اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

" رضایش " زندگی فقط برای رضای او

اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

" رضایش " زندگی فقط برای رضای او

اللهم وفقنا لما تحبه و ترضاه

روز نوشت یک زن از یک تصمیم!
همسر اول هستم‌.سال ۸۲ ازدواج کردم در سن ۲۲ سالگی.لیسانسه هستم و طلبه و خانه دار.۳ فرزند گل دارم.
زندگی رو از زیر صفر شروع کردیم. دست در دست هم گذاشتیم و توکل به خدا کردیم.در مسائل کاری به حمدالله کمک همسر بودم.
کل مهریه ام را همان اویل عقد بخشیدم.
چیزی به نامم نیست.
یک منزل مسکونی و ماشین داریم و به لطف قناعت اوضاع مالی مان روبراه است.
دو سالی در مورد تعدد زوجات تحقیق کردم و اوضاع جوانهای اطرافم رو بررسی کردم.
به همسر پیشنهاد تعدد دادم و اعلام رضایت کردم.
همسر هم بررسی کردند و بعد تصمیم به تعدد گرفتند...

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

ازدواج

۰۶
ارديبهشت

اون دوستی که تو چند پست قبل گفتم معرفی کردم برای ازدواج رو یادتونه؟؟  خدا رو شکر عقد کردند 😍😍 ان شاءالله همیشه خوشبخت باشن و زندگی خوبی برای هم بسازن

خیلی خوشحال شدم😍

 

بنفشه هم تاجایی که می دونم به خواستگارش جواب رد داده. نمی دونم چرا. خیلی دوست داشتم خواهر خودم می شد. هنوزم دوست دارم . نمی دونم تقدیر چیه ولی از صمیم قلب ادزوی خوشبختی اش رو دارم و ارزو می کنم به اونچه می خواد به نحوی گه خیر باشه و خیر باشه برسه. الهی آمین🤩

  • همسر اول

طلاق

۰۶
ارديبهشت
 
حدود دوسال می شه از اومدن همتا به زندگی مون.
 
از اونجایی که همتا دوست نداشت روند زندگی و ... رو بنویسم ، چیزی ننوشتم. از بعد از اون زمان که گفتم مشکلاتی دارند و دعا کنید ، اظهار کرد که دوست نداره و ...  بنابراین ننوشتم.
ولی خوب ، الان باید یسری موارد رو بگم.
از ابتدا زندگی همتا و همسر دچار مشکلات بسیاری بود ، تو این مدت شاید حدود یک سالی همتا زندگی مستقلی داشت . اسم طلاق توسط همتا همون اول ورودش به زندگی اومد ، اما روند جدایی از ماه رمضان گذشته جدی شد، اما بعد از مشاوره های فرهنگسرا و ... مواردی که برای طلاق توافقی لازم بود و ایه سوره تغابن بنای همسر بر مصافحه شد و سعی کرد زندگی رو حفظ کنه ، علی رقم همه مشکلات. بنابراین طلاق مسکوت ماند و سعی بر سازش بیشتر شد .  ولی بعد از حدود بهمن ماه سال ۹۹ دوباره روند طلاق جدی شد. 
باز هم در این روند بنای همسر بر مصاحفه بود و بعد هم اینکه طبق ایه  سعی کنه اگر بناست طلاق رخ بده به شایستگی باشه. حتی تا همین چند روز قبل از طلاق هم فکر نمی کردم طلاق رخ بده ، با توجه به فرصتهایی که همسر جهت ساخت زندگی به همتا داد و چشم پوشی ، اما همتا با توجه به بیماری مادرش و ... تصمیم گرفت بره و رفت.
 
 
 
امیدوارم همه در زندگی شون ارامش باشه
امیدوارم همتای سابق ما هم به اونچه دلش می خواد برسه و در مسیری که برای زندگی اش انتخاب کرده موفق شه
امیدوارم خداوند یه خانم عالی هم روزی همسرم بکنه و برای هم خواهر های خوبی باشیم و همیشه زیر یه سقف به خوبی و خوشی زندگی کنیم و فرزندانی صالح بیاریم و تربیت کنیم و همیشه خدا رو برای این ازدواج شاکر باشیم
 
 
 
 
بعضی ها می پرسن پشیمون نشدی و ...؟
می خوام ب گم اصلا و ابدا.
مثل اینکه ادم یه ازدواج داشته باشه و بعد طلاق بگیره به هر دلیل ، ایا اون افراد از اصل ازدواج منصرف می شن و اصل ازدواج رو بد می دونن؟ قطعا نه
به هر حال در جریان زندگی تعددی ما مشکلات زیادی وجود داشت و قطعا هر کدوم از ما بیشترین سعی مون رو برای ساختن و حفظ زندگی کردیم ولی نشد. این موجب نمی شه از اصل حکم تعدد و حکم خدا منصرف بشیم یا بدمون بیاد. اصل حکم درسته هرچند اگر گاهی به بن بست بخوره. 
 
  • همسر اول

بنفشه

۲۵
بهمن
 
زندگی در جریانه. بعد از مشهد برای همتا  سوغاتی قطعه ای فرش متبرک آستان  قدس رضوی رو بردم . امیدوارم دوست داشته باشه . گاهی با هم بیرون می ریم... پارکی ... بستنی...
 
اما در مورد بنفشه
تا حالا با بنفشه مستقیم حرف نزدم.
واسطه پیامهامون رو انتقال می داد. بنفشه دوست داشت خانواده اش راضی باشن و بعد صحبت کنیم
 
اما وقتی خانواده اش راضی نشدن ، و بنفشه مصرانه می خواست خانواده لش رو راضی کنه و خواستگارهاشو رد می کرد ...، به واسطه گفتم به بنفشه بگو اگه مشکلی نداره با من صحبت بکنه ، یه مقدار از اصول اولیه رو صحبت کنیم و ببینیم مشکلی نباشه ، راستش بنا داشتیم بعد یه واسطه رو  بفرستیم پیش والدینش ...
 
اما از قرار بنفشه بابت همین صحبت کردن با من هم از والدینش اجازه گرفته بود و والدینش برخورد تندی با واسطه طفلکی داشتند...
 
واسطه به هر دومون گفت از خیر این ازدواج باید گذشت ...
راستش اصلا ما دوست نداریم بنفشه یا هر شخص دیگری با اکراه و بدون رضایت والدین بیاد تو این زندگی، وقتی دیدیم اینقدر خانواده اش مخالفند ، (اگر چه قبلا برای تعدد با خود واسطه مشکلی نداشتند ، ولی خوب برای تعدد با ما که البته هیچ شناختی هم ندارند مخالفت کردند ولی شرایط تعدد مون فرق می کرد..) گفتیم ان شاءالله بنفشه جون با هر کسی خوشبخت می شه زودتر ازدواج کنه و دلش شاد باشه
 
امیدوارم هر چه سریع تر هم همسر خانم سوم رو بگیره و به مراد دلش برسه ، یه دختر خانم خوب که تا اخر عمرمون همگی با هم زیر یه سقف زندگی کنیم و از این ازدواج همگی مون شاد و شاکر خداوند باشیم و موجب قرب همگی مون به خدا بشه و خیر دنیا اخرت برامون داشته باشه و فرزندانی صحیح و سالم و صالح و شیعه واقعی و سرباز امام زمانی به دنیا بیاریم و بزرگ کنیم....
 
 
ارزو می کنم همه جوانها ازدواج کنند و خوشبخت بشن
الهی امین 
راستی
یه دوست عزیز رو هم معرفی کردم برای ازدواج با یکی ، دعا کنید خیر باشه و خوشبخت بشن ، بعدا ، وقتی قطعی شد، تعریف می کنم😁
  • همسر اول


تو مسیر زندگی،  باید هر فردی سعی کنه بهترین رفتار رو  داشته باشه

بهترین رفتاری که خداوند ازش انتظار داره . فرقی نمی کنه که طرف مقابل چه جوری با آدم رفتار میکنه شاید همه اینها یک امتحان باشه اما این رو باید بدونیم که همیشه ممکنه زندگی به اون صورتی که ما می خواهیم پیش نره . برای خانمهایی که تصمیم دارند وارد تعدد بشن یا خانم های دومی که تصمیم دارند وارد تعدد بشند...باید مواردی رو بگم...

یا در مورد زندگی خودمون بگم که علیرغم اینکه قطعاً هر کدوم از ماها سعی کردیم بهترین رفتار را داشته باشیم اما در حال حاضر بعد از  همه مشکلاتی که داشتند تصمیم گرفتند  که زندگی همتا جدای از زندگی ما باشه. فعلا در دو طبقه جدا زندگی میکنیم و همسر فقط در مورد ایشون عدالت واجبه را اجرا می کند .تا اینجوری تنش به حداقل میزان ممکن برسه و آرامش شون بیشتر حفظ بشه

می خوام بگم فکر نکنید اگر که شما درست رفتار کردین همه چیز بر وفق مرادتون پیش خواهد رفت.
اینکه من به عنوان همسر اول درست رفتار کنم اینکه شوهر به عنوان مرد زندگی درست رفتار بکنه اینکه همسر دوم به عنوان خانم دوم درست رفتار بکنه دلیل نمیشه که بقیه هم مطابق بقیه هم درست رفتار کنند یا حتی بقیه روش زندگیشون و خط مشی زندگی شون با ما یکی باشه 
همین عدم تطابق در روش های زندگی میتونه مشکل خیلی جدی ایجاد بکنه
 یادم هست اون زمانی که خواستیم وارد تعدد بشیم با همتارفتیم موسسه،  گفتیم بریم مشاوره تا ببینیم ما اصلاً به درد هم می خوریم یا نه اما اونجا فقط در مورد خود تعدد صحبت شد که خودمون بهش واقف بودیم، کسی نبود که به ما بگه که در مورد همسر دوم هم باید مثل همسر اول نهایت دقت رو اعمال کرد .باید تفاوت های فرهنگی را به شدت در نظر گرفت. باید معیارهای زندگی هر فرد رو  را در نظر گرفت. باید خیلی مزاج ها رو حتماً در نظر گرفت !!و دو مزاجی کاملاً بر ضد هم هست ، زندگی  پر تنشی رو خواهند گذروند. یا حتما برید مزاج رو تشخیص بدید به اونچه فرد در مورد خودش فکر می کنه بسنده نکنید که می تونه کاملا بر عکس باشه.

 از طرفی مثبت اندیشی حداقل توی زندگی تعددی خیلی مهمه یا حداقل واقع بینی

 ولی متاسفانه بسیاری از اوقات در زندگی تعددی بدبینی هایی به وجود می‌آید ، در حالتی که تک همسری باشه فقط به اشتباه خودمون فکر می کنیم که چی موجب شده تا این مشکل یا محدودیت برای من به وجود بیاد ، اما وقتی که زندگی تعددی میشه ممکن هست که به این فکر کنیم که حتماً همتا کاری کرده و حرفی زده که این محدودیت برای من اعمال شده. این مسئله ،این نوع بدبینی یا این نوع فرافکنی مشکل ها ،میتونه در مورد هر یک از اعضای خانواده وجود داشته باشه. برای همین زندگی تعددی می تونه خیلی زندگی پر چالش تری از زندگی تک همسری باشه به ویژه اگر که همتا ها نتونن مشکلات رو به خودشون ربط بدن و بجاش  به طرف مقابلشون مربوط بدونن.
 به هر حال همه اینها موجب میشه که زندگی اونجور که می‌خواهیم گاهی پیش نره. این‌هارا گفتم که اگر به عنوان خانم اول می‌خواهید وارد تعدد بشید یا به عنوان خانم دوم وارد تعدد بشید این رو در نظر بگیرید و فکر کنید که ممکن است همه چیز به خوبی پیش نرود.


و در نهایت آنچه به عنوان خانم اول و چه به عنوان خانم دوم باید سعی کنیم انجام بدیم ، این هست که کارِ درست رو انجام بدیم و نتیجه کار و امور را واگذار کنیم به خدا. 
 که اگر کارها را به درستی انجام داده ایم و همه چیز به خوبی پیش نرفت بدونیم که خداوند برای ما آزمایش قرار داده. به قول یک عزیز زندگی زناشویی خودش محل امتحانات بسیار سختی هست وای به حال تعدد که خودش محل امتحانات خیلی بزرگ و سخت میشه و خوشا به حال کسی که از این امتحانات سربلند بیرون می‌آید 
بنابراین شما چه به عنوان خانم اول و چه خانم دوم و چه همسر وقتی که وارد تعدد میخواهید بشید یا حتی وقتی به عنوان همسر اول  با همسرتون در زندگی تک همسری مشکلاتی دارید باید به این فکر کنید که چه جوری بهترین راه را انجام بدهید و بهترین کار را انجام بدهید 

یادم میاد اون زمانی که می خواستم وارد تعدد بشم و اطرافیان به من می‌گفتند که ۱۰۰۱ مشکل پیش میاد و فکر نکن که زندگی اونجور که فکر می کنی پیش بره و یا با خانم دوم تنش وجود داشته باشه و ... من گفتم که من توکل می کنم به خدا وقتی عقیده ام در مورد تعدد درست است ، کارم را درست انجام می‌دهم  و بقیه اش رو می سپارم  دست خدا امیدوارم که خدا ازمون راضی باشه و کاری کنه سربلند از امتحانات بیرون بیایم و پاک در محضر خدا حاضر بشیم

  • همسر اول

#داستان

همیشه دنیا همینطوره،  هیچ کس برای زنی که توی خانه فقط کار می کنه ارزش قائل نیست ، انگار داره وقت می گذرونه ، افتخار و اعتبار به اینکه کی تحصیلات بالاتر داره و کی بیشتر تو اجتماع است، کی درآمد بیشتر داره، کی اموره خانه رو مدیریت می کنه و شوهرش ازش حرف شنوی داره...

اما اون فرق داشت ، یک زن ساده ، که همه عمرش رو توی خونه بود و به امور خانواده می رسید ، با همه مهربان بود، اگرچه می دید دیگران باهاش چگونه برخورد می کنند و براش ارزش چندانی قائل نیستند ،حتی وقتی توی جلسه ای ،زنان متدین شروع به صحبت و بحثی می کردند ، باز اون جایی نداشت ، اگر چیزی می گفت ، می گفتند نه اینطور نیست تو که همش تو خونه نشسته ای و از چیزی خبر دار نیستی...
با وجود این متواضعانه در مقابل مردم و زخم زبان و کنایه هاشان صبر می کرد...خوب شوهرداری می کرد...به بهترین نحوه خانه داری می کرد!

هر کس فکر می کرد بهترینه و خدا ازش راضیه،  اما اون اینگونه فکر نمی کرد ، فکر می کرد تو درگاه خدا گناه کارترینه و همیشه سعی در بهتر بودن داشت...

یک روز در خانه به صدا درآمد وقتی در را باز کرد دید آقایی موقر و متین پشت در است و می خواست بدونه اینجا خانه زنی که نامش هم نام این زن بود هست ؟

مرد پرسید، سلام ، اینجا منزل #خلاده_بنت_اوس است؟
زن گفت بله، شما؟
و پاسخ شنید ،داوود هستم،(زن تعجب کرد #داوود _نبی!دم درخانه من!) ، از خداوند خواستم بدانم همنشین من در بهشت کیست، و به آدرس شما رهنمایی شدم،
زن متواضعانه پاسخ داد، یا داوود نبی ، ای پیامبر خدا ، اگر چه از اینکه شما را اینجا می بینم بسیار خوشحالم ، اما فکر نمی کنم فرد مورد نظر شما من باشم، حتما فرد دیگری هم نام من است و ملاک نظر شما اوست ، من یک زن خانه دار ساده ای بیش نیستم! من کجا و همنشینی در بهشت با پیامبر خدا کجا!
داوود نبی فرمودند ، نه اشتباه نمی کنم ، مطمئن هستم ، شما خانم متواضعی هستید ، اما می خواهم بدانم چه ویژگی در شما بارز تر است که موجب شده شما به چنین مقامی برسید...
زن تاملی کرد ، در بین عبادتهایش عبادت چندانی نداشت ، حداقل عبادات را به جا می آورد و ترک گناهان می کرد همین، پس کدام ویژگی اخلاقی است که در من بارزتر است... گفت : شاکرم  که خداوند این صفت را در من قرار داده که در همه مراحل زندگی صبورم، در برابر ناملایمات و مسائل مختلف شاکر بوده و صبر می کنم و جزع و فزع نمی کنم...
داوود نبی فرمود همین یک صفت کافی است و تشکر کرد و رفت.

زن نمی دانست چگونه از خداوند تشکر کند، به سجده افتاد ، سجده شکر بجا آورد ،در حالی که اشک از چشمانش جاری بود ،اشک ذوق و شکر ، 

یک زن خانه دار از همه زنان همسایه و شهر ، مقامی بهتر داشت !، یک زن خانه دار از همه خوشبخت تر بود!، یک زن خانه دار سعادتمند ترین بود!، نبی خدا به خانه یک زن خانه دار آمده بوده !و به او مژده سعادت واقعی و رضایت خداوند را داده بود! ،یک زن خانه دار!یک زن خانه دار! #یک_زن_خانه_دار! 

#دارالقران_صاحب_الزمان_عج 
@dqsz313 ایتا
http://eitaa.com/dqsz313

  • همسر اول

این نوشته یک خانم تعددی هست. خانم اول

اینو یکی از دوستان برام فرستاد . البته قبلا شنیده بودم ولی هرچه فکر کردم گوینده اش رو یادم نیومد متاسفانه

ان شاءالله خداوند به همه همتاهای خوب و فهمیم و هماهنگ بده و همه با هم خوب و خوش باشن و با کمک هم هر روز به خدا نزدیکتر بشن


 


من ساکن اهواز هستم اما قوم و عشیره ای هستم که مردان بسیار متعصبی داره و زن هم براشون خیلی با ارزش ولی تو قوم و عشیره ما داشتن چند همسری یک چیز کاملا رایج مادر من همسرم سوم پدرم هستن البته بماند که هووهای مادرم چه بلاهایی به سر مادرم نیاوردن مادر من یک زن واقعا بی کس و کار بود که پدر و مادرش را تو تصادف تو کودکی از دست داده بود پیش مادربزرگ مادری زندگی می کرد و خرج و مخارجش را داییها و خاله هاش می دادن پدر من مرد پولداری هست که بیست و سه سال از مادرم بزرگتر هستش و مادرم را هفده سالش بود خواستگاری کرد و شوهرش دادن تنها فرزندش هستم نامادریهام همه کار کرده بودن که من که تو شکم مادرم بودم سقط شم اما به خواست خدا به دنیا اومدمـمادرم هرگز اجازه نمی داد من به نامادریهام توهین کنم و باید مادر صداشون می کردم

من دانشجوی رشته جغرافیا بودم که همسرم که دقیقا پسر شریک پدرم بود اومد خواستگاریم  من از بچگی دوستش داشتم و بهش جواب مثبت دادم من از بچگیم می گفتم زن هر کی شم حق ازدواج مجدد نداره و باید تعهد بده به همسرمم گفتم ایشون قبول کردن دختر عمه همسر من شوهرشون با شوهر من دوست صمیمی بودن و خونشون دیوار به دیوار بود ما با هم رفت و امد زیادی داشتیم من صاحب دو تا دختر و پسر خیلی خوشگل شدم ایشون فرزندی نداشتن همیشه به من می گفت صبا تو همه چیت عالیه خیلی خانومی اما تا حالا فکر کردی چقدر حجاب بهت می یاد چقدر چادر خوشگلت می کنه تو واقعا زیبایی اخه ایشون خیلی محجبه و نماز خون هستن البته از نوع افراطیش خیلی هم مهربون و شادن صدای بزرگان همسرم در اومده بود که همسرم باید طبق رسم و رسوم زن دیگری تحت سرپرستی خودش بگیره که یا بیوه باشه یا بد سرپرست را بگیره اما همسر من با خاطر قولش به من مخالفت می کرد تا این شد که همسر دختر عمه سوهرمطبق اعتقادات خودش رفت سوریه برای دفاع و همطرش را به ما سپرد ما می رفتیم پیش ایشون ایشون می یومد البته ایشون چون تنها بودن رفتن خونه مادرشون که بعد چهار ماه از رفتن همسرشون همسرشون شهید شدن و خدا صبری به این زن داد که با اونکه خیلی بی قراری می کرد اما همش می گفت خدایا راضیم به رضات تو چیزی را که دادی پس گرفتی و از ما قبولش کن

البته تصحیح کنم ایشون اصلا افراطی نیستن

بعد حدودا یکسال و نیم شوهر عمه همسرم خودشون تصمیم گرفته بودن عروسشون دوباره شوهر بدن می گفتن این دختر جوون حق زندگی داره من به هر کسیم نمی دم من نا خود اگاه وجودم انگار خدا یک چیزی تو دل من انداخته بود که دوست داشتم ایشون با شوهر من ازدواج کنه اصلا نمی شد به چشم هوو دید عین یک مادر عین یک خواهر بزرگتر همیشه با من رفتار می کرد در حالیکه فقط هجده ماه از من بزرگتر بودن من یک شب خواب همسرشون را دیدم که یک دسته گل و یک لباس سفید برای من  اورده بودن و به من گفتن شما از این به بعد خواهر واقعی من هستید این را تن همسر من کنید و بیارید خونتون من خدا شاهد به هر کی می گفتم این خواب را دیدم می گفت توهم زدی خودشیرینی داری می کنی چون ادن خانوم که اسمش لیلاهست چند تا خواستگار داشت من صبح که بلند شدم به همسرم گفتم می خوام دامادت کنم همسرم بنده خدا شوکه شده بود چون اخلاق من  نفرتم از چند همسری می دونست گفت مطمینی حالت خوبه من از تو و زندگیم خیلی راضیم زن دوم می خوام چی کار من جریان خوابم را گفتم و به همسرم گفتم من نمی دونم اون شهید بزرگوار اومده خواب من و این را گفته می ریم یا جواب مثبت می ده یا نه همسرم به زور راضی کردم گفتم اینجا را اگه رۻایت داد می فروشیم یک خونه دو طبقه می گیریم عین دو تا خواهر زندگی می کنیم من خودم به شوهر عمه همسرم زنگ زدم و گفتم حاج اقا برای امر خیر می خوایم امشب مزاحم شیم شب جمعه ایشالله ایشون گفتن باهاتون تماس می گیریم و زنگ زدن و گفتن تشریف بیارید من خودم همسرم را حاضر کردم و باهم رفتیم و من تو خواستگاری به شوهر عمشون گفتم حاج اقا من اومدم عروسمون را ببرم خوابم را تعریف ایشون بنده خدا گفتن شما برای ما شناخته شده اید و می دونیم چقدر خانومید اما عروسم نظرش،را باید بدونم لیلا جون اول راضی نمی شدن می گفتن نمی خوام شما عذاب بکشید از بودنم و من گفتم من خودم می خوام شما پیش ما بیاید و همسر قانونی شوهرم باشید

ایشون بعد دو ماه رفت و امد قبول کردن و دو تا شرط داشتن اینکه بچه های من حتما راضی باشند و بهش باید مامان بگن دوست دارن مادر بچه های من هم باشن خلاصه قبول کردن و ما خونه دو طبقه گرفتیم و ایشون با تنها با مهریه سفره حج عمره و سفر به کربلا اومدن خونه ما واقعاواین قدر این زن خوب و مهربون دارای انرژی مثبت بودن و هستن که انگار از جنس ما نیستن قبل اومدن به خونه که برای خرید با همسرم رفته بودن برای من و بچه ها کلی کادو گرفته بودن برای من 

یک چادر خیلی قشنگ و

 گرون گرفته بودن گفتن امتحانی صبا بنداز سرت اون قدر خوشگل شده بودم دلم نمی یومد از خودم جداش

کنم و شدم یک زن محجبه و نماز خون هیچ کی باورش نمی شد ایشون همیشه کمک من بودن و هستن بچه ها را نگه می داشت که من به کارهام برسم باورتون نمی شه الان چهار سال ما لباس نخریدیم لیلا جون همیشه لباسها را می دوزه بچه های من به غیر از شیرینی و کیکهای مامان لیلاشون کیک بیرون نمی خورن بهترین خبر زندگی ما دو سال پیش خبر بارداری لیلا نازنین بود بارداریشم متفاوت بود نه از ویار گله داشت نه از تحمل درد همیشه هم در حال فعالیت رود موقع درد زایمانش اومد من و همسرم را صدا کرد و گفت صبا جان وقتش شده من را برسونید بیمارستان دکترش می گفت اولین زن زایو را دیدم که این قدر اروم و متین زیاد داد نمی زنه و فقط دعا می کنه خدا یک پسر خوشگل به لیلا داد که گفت تو باید اسمش را انتخاب کنی و ما اقا ابوالفضل را اوردیم خونه اون سال دختر ن به سن تکلیف رسید و مامان لیلاش یک چادر خوشگل و روسری براش خرید و گفت هلیا جون تو باید از این به بعد خودت را با اینها خوشگل تر کنی و دخترمم سرش کرد با اجازتونم با اصرار شدید لیلا جون در حالیکه گفتم بعد پسرم دو تا بس لیلا جون گفت بچه برکت خونست اونم در حالیکه جمعیت ما داره پیر می شه بگیم بچه نه الان ماه اخر بارداریم شهدا واقعا برکت زندگی همه ما هستن خدا سایه لیلا رو از سر من و بچه هام کم نکنه

راستی من و لیلا جون تصمیم گرفتیم به نیت اقا امام رضا هر کدوممون چهار فرزند داشته باشیم که بشه هشت تا برکت زندگیمون روز به روز بیشتر شه بازم خیلی ممنون از لطفتون

همسر من ازدواجش هیچ وقت از رو هوا و هوس نبود یک موقعهایی ما بهش با شوخی پیشنهاد ازدواج مجدد می دیم می گه من دو تا ملکه تو این خونه دارم که دو تا فرشتن برای من بسه همسرم کاملا رعایت عدالت را می کنه ما حتی سفره ناهار و شاممون هم با هم با هم همه جا می ریم سفر می ریم کسانی که غریبه بودن گاهی به ما طعنه می زنن اما ما دو تا خواهریم که جزو جدا نشدنی از زندگی همیم

حتما من بتونم حتما خدمتتون می رسم البته الان شرایطم خاص ولی چشم حتما بنده خدا این سعادت را نصیبم کنه و در خدمتتون باشم ما چند همسری داریم تا چند همسری خیلیها را دیدم از رو هوا و هوس بوده اما مال ما خدا یک فرشته سر راهمون قرار داد دختر من الان یازده سالست اما به جرات می تونم بگم جزو معدود بچه هایی که از نه سالگی به لطف مادرش فرق محرم و نامحرم داشتن حجاب کامل خواندن نماز صبح سر موقع را می دونه دخترم الان پنج جزو قران را حفظ پسرم سه جز من قبل ازدواج و بعد ازدواجم خیلی همه چیم متفاوت بود خدا را به خاطر داشتن حجاب کامل چادر شکر گذارم اونهایی که می گن چادر شلختگی و نا اراستگی را می یاره واقعا براشون متاسفم

  • همسر اول

چند وقتیه یه مورد خیلی مناسب توسط یه واسطه ی عزیز بهمون معرفی شده ، یه خانمی که خیلی خوبه،  عقایدش خیلی بهمون نزدیکه ، و سیستم زندگی تعددی رو که داریم کاملا پذیرفته و زندگی تعددی رو همینطور می دونه ، دوست داره با هم زندگی کنیم، با هم عین خواهر باشیم و هرچی بلدم رو یادش بدم و ...
من خیلی دوسش دارم
به نظرمون جهت تعدد مورد مناسبیه
موردی که دیگه نیاز به مدتها کلنجار رفتن و اگاهی دادن و یاد دادن اصول اولیه زندگی نیست...
خودش هم از قرار خیلی دوست داره همتای ما و خانم این خونه بشه (اگر چه خودش می گه این خونه یه خانم داره و اون هم شمایی، ولی واقعا ما هم دوست داریم بیاد و بشه یکی از خانم های این خونه)
اما متاسفانه خانواده اش مخالفت کردند
وقتی همسر شنید که خانواده اش مخالفت کردند ، همون اول، اولین چیزی که گفت این بود
"اینکه راهگشا امام رضاست ، باید رفت و از امام خواست تا درست بشه..."

چند روز پیش هم که من خواب دیده بودم مشهدم و توی صحن پای سفره نذری و امام باقر...

چند وقت هم بود به همسر می گفتم دلم می خواد برم جمکارن چند روز بمونم و یکم خودمو پیدا کنم
همسرم هم می گفت برو مشهد....

اما خوب من از بعد از ازدواج هیچ وقت جایی بدون همسرم نرفتم. حتی خونه والدینم . می گفتم زن باید با شوهرش بره... 

تا اینکه دیشب همسر اومد از مسجد و گفت هیات امنا خواستند که برای برگزاری کلاس قران باهاشون هماهنگی بکنم و همسر گفته فعلا می خوام بفرستمشون مشهد ان شاءالله ، بعد از برگشتن ان شاءالله  ...
که ایشون گفته بودند اتفاقا ۵ شنبه داریم با کاروان خانمها رو می بریم مشهد ...

همسر هم گفته بود که من رو ببرند . اگر چه جا خالی نداشتند


بنا شد اگر جا خالی شد منم باهاشون برم
و چهارشنبه تماس گرفتند که جا خالی شده...

قرار شد منم برم مشهد
انگار اقا طلبید 

الحمدالله

 

اگر چه این سفر برام خیلی سخته
یدفعه...
بدون همسر و بچه ها و خانواده...
خیلی سخته...
دوست داشتم همه با هم می رفتیم...


ولی خوب
زیارت اقا ...❤
ان شاءالله بپذیردمون😍
ان شاءالله در راهشون شهید بشیم😍😍

 

می خوام برم مشهد
اگر کسی حقی به گردنم داره ممنون می شم حلالم کنه و اگر حلال نمی کنه مدیونه بهم نگه . بهم بگه و به اون دنیا نبره لطفا.


می خوام برم مشهد
برای ظهور اقا و سربازشون شدن دعا می کنم
برای حاجت روایی مومنین و مسلمین
برای همه اونایی که این پست رو می خونن و حاجتی دارند
برای توفیق دیدار امام زمان عج

و برای این خانم عزیزی که گفتم
 خانم  سوم خونه. (اینجا بهش می گم بنفشه ، اسم مستعار 😉) (ما بهش تو خونه اصطلاحا می گیم بنفشه ، شوهرمم هی می خونه بنفشه بنفشه دلم برات تنگ می شه😂)
برای همین تو پستهام با این نام یادشون می کنم 

براش دعا می کنم
ان شاءالله هر چه سریع تر خانواده اش راضی بشن و زودتر بیاد تو این خونه و زندگی 
و ان شاءالله تا قبل از عید پیش ما باشه و امسال نوروز با هم باشیم
دعا می کنم با همسرِ عزیزمون  ازدواج کنند و همیشه خوش و خوشبخت باشند و همیشه خدا رو بابت این ازدواج شاکر باشن و از ازدواجشون راضی باشن. هم همتا و هم همسر. و هم ما .  و این ازدواج موجب خیر دنیا و اخرت و رضایت خداوند بشه و فرزندانی صحیح و سالم و صالح بیارند. ان شاءالله این ازدواج سریع تر و به بهترین وجه رخ بده و همه از این ازدواج تا اخر عمر شادکام باشیم و زیر یه سقف با خوشحالی باهم زندگی کنیم

بنفشه جون متنظرتم😊

برات دعا می کنم برای ما هم دعا کن

  • همسر اول

ظهور

۲۶
آذر


گفته شده جهت ظهور امام زمان ۳۱۳ نفر یار خاص لازم است و هر زمان که این ۳۱۳ نفر کامل بشوند، ظهور رخ خواهد داد...
 یه لحظه فکر کنید
 شایدهر یک از ما یکی از آن ۳۱۳ نفر باشیم... شاید ما ۳۱۳ اُمین  نفر هستیم ....
شاید ما باید سریعتر مراتب لازم را طی کنیم و خلوص لازم را پیدا کنیم تا ظهور رخ بدهد...
اگر این را باور کنیم چه اتفاقی رخ خواهد داد؟
  باید تلاش خود را بکنیم تا بهترین جلوه  از خداوند را در خودمان  به مرحله ظهور برسانیم اگر هر یک از ما به این فکر کنیم که شاید ظهور به وجود ما و رسیدن ما به خلوص لازم وابسته است، دیگر نم می توانیم گناه کتیم و تمام تلاش خود را برای بهتر شدن می کنیم و از مسائل دنیا نمی رنجیم..
باور کنیم....

  • همسر اول
 
 
در ذیل ایه قوام بودن مردان بر زنان و وظیفه حفظ خانواده از اتش و تربیت انان، که نشان دهنده مدیریت مردان و مسئولیت سنگین انان است،  از طرفی شرط عدالت در تعدد و وظایفی که برای مرد در قبال زن برای وی توصیف شده، مانند وظایف زن در قبال مرد و اطاعت و پدیرش این مدیریت و ...
اگر چه گفته می شود  هم زنان و هم مردان مومن باید به کل دستورات دین عمل کنند
اما باید نکاتی را مد نظر داشت
 
 
ولی اگر مرد به دستورات عمل نکند دلیل بر ترک دستورات اسلام توسط زنان نمی شود
 
 
زنان باید بدانند مدیر خانه مرد است و در نهایت بعد از شُور و .. یا بدون مشورت ، باید جهت حفظ نظام خانواده ، دستورات نرد اجرایی شود. حتی اگر اشتباه باشد . 
اگر وطیفه زن کمک در شناخت مسیر است ولی مخالفت با نرد در تصمیم گیری به این بهانه که تصمیم مرد اشتباه است عواقب خطرناکی دارد. کما اینکه بسیار دیده شده زن به زعم خود فکر می کند مرد تصمیم اشتباهی گرفته ، در حالی که اینگونه نیست
 
 
مثل اینکه زن می گوید مرد می تواند تعدد کند در صورتی که بتواند عدالت رو رعایت کند و شوهر من نمی تواند پس نباید تعددزوجات  داشته باشد.
 
یا فکر می کنند اگر مرد برای نیاز فطری بخواهد تعدد کند اشتباه است !
 
یا در تعدد فکر می کنند اگر عدالت واجبه را در حق او بجا اورد و نه بیش ظالم است
 
 
 
انچه در جامعه امروز بسیار دیده می شود
این است که زن خود را صاحب زندگی می داند . در صورتی که این مرد است که صاحب زندگی است.
 
مرد خانه ای دارد یا تهیه می کند و زنان در ان خانه زندگی می کنند و مرد صاحب یک خانه و خانواده است و بچه  تحت نظارتش تعلیم داده و دادای تربیتی واحد می شوند
 
در حالی که حتی در تعدد زوجات دیده شده هر خانم در خواست خانه و زندگی مستقل می کند! می خواهد خودش فرزندانش را تربیت کند! در حالی که شرعا وطیفه تربیت فرزندان و خانواده بر عهده مرد است و اگر مردی بخواهد هر چهار روز پیش یک زن برود یا حتی یک روز در میان عملا در این هدف خدشه وارد شده و چه بسا بر الی مرد عقوبت داشته باشه. بعلاوه در این حالت برای مرد دو گانی (یا چند گانگی) بوجود اماده ...
در حالی که در حالت قبل همه افراد یک خانه و زندگی داشته و  همه در حالت تحت لوای مدیریت مرد هستند.
 
به هر حال 
در این زمانه مردها اختیار زندگی را به زنان داده اند
 
در تعدد اجازه زن اول یا زنان قبلی لازم نیست. 
و حق مرد بوده که طبق ایه قران با هر زنی که مایل است ازدواج کند
 
 
اگر چه مرد بهتر است در انتخاب خانم بعدی، همانند خانم اول، دقت بخرج دهد و دقیقا با کسی که ان را بتواند به عنوان همسر بپذیرد ( تعدد باید در راستای رضای خدا و نیز مطابق میل مرد باشد تا این ازدواج اسیب زا نباشد) و هماهنگی بین خانمها جهت حفظ بیشتر ارامش زندگی وجود داشته باشد.
 
بهتر است گزینش اولیه همسر یک مرد ،  توسط یک زن و مطابق خواست مرد صورت بگیرد ، زیرا که زنان جنس زن رو بهتر می شناسند ، همانگونه که مردان جنس خود را بهتر می شناسند.  
مانند انتخاب همسر اول که توسط مادر شوهر صورت می گیرد ، بهتر است گزینش اولیه خانم دوم ... هم توسط خانم اول یا مادر شوهر صورت بگیرد که با خلقیات و خواست مرد بیشترین اشنایی رو دارند 
  • همسر اول
تو ماشین بودم و فکرمیکردم
یاد ایه الدنیا لعب و لهو افتادم
دنیا بازیچه است
یعنی همه چیز دنیا
یعنی همه نیاز ها و حس های دنیایی
 
یعنی اون زمانی که  بیدار شی از خواب و ببینی تو خواب بودی،
یعنی اون زمانی که از صحنه نمایش بیای پایین و بری خونت و سراغ زندگی واقعیت،
اون زمان می بینی و می فهمی دنیا بازیچه است
مثل بازیی که بچه ها می کنن و بعد می رن سراغ زندگی واقعی و اصلی
پس تمام حس های ناراحتیی که تو جریان نمایش داره الکیه.... تمام ناراحتیی که تو خواب داره الکیه.... یعنی کاملا بی ارزشند... مثل وسایل اسباب بازی... همه این دنیا الکیه... بازیه... مثل نسبتها و مامان و بابای بازی هامون... مثل نقشها و نسبت های نمایش... مثل خوابه... بیدار می شیم می بینیم  نسبت واقعی و شخص واقعی خدا و ائمه بودند ...
 
بهتر هر چه سریعتر بزرگ شیم
بزرگ شیم و اونقدر سرگرم بازی نشیم که زندگی اصلی رو یادمون بره
بزرگ شیم و با بازی، از زندگی اصلی غافل نباشیم و هر لحظه یاد اون باشیم و حتی نقش و بازی مون در راستای زندگی اخرتمون باشه
 
دنیا لهو و لعبه
یعنی چی؟ 
چیِ دنیا بازیچه است؟
یعنی تمام این ناراحتی ها که برای دنیا برامون پیش میاد بازیچه است...
همینایی که دلمون رو می شکنه و غمگینمون می کنه
همینایی که از یاد اخرت غافلمون می کنه
همینایی که ما رو به خودش مشغول می کنه و از خودمون !  غافل می شیم
 
 
اره دنیا بازیچه است یعنی همین حسهایی که پیدا می کنیم و فکر و ذکرمون می شه و از خودمون و گناهامون غافل می شیم...
همینایی که ما رو به خودش مشغول می کنه تا به گناهانمون مشغول نباشیم
 
همینایی که ما رو به خودش مشغول می کنه تا به گناهانمون مشغول نباشیم....
 
 
باید موقع ناراحتی و ... فقط به گناهانمون فکر کنیم و به اخرت ، و مرتب یادمون باشه دنیا بازیچه است... یعنی هرچیزیش که در راستای اخرت نیست بازیچه است... یعنی روابط و مال و اموال و زن و شوهر و همتا و بچه و خوشحالی و ناراحتی بخاطر یا از دست اونا بازیچه است... یعنی...
 
باید تمام حواسمون باشه بخاطر چیزی جز اونچه مربوط به اخرته ناراحت نشیم و بدونیم همتا و همسر و دنیا بازیچه اند و می خواند ما رو مشغول کنند تا از اصل ماجرا دور بشیم...
مراقب باشیم
مراقب باشیم بازی نخوریم...
  • همسر اول