتون سد راه خواسته هاش بشی حتی اگر چنین چیزی بخواد. اگر راست می گی خیلی دوسش داری و مثل خواهرته باید بزاری آزادانه تصمیم بگیره.😐


خیلی سخت بود

با من من و شرمندگی گفتم اگر می خوای با مجرد ازدواج کنی و ..‌. 


خیلی ناراحت شد طفلکی . خیلی

گفت گریه ام گرفت 

این چه حرفیه می زنی

مگه ما دست یا علی ندادیم

(ظهری داشتیم صحبت می کردیم می گفتیم ازدواج  تعددی نسبت به مجرد از بعضی لحاظ بهتره.  البته بسته به آدم و شرایطش. به هر حال مرد جا افتاده و اخلاقش بهتره و می دونه چطور برخورد کنه و قابل اعتمادتره و تکیه گاه بهتریه.

گفتم الان همسر با اوایل ازدواج مثلا خیلی فرق داره منم باشم بین همسر اون موقع ها و الان ،که می دونم الان خیلی بهتره اگر این دو می اومدن خواستگاریم تعدد با الانش رو انتخاب می کردم... و صحبت دختری شد کههمتای یکی از دوستانه و  بین خواستگار مجرد و متاهل ، تصمیم گرفته بود با متاهل ازدواج کنه ...)


خلاصه همتا گفت مگه ظهر نگفتم چقدر همسر خوبه نسبت به مجردها.

چرا اینجور می گید من دوستت دارم ، دوسش دارم

بغلش کرده بودم بهش می گفتم ببخشید نخواستم یه موقع اگه پشیمون شدی مانعت باشیم و ‌... ناراحت نشو ببخشید عزیزم ببخشید....

روی پام دراز کشید نازش می کردم و حرف می زدیم

گفت جلوی گریه مو گرفتم 

گفت همسر منو دوست داره؟ تو منو دوست داری؟ گفتم آره ... خیلی... گفت چطور اینجوری می گی من گفتم اگر این ازدواج نشه من می میرم و ....


خیلی ازش معذرت خواستم گفتم ببخشید 

برای خودمم سخت بود گفتنش



امیدوارم منو ببخشه

اگرچه خوشحالم و دوست دارم با ما باشه، اما اون موقع فکر کردم اگر واقعا دوسش دارم باید بزارم آزاد باشه تو تصمیم گیری


بهش گفتم همینو

گفت مگه شما منو مجبور کردید؟

راست می گفت موندم چی بگم 

فقط خواستم تو معذورات نباشه

دیدم واقعا عاشقانه همسر رو دوست داره و بهش وابسته  است خدا رو شکر


همه ما رو دوست داره و ما هم همگی دوسش داریم



موقع رفتن گفتم زودتر کارها رو بکن و تائید نهایی خانواده ات رو بگیر تا بیایم ببریمت😍😍😍


ان شاء الله سفر همه مسافرها و عروس گل ما هم به سلامت باشه

الهی آمین


  • همسر اول

همتا دیروز می خواست بلیط بگیره.دیدیم احتمال اینکه برگرده و به کارش نرسه زیاده.برای همین گفتیم بلیط رو برای امروز بگیره و بیشتر پیش هم باشیم.امروز همتا بلیط داره. دیروز همتا و همسر و دخترم رفتن حرم . حدود ساعت ۴ بود. یبار حدود ۵ و نیم با همسر صحبت کردم گفت الان حرمن بیان میایم خونه تا یخورده وقت دیگه.گفتم جمکران هم برید خوب...گفت نه دیگه فردا.گشنه ایم و...ناهار نخورده بودند قرار بود برگردن ناهار بخوریم.خلاصه تا ساعت ۷ و نیم نیومدن . حدس زدم جمکرانن.ولی با دوستام می گفتم اگه ناهار خورده باشن....😠

همسر سابقه داره اندکی . یبار ما هی منتظر تا بیاد غذا بخوریم دیدیم حضرت یار گرسنه شدن ناهار خوردن ... ما حالا هی گشنگی تحمل می کردیم.با خودم حدس زدم حتما تا الان ناهار خوردن. گفتم چرا اگر ناهار خوردن یه زنگ نزدن به ما بگن ما هم ناهارمون رو بخوریم. معده ام داشت می سوخت....ساعت ۷ و نیم که همسر تلفنش رو جواب داد گفت ۵ دقیقه دیگه راه می افتیم.خلاصه یاعت ۸ و ربع بود حدودا رسیدن! بعد از زیارت قبول و ... همتا گفت هی اصرار کردیم بریم جمکران تا همسر قبول کرد. خدا خواست روزیمون شد. آخه دو تا شهید آورده بودن....ازشون پرسیدم ناهار خوردین ؟گفتن نه!ناهار جای همگی خالی ته چین داشتیم. (من الان قصاوت و پیش داوری کردم؟)🤔بهشون گفتم به دوستام گفتم اگه ناهار خورده باشن...اوناهم گفتن حالا از دماغشون در نیاری...😂فقط معجون خورده بودن 😅

دیشب دخترم یه کادو برای من و همتا گرفت. یه کادو هم براش درست کرد داد. نمی دونم گفتم یا نه پسرم هم دیروز براش کادو درست کرد داد. یه شمع.همتا برخوردش با بچه ها خیلی خوبه.بچه ها دوسش دارن و می گن از من مهربون تره خدا رو شکر.دیشب با همتا یمقدار صحبت کردم.همسر و دخترم رفته بودند خرید.در مورد مسائل مختلف حرف زدیم مثل دو تا دوست.در اخر بهش گفتم من و تو مثل باید مثل  یه روح تو دو بدن باشیم.مثل خواهر.پس باهام راحت باش.خجالت نکش.

می گفت شما خیلی خوبید.آشنایی مجازی و واقعیت خیلی فرق داره.وقتی می خواستم بیام  از استرس معده درد گرفته بودم.دلم می خواست برگردم یا وقتی همسر تو ترمینال اومد دنبالم.اما وقتی دیدمتون آرام تر شدم .اگرچه اولش هم برام سخت بود یخورده اما الان بهترم.بعد هم گفت من ناراحت تو ام.اینکه یذره تو دلت ناراحت باشی و ...

گفتم ناراحت نباش من خوشحال می شم می بینم شما خوشید.مثل خواهرمی خیلی دوستت دارم.گفتم یه زن مثل یه لیوان می مونه و مرد یه پارچ آب .اگر مرد لبریز از محبتش بکنه ، زن دیگه سیراب شده ، لیوانش پره ، حالا اگر یه لیوان دیگه رو پر کنه فرقی به حال لیوان اول نداره.که بخواد ناراحت شه.چون کاملا پره.من ناراحت نمی شم شما با هم باشید.گفت می دونم ولی من نگران شما می شم.گفتم اینجوری نباش.منو و تو تقدم و تاخر زمانی داریم تو ورود به این زندگی وگرنه مثل هم هستیم.وقتی خجالت بکشی من نمی تونم باهاش راحت باشم جلو تو وپیشش باشم و ... و از طرفی می رم پیشش و ... تا تو هم خجالتت بریزه.خجالت نکش.بعد هم گفتم شب تو برو بخواب که فردا برمی گردی...

آخر شب دیگه حسابی خسته شده بودم.بچه ها خرابکاری زیاد داشتن و ...تند و تند داشتم جمع و جور می کردم.همسر و همتا تو پذیرایی مشغول صحبت بودن

همسر و همتا یکی دوبار گفتن بیا ...گفتم الان بزار اینو انجام بدم...یدفعه همتا گفت الان عصبانی هستی؟گفتم من ؟ نه!😊بعدم هی کار بچه ها و خونه رو کردم.بعد که پیششون نشستم همتا گفت گفتم عکسم رو نده دوستات ناراحت شدی؟(آخه دیشب به بچه های مجازی گفتم ماجرا رو . عکس ازم خواستن. گفتم باید اجازه بگیرم که همتا گفت نه) گفتم نه اصلا برای چی ناراحت شم .حریم خصوصیه.ناراحت بشم می گم....گفتم  : "خسته ام خوابم نیاد، عکسمو برای بچه ها فرستاده بودم ، بچه ها مشخره بازی در نیاوردن می گفتن معلومه چشات غم داره و .. . بهشون گفتم نه بابا خوابم نیاد چشام داره می سوزه. الانم همینم . خوابم میاد بچه ها بهم ریختگی زیاد کردن..کار دارم. ..‌چرا ناراحت باشم خیالت راحت"

الانم یدفعه با جیغ بچه کوچیکم از خواب پریدم ، خواب دیده بود بغلش کردم دیدم هوا روشنه. حدود ۱۰ دقیقه به ۶ بود . بلند شدم نماز صبح رو خوندم . فکر می کنم زمان وضو  گرفتنم نماز قضا شده بوده😣 دیگه خوابم نبرده تا الان.نمی دونم چرا چشام می سوزه و دلشون خواب می خواد اما دلم می خواد نخوابم و کارهای عقب افتاده ام رو انجام بدم....

یه پیامک دادم مامانم

سلام مامان جون

خوبی

خواستم زنگ بزنم بهت 

دلم برات تنگ شده

دوستت دارم 

😚😚😚

 

 

ان شاء الله دلش زودتر نرم شه

  • همسر اول